میرچا الیاده (Mircea Eliade ) در مارس 1907 در بخارست رومانی به دنیا آمد. بخشی از تحصیلات دانشگاهی خود را در همانجا گذارند. چهار سال در هند به مطالعه فلسفه، ادیان و فرهنگ هند، بویژه یوگا و زبان سانسکریت پرداخت. سپس به رومانی بازگشت و تز دکترای خود را به عنوان تاریخ تطبیقی تکنیکهای یوگا در سال 1930 گذارند. الیاده پایان نامهاش را در 1936 منتشر کرد. وی به تدریس در دانشگاه بخارست پرداخت و مقالات بسیاری در زمینه تاریخ و تطبیق ادیان و فولکور و نیز چند داستان قابل توجه نوشت.
در 1940 وابسته فرهنگی در لندن شد و در 1941 به لیبسبون منتقل شد. بنا به دعوت پروفسور ژرژ دومزیل به تدریس تاریخ ادیان در کلاس آزاد مدرسه تتبعات عالیه در 1945 مشغول شد و در دسامبر همان سال به عضویت در انجمن آسیایی پاریس درآمد. الیاده طی همین سالها ملاقاتها و گفتوگوهای بسیاری با شخصیتهای رومانی مقیم پاریس از جمله: الناوکه رسکو، امیل چوران، اوژن یونسکو و جورجه انسکو داشت.
پس از جنگ جهانی دوم به پاریس رفت و به تدریس در سوربن و پس از آن در اغلب دانشگاههای اروپا پرداخت. در آنجا با مجلات نقد، تاریخ ادیان، کمپروندر، و پارو همکاری داشت. الیاده بنا به دعوت یواخیم واخ، استاد دانشگاه شیکاگو، برای تدریس در بخش تاریخ ادیان به امریکا رفت.
الیاده در کنفرانسهای متعددی شرکت و سخنرانی کرد. برخی از آنها عبارتند از: کنفرانس در کلژ فرانسه درباره ساختار اسطوره در دنیای مدرن( ژانویه 1950) کنفرانس در رم درباره شمنیزم و در انستیتو اورینتال بنا به دعوت توچی راجع به تانتریسم و شمنیزم (مارس 1950) کنفرانس ارانوس در آسکونا، شرکت در کنگره بینالمللی تاریخ ادیان در آمستردام (سپتامبر 1950) شرکت در کنگره بینالمللی شرقشناسی مونیخ (1955) کنفرانس دیدارهای بینالمللی در ژنو (1953) شرکت در کنگره تاریخ ادیان در شیکاگو (آوریل 1955) شرکت در کنگره تاریخ ادیان در توکیو(1958) و ماربورگ (1960).
الیاده در 1964 از طرف دانشگاه شیکاگو به اعطای عنوان استاد خدمات ممتاز سیول ال. آیوری مفتخر شد و در 1966 دکترای افتخاری دانشگاه ییل را دریافت کرد. دریافت مدال طلای جایزه فرهنگ مسیحی از طرف دانشگاه ویندسور کانادا و دریافت دکترای افتخاری از ریپون کالج در 1969 و به عضویت درآمدن در آکادمی بریتانیادر سال 1970 از دیگر افتخارات علمی اوست. الیاده از 1970 به بعد دکترای افتخاری از دانشگاهها و مراکز معتبر علمی متعددی را دریافت کرد. برخی از آنها عبارتند از: کالج بوستون (1971)، کالج حقوق سیل فیلادلفیا (1972)، کالج اولبرین (1973)، آکادمی بلژیک (1975) و دانشگاه سوربن (1976) و دریافت کمن لوژیون دونور از سوربن (1984).
الیاده در دهه آخر عمرش، به طرحریزی و نظارت بر تالیف و تدوین دایره?المعارف دین مشغول بود تا اینکه پس از تکمیل تدوین این دایره?المعارف و درست یک ماه پس از نگارش پیشگفتار خود بر آن درگذشت. این دایره?المعارف به زبان انگلیسی در 16 مجلد و در حدود هشت هزار صفحه است که دارای 2750 مقاله و 1400 نفر از پژوهشگران پنجاه کشور جهان با آن همکاری کردهاند. میرچا الیاده سرانجام در 14 آوریل 1986 دچار سکته مغزی شد و در 22 آوریل درگذشت.
برخی از آثار الیاده عبارتند از:
سیاحت معنوی
تاریخ تطبیقی تکنیکهای یوگا
منشا عرفان هندی
تاریخ ادیان
شمنیزم
یوگا
رویاها و رمزها
ولادت عارفانه
اسطوره و نماد
چشماندازهای اسطوره
باورها و عقاید دینی
سرویراستاری دایره?المعارف دین
· الیاده در تفسیر و تاویل پدیدههای دینی روش و نگرش تازهای داشت و بر آن بود که نمادپردازی دینی، بهترین جلوه پاسخ خلاقانهای است که انسان به هیبت هستی و حضور در کیهان ناپیدا کران میدهد. انسان نهایتا با کیهان همسو و همساخت (همان هماهنگی و همسانی جهان صغیر با جهان کبیر که ریشه در اندیشههای دینی و عرفانی کهن دارد) و اساطیر کهن که حکم صور ازلی یا اعیان ثابته را دارند، هنوز و همچنان در ذهن و زندگی انسان جدید نفوذ دارند. وی بر آن بود که تاریخ و تحقیق ادیان، همدلی و انساندوستی به بار میآورد که بسی فراتر و اصیلتر از اومانیسم غیردینی غربی است. روش و نگرش الیاده در اتمام آثارش، تلفیقی و کثرتگرایانه و همراه با وسعت مشرب است و آمیزهای است از مردمشناسی، پدیدارشناسی به شیوه هوسرل، ساختگرایی و تاویل و کشف معنای باطنی یا هرمنوتیک. این نکته هم به عنوان بخشی از نگرش او قابل ذکر است که او تقدس یا امرقدسی، یعنی جوهر مشترک همه جلوههای حیات و فرهنگی دینی را امری اصیل، بسیط، واحد و تحویلپذیر و غیرقابل تجزیه و تحویل به حقایق، امور، عناصر، تجارب و معارف دیگر میداند.
به اعتقاد الیاده، حوزه دین را باید به طور مستقل در نظر گرفت. دین را نباید به امور دیگری مانند جامعهشناسی، روانشناسی و فیزیولوژی، اقتصاد، زبان، هنر و غیره تحویل داد؛ یعنی ماهیت دین را نباید با این امور تبیین کرد. پدیده دین را باید حوزه مستقلی درنظر گرفت و آن را بدون فروکاستن به دیگر حوزههای معرفت بشری تبیین کرد. تبیین دین براساس مقولات دیگر نظیر آنچه ذکر شد، همان تحویلگرایی است.
تفاوت تحویلگرایی و نظر الیاده درباره دین، نگاه علی و معلولی است. اگر تحویلگرایی را بپذیریم، دین متغیر مستقلی نیست؛ تغییر دین معلول امور دیگری مانند روانشناسی و جامعهشناسی است، یعنی دیگر وجوه زندگی بشر، مانند بعد روانی و اجتماعی و غیره، عامل اصلی در تغییر و نیز تبیین دین خواهند بود. زندگی دینی را باید با این امور تبیین کرد. این همان دید معمولی درباره ماهیت دین است.
اما بنا به نظر الیاده، دین غیرقابل تحویل به این امور است، یعنی دین خود متغیر مستقلی است. دین نقش مستقلی در حیات بشر دارد. دین را باید علتی مستقل درنظر گرفت، نه معلول عوامل دیگر. نگاه علّی آنگاه جایگزین نگاه معلولی میشود که تحویلگرایی را نپذیریم.
پیشفرض دوم الیاده مربوط به روش بررسی دین است. در پیشفرض نخست دین را صرفاً براساس امور اجتماعی و روانی و غیره نمیتوان تبیین کرد. الیاده معتقد است که باید از دو منظر به دین نگریست و مطالعه و تبیین حقیقی دین باید براساس ترکیب این دو منظر صورت گیرد
در گام اول باید از منظر تاریخ به دین نگریست. دینپژوهان باید سیر تاریخی ادیان را بررسی کنند. از این نظر که دینپژوهان پیشینه ادیان و تحولات تاریخی آنها را بررسی میکنند، موضوع مورد بحث آنها تاریخ است.
گام دوم این است که از منظر «مقایسه و تطبیق» به ادیان بنگریم. الیاده میگوید: «بدون مقایسه، هیچ دانش حقیقیای وجود ندارد». در مورد ادیان باید باورها، مراسم و نمادهای هر دینی را با باورها و مراسم و نمادهای ادیان دیگر مقایسه کرد، و پس از آن میان آنها داوری کرد.
البته مورخان هم در بررسیهای تاریخی خود به مقایسه برخی امور میپردازند، ولی به نظر الیاده، پدیدههای متنوع دینی مانند باورها، اعمال، نمادها، اسطورهها، و... را باید بدون درنظر گرفتن مکان و زمان اصلی آنها سنجید. زمانها و مکانهای این مظاهر دینی فرق میکند، امّا همه آنها یکسانند و میتوان همه آنها را در آزمون قیاس نهاد.
مظاهر پدیدههای دینی نیز مکانها و زمانهای معینی برای خود دارند؛ مثلاً در هر دینی عبادت در زمان و مکان خاصی انجام میشود، ولی این عبادتها را بدون درنظر گرفتن زمان و مکان آنها میتوان مقایسه کرد. همچنین به عنوان مثال، زئوس (Zeus) خدای یونانیان بود و آنها زئوس را میپرستیدند. یونانیان به خدایان بیشماری اعتقاد داشتند؛ زئوس خدای مذکر و برتر بود، خدای آسمان بود، در زمانها و مکانهای گوناگونی ظاهر میشد و برای خود همسری داشت. زئوس به یونانیان اختصاص داشت و در ادیان دیگر ملل، وجود ندارد، امّا «خدای آسمان» به یونانیان اختصاصی ندارد و در دیگر ادیان هم میتوان چنین چیزی را یافت. ما با بررسی خدای آسمانی در فرهنگها و ادیان مختلف میتوانیم به حقایق کلی دست بیابیم. این روش بررسی را، الیاده پدیدارشناسی مینامد.
به نظر الیاده در تمام ادیان، دینداران میان دو سطح مقدس و نامقدس فرق میگذارند.
نامقدس قلمرو اشیایی است که ما هر روز با آنها سروکار داریم؛ قلمرو اشیای معمولی و غیرمهم. مراد اشیایی است که اهمیت خاص دینی برای ما ندارند. مقدس مقابل چنین اموری است. مقدس فضای امور فوق طبیعی و اشیای غیرعادی است. نامقدس در معرض نابودی و زوال است، ولی مقدس همیشگی، اصیل و واقعی است. نامقدس صحنهای از حیات بشر را دربرمیگیرد که تغییر میپذیرد و کهنه میشود. ولی مقدس عرصهای است که زنده است، و ترتیب و کمال دارد. به نظر الیاده چشمه دین از همین تمایز نهادن میان مقدس و نامقدس میجوشد.
الیاده عنصر اساسی و مشترک میان ادیان را همان امر مقدس میداند. قلمرو دین، تمیز نهاده میان مقدس و نامقدس است، ولی الیاده بر خلاف اتو، امر مقدس را تنها در مواجهه با خداوند جستوجو نمیکند. امر مقدس عمومیترین پدیده مشترک میان همه ادیان است. در تمام امور دینی میتوان اثری از تکنیک مقدس و نامقدس یافت. برای فرد دیندار، مکان همگون و یکسان نیست، یعنی انسان دیندار همه مکانها را یکسان تجربه نمیکند. برخی مکانها برای او مقدسند. به عنوان مثال، برای فرد مسلمان، مساجد نسبت به اماکن عمومی تقدس خاصی دارند؛ پس مسلمان در مسجد، مکان مقدس را تجربه میکند. از این جهت، مکان برای دیندار نامتجانس است. تفکیک امر مقدس از نامقدس در مکان هم جاری است. همچنین دیندار، زمان را به نحو یکسان تجربه نمیکند. زمان از نظر دیندار نامتجانس است. برخی زمانها – بر خلاف دیگر زمانها – مقدسند و دیندار چنین زمانی را به نحو مقدس تجربه میکند.
با این تحلیل الیاده، تفکیک میان مقدس و نامقدس عمومیترین پدیده در تمام ادیان است، و محدودیتهای تحلیل اتو در رهیافت او وجود ندارد. اساساً از نظر الیاده این همین تکفیک نهادن میان مقدس و نامقدس است و تفاوت انسان دیندار و بیدین در همین امور است. برای فرد بیدین زمانها و مکانها متجانسند، ولی برای دیندار زمانها و مکانها نامتجانس و ناهمگونند.
الیاده مدعی است که روش او تطبیقی و جهانی است، یعنی عناصری را از ادیان مختلف جهان با هم مورد تطبیق قرار میدهد و به نتایجی نیز میرسد، ولی بررسی او جهانی نیست. به عنوان مثال ادیان چین و نیز اسلام را درنظر نگرفته است. به عنوان مثال، الیاده تاریخیگری انسان مدرن را معلول سنت یهودی – مسیحی میداند. به عبارت دیگر، خود یهودیت و مسیحیت را عامل پیدایش فلسفههای سکولار میداند. او میگوید: خود عقاید یهودی – مسیحی موجب شد که روند تفکر مدرن به تاریخیگری و سکولاریسم بینجامد. ولی اسلام هم به طور مشخص با یهودیت و مسیحیت در این نکته شریک است که امر مقدس را صرفاً بیرون از تاریخ نمیبیند، بلکه امر مقدس را در همه جا و همهی زمانها حاضر میداند. اگر نفس این تفکر موجب پیدایش سکولاریسم و تاریخیگری در غرب شد، چگونه است که در حوزه اسلام عکس این تحول رخ داد. مسلماً عوامل مهم دیگری باید در کار باشد که بررسی آنها از موضوع بحث ما خارج است. در واقع الیاده بدون بررسی اسلام و یا ادیان چینی، به تعمیمی شتابزده روی آورده است.
از این گذشته، الیاده در ادیان مختلف، نمادها و اسطورههایی را مییابد که نشان میدهند امر مقدس واقعیت دارد و سپس میان ادیان مختلف و دین با ادیان باستانی ارتباط برقرار میکند. امّا به کار بردن چنین روشی در ادیان آسان نیست. در هر یک از ادیان، نمادها و اساطیر فراوانی یافت میشوند که با تحلیل الیاده سرسازگاری ندارد. ارائه نظریهای جهانی درباره دین امر مشکلی است. همه ادیان از ماهیت و عناصر یکسانی برخوردار نیستند و تفاوتهای عمیقی میان آنهاست. لذا نمیتوان با یافتن چند عنصر مشابه، نظریهای کلی درباره همه ادیان ارائه داد و ساختار همه ادیان را از این طریق نمایاند.
فریثهوف شووآن+فریثیوف شووآن
فریتهوف شووآن(Frithjof Schuon ) در هشتم ژوئن سال 1907 متولد شد، پدرش یک آلمانیالاصل بود، در حالی که مادرش از خانوادهای آلزاسی بود.
پدرش ویولوننواز کنسرت بود و در خانه آنها نه تنها موسیقی، بلکه ادبیات و معنویت نیز وجود داشت. شووآن تا زمان مرگ نابهنگام پدرش، در شهر باسل به مدرسه رفت. بعد از مرگ پدر، مادر به همراه دو پسر نوجوانش، نزد خانوادهاش در Mulhause فرانسه بازگشت و به این ترتیب شووآن مجبور شد تابعیت فرانسوی داشته باشد.
تحصیل او در دو کشور آلمان و فرانسه سبب شد بر این دو زبان تسلط پیدا کند و از دوره جوانی که در جستوجوی حقیقت متافیزیکی بود، به خواندن upanishad و Bhagarad گرایش پیدا کرد. در مدت زمانی که درMulhause زندگی میکرد، با آثار فیلسوف و شرقشناس فرانسوی، رنه گنون، آشنا شد و این آشنایی، کشف و شهودهای عقلی وی را قوت بخشید و پشتوانهای برای اصول متافیزیکیای که در جستوجویشان بود، فراهم آورد.
شووآن پس از یک سال و نیم خدمت در ارتش فرانسه به پاریس عزیمت کرد و در آنجا به عنوان طراح پارچه مشغول به کار شد و همزمان با آن به یادگیری عربی پرداخت.
زندگی در پاریس این فرصت را نیز برایش فراهم کرد که خیلی بیشتر از گذشته، با جلوههای گوناگون هنر سنتی روبهرو شود، بویژه جلوههای هنری مشرقزمین که از دوران جوانی علاقه شدیدی به آنها داشت. این دوره آشنایی با دنیاهای سنتی با نخستین دیدار وی از الجزایر در سال 1932 کاملتر شد. پس از این سفر بود که با شیخ احمد العلوی معروف ملاقات کرد. در دومین سفر وی به شمال افریقا در سال 1935، به الجزایر و مغرب رفت و در فاصله سالهای 1938 و 1939 به مصر سفر کرد و در آنجا با رنه گنون ملاقات کرد. وی با گنون، 20 سال مکاتبه داشت. پس از خدمت در ارتش فرانسه و رهایی از اسارت آلمانیها، با کسب ملیت سوئیسی، چهل سال در آن کشور زیست.
شووآن را بنا بر آثارش، پیشرو جنبش سنتگرایی میدانند. در طول سالهای اقامت وی در سوئیس، پیوسته از جانب دینپژوهان معروف و اندیشمندان شرق و غرب درخواستهای ملاقات دریافت میکرد.
در سال 1949 ازدواج کرد. همسر وی یک سوئیسی ـ آلمانی بود که در فرانسه تحصیل کرده بود و علاوه بر علاقهمندی به دین و متافیزیک، نقاش خوشذوقی هم بود. وی به همراه همسرش به بسیاری جاها سفر کرد.
در سالهای 1959 و 1963، به دعوت دوستان خود در میان سرخپوستان Crow , sioux به غرب امریکا سفر کرد. این سفرها فرصت مشاهده نزدیک آیینهای سنتی سرخپوستان را برایش فراهم میکرد. در یکی از این مسافرتها، به همراه همسرش، با تشریفات کامل به خانواده James Eed cloud از قبیله? sioux پیوستند. نوشتههای شووآن در باره? آیینهای مذهبی سرخپوستان و نقاشیهای زیبای به یاد ماندنی او از شیوه زندگی آنها، گواه علاقه خاص وی به دنیای معنوی سرخپوستان plains است. در دیگر سفرهای خود به اندلس و مغرب رفت و در سال 1968 از خانه مریم مقدس در افسوس دیدار کرد. وی در سال 1980 به اتفاق همسرش به ایالات متحده مهاجرت کردند و تا سال 1998، زمان فوتش، به نوشتن ادامه داد.
فریتهوف شووآن یکی از سرشناسترین نمایندگان مکتب «جاودانگی دین» می باشد و فیلسوفی است که در گرایش متافیزیکی شانکارا و افلاطون شهرت دارد. وی بیش از 20 کتاب با موضوعات متافیزیک، معنویت و نژادی نوشته است. علاوه بر این، به طور منظم برای مجلات دینشناسی تطبیقی در اروپا و امریکا مقالاتی نگاشته است. آثار شووآن در نوشتههای پژوهشی و فلسفی بسیاری مورد نقد و بررسی قرار گرفته و تحسین دانشمندان و صاحبنظران این حوزه را برانگیخته است.
تی. اس. الیوت در باره اولین کتاب وی، Transcendent Vnity of Religions چنین نوشت: در زمینه مطالعه تطبیقی دنیای شرقی و غربی، کار تحسینبرانگیزی است. رنه گنون، فیلسوف فرانسوی، و آناندا کوماراسوآمی، شرقشناس و استاد دانشگاه هاروارد، دیدگاه سنتباوری یا جاودانگرایی را در آغاز قرن بیستم مطرح کردند که اساس این دیدگاه برگرفته از تعالیم Sanatana Dharma از پیروان حکمت هندوست. این نظریه را آکهارت و افلاتون در دنیای مسیحی مدون کردند که در اسلام نیز به شکل تصوف یافت میشود. هر دینی (مذهبی)، گذشته از معنای ظاهری آن، جنبهای باطنی نیز دارد که امری ضروری، بنیادین و فراگیر است. چنین دیدگاهی، یکی از مشخصههای آثار شووآن است که علاوه بر آیینهای مذهبی، دیدگاههای جذابی درباره تاریخ، علم و هنر ارائه میکند. نخستین رویارویی وی با یک مُرابط (marabout) که همراه با چند روستایی سنگالی، برای توضیح در باره فرهنگشان به سوئیس آمده بودند، الهامبخش اصلی نوشتههای وی بود. وقتی با وی گفتوگو میکرد، آن پیر، روی زمین دایرهای کشید و گفت: خدا در مرکز قرار دارد و همه راهها به او منتهی میشوند.
آثار شوان
- (فرادیدهای معنوی و واقعیتهای انسان) Spiritual Perspectives and Human Facts
- (عالمان مابعدالطبیعه و هنرمندان) Metaphysician and Artist
- (وحدت متعالی ادیان) The Trandcendent Unitiy of Religions
- (دگرسانی انسان) The Transfiguration of Man Esoterism as Principle and as way
- (عرفان: حکمت الوهی) Gnosis: Divine Wisdom
- (نوری برجهانهای قدیم) Light on the Ancient Worlds
- (به دنبال آیین بودا) The Feathered Sun Plains Indians in Art and philosophy In the Track of Buddhism
- (منطق و تعالی) Logic and Transcendence
- (فهم اسلام) Understanding Islam
- (چشم دل) The Eye of the lteart
- (دین دل) Religion of the Heart
- (کاستها و نژادها) Casts and Races
- (مقامات حکمت) Stations of wisdom
- (زبان نفس کلّی) Language of the Self
- (ایماژهای روح) Images de L"esprit
- (ابعاد اسلام) Dimensions of Islam
- (اسلام و حکمت خالده) Islam and the Perennial Philosophy
- (گوهر و صدف عرفان اسلامی) Sufism, Vei and Quintessence
- (از خدا تا انسان) From the Divine to the Human
- (در باب طرق قدیم) Regarsd sur Les Modes Anciens
- (صدف و گوهرادیان) Forme et Substance Dans les Religons
- (مسیحت / اسلام - جستارهایی درباب وحدتگرایی باطنی) Christianity / Islam- Essays on Esoteric Ecumenism
- (در تعقیب دین خالده) On the Traces of Perennial Religion
- (رویکردهایی به پدیدهی دینی) Approches du Phإnomene religieux
- (در مواجهه با امر مطلق) In the Face of the Absolute
- (تیغ عرفان: مابعدالطبیعه،کیهانشناسی، سنّت، نماد) The Sword of Gnosis: Metaphysics, Cosmology, Tradition, Symbolism
- (ارزیابی مابعدالطبیعه) Survey of Meitaphysics
- (بازی نقابها) The Play of Masks
پانزدهم اسفند ماه
ابوبکر محمد بن علی بن محمد بن احمدبن عبدالله بن حاتم طائی
ابوبکر محمّد بن علی بن محمّد بن احمدبن عبدالله بن حاتم طائی از عارفان بزرگ است. وی در سال 560 (ه.ق.) در شهر مورسیای اسپانیا به دنیا آمد. از جمله? مشهورترین القابش الشّیخ الاکبر، و محی الدّین است، به ابن افلاطون و ابن سُراقه (در اندلس) هم معروف بود، و در شرق به ابن عربی شهرت دارد.
ورود رسمی ابن عربی به تصوف در سنّ 21 سالگی یعنی در سال 580 (ه.ق.) روی داد، ولی او به زودی و در زمانی اندک بلندآوازه گردید، و مشایخ زمانش به دیدار او شتاب نمودند. محی الدّین آثاری گران سنگ و پرارزش در شاخه های مختلف حکمت و علم پدیدآورد، تصوف را به نوعی فلسفه تبدیل کرد، و در نوشته هایش عقاید و باورهای بسیاری از مکاتب را تبیین و تفسیرنمود (ص-ص 51 - 55 مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز.)
آثار ابن عربی
ابن عربی را نویسنده ای پرکار ذکرکرده اند که آثار زیادی را از خود برجای نهاده است. فهرست آثار و کتاب های وی به شرح زیر است:
کتاب ها
1. فصوص الحکم
2. الفتوحات المکیة فی معرفة أسرار المالکیة والملکیة
3. عنقاء مغرب فی معرفة ختم الأولیاء وشمس المغرب
4. کتاب العقائد
5. العقد المنظوم والسر المختوم
6. محاضرة الأبرار ومسامرة الأخیار
7. مشاهد الاسرار القدسیة ومطالع الأنوار الإلهیة
8. ترجمان الاشواق فی غزل والنسیب
9. جامع الاحکام فی معرفة الحلال والحرام
10. تنزل الاملاک فی حرکات الأفلاک
11. الدرة الباضعة من الجفر الجامعة
12. کتاب مواقع النجوم ومطالع أهلة الأسرار والعلوم
رسائل
1. الاسرا إلى المقام الاسرى
2. مشکاة العقول المقتبسة من نور المنقول
3. حرف الکلمات وحرف
4. رسالة الأزل
5. رسالة الأنوار
6. رسالة الحجب
7. رسالة روح القدس
8. الرسالة الغوثیة
9. الرسالة القدسیة
10. رسالة القسم الإلهی
11. رسالة کنه مما لا بد منه
12. رسالة المیم والواو والنون
13. کتاب الیاء وهو کتاب الهو الخ
14. رسالة انشاء الدوائر
15. رسالة الأنوار فیما یفتح على صاحب الخلوة من الاسرار
16. قصیدة عظیمة للشیخ محی الدین بن عربی
17. حلیة الأبدال
18. رسالة الحجب
19. السبحة السوداء
20. شجون المسجون
21. الأمر المحکم المربوط فیما یلزم أهل طریق الله تعالى من الشروط
22. کتاب الفناء فی المشاهدة
23. کتاب بلغة الغواص فی الأکوان إلى معدن الإخلاص (تحت الطبع)
24. کتاب الجلال والجمال
25. کتاب الألف و هو کتاب الأحدیة
26. کتاب الجلالة و هو کلمة الله
27. کتاب القربة
28. کتاب الشأن
29. کتاب الشاهد
30. کتاب التراجم
31. کتاب منزل القطب و مقامه و حاله
32. رسالة الانتصار
33. کتاب الکتب
34. کتاب المسائل
35. کتاب التجلیات
36. کتاب الإسفار عن نتائج الأسفار
37. کتاب الوصایا
38. کتاب نقش الفصوص
39. کتاب الوصیة
40. کتاب اصطلاح الصوفیة
دختر نبی مکرم (ص) در ادبیات پارسی
عشق ذاتی به اهل بیت (ع) در خون تمام ایرانیان می جوشد. همین عشق و علاقه منجر به سرودن شعر ایرانی شده است. عاطفه ی ایرانی و عشق ذاتی به اهل بیت (ع) باعث شده تا شعر فاطمی در ادبیات فارسی پدید آید. شعر مظهر علاقه، عاطفه، تبلیغ، دفاع و فریاد است.
نخستین آثار شعر اهل بیت (ع) در منظومه ی بلند پدر شعر ایران – فردوسی طوسی – در قرن چهرم آشکار شد و هم او در ابیاتی از حماسه ی خود زبان به ستایش و اظهار ارادت به پیامبر (ص) و امام علی (ع) گشود. نخستین سروده ها درباره ی دختر پیامبر (ص) با اشعار ناصر خسرو قبادیانی، سنایی، غزنوی، قوامی رازی و ... آغاز می شود. اشعار فاطمی این مرحله دارای ویژگی ارزشمندی است و آن اینکه بیان حقایق تاریخی و عقاید دینی در آن فراوان و تصنعات و تکلفات ادبی در آن کمتر است.
دشواری سرودن در شأن والای حضرت زهرا(س)
1. هیچ کس نمی تواند مقام حضرت زهرا (س) را بیان کند به جز معصومین (ع)؛
2. نمی شود جمال جسمی فاطمه (س) را به تصویر کشید و این نقیصه باعث آفاتی شده است. عشق را چگونه بسراییم؟
با توجه به این دو نقیصه، شعر فاطمی در چهار قالب معنایی و محتوایی قابل بررسی است:
1. نگرش روایی و تاریخی؛
2. نگرش فلسفی و کلامی؛
3. نگرش تخیلی و شاعرانه؛ و
4. نگرش عاطفی و شخصی
بدون شک بسیاری از سروده ها دو، سه و یا هر چهار جنبه را به هم آمیخته دارند و تعداد اشعاری که تنها یکی از جهات را لحاظ کرده باشد، فراوان نیست. سؤال این است که آیا شاعران راههای دیگری برای شناختن و شناساندن آن وجود شریف نداشتند که غالب آنان خود را در سنتهای ادبی گذشتگان – و مدایح و مراثی و مناقب – زندانی کرده اند؟ اکنون با ذکر نمونه هایی – با اولویت دادن به شعر معاصران – به بررسی این نگرشها می پردازیم.
1. نگرش روایی و تاریخی:
در این نگرش شعرها بر مبنای مقاطعی از زندگی ایشان، چون ازدواج، فدک، شهادت یا احادیثی که جایگاه حضرت را بیان میدارد، سروده شده اند. برای مثال می توان شعر ابن حسام خوسفی، شاعر قرن نهم هجری، را با عنوان مهمانی کردن جناب پیامبر (ص) نام برد:
از بر اطراف باغ، از چمن گلعذار
مجمره پر عود کرد، بوی خوش نوبهار
و یا قصیده ی مروج الاسلام کرمانی:
ای دُر دُرج حیا و آیت عظمی
بضعه ی خیرالوری و مریم کبری
تا آنجا که میگوید:
آه که در مدت قلیل چه آمد
بر سرت از مردمان بی سر و پا
اگر شاعران قادر باشند از ظواهر امور بگذرند و رابطه ی حوادث را با یکدیگر درگذشته و آینده تحلیل کنند و در عین حال از لطافت خاص بیان شعری دور نیافتند، باید گفت که به شأنی عالی در شعر دست یافته اند. مثنویهای احمد عزیزی در کتاب لاله های زهرایی حرکتی است در این سو و نیز قصیده ی زیبای فرید، شاعر متعهد معاصر، با مطلع «روزی که دفن کرد علی بیصدا ترا»، ضمن اشاره به مرحله ی تاریخی حیات آن حضرت (س) به تحلیلی منطقی و در عین حال شاعرانه دست یافته است.
2. نگرش فلسفی و کلامی:
اشعاری را که عمدتاً به نقش زهرای مرضیه (س) در عالم هستی و مقام معنوی و روحانی و عرفانی اش می پردازد، می توان دارای جهتی فلسفی و کلامی دانست. از این دست اشعار از دیرباز تا کنون گفته اند و می گویند. بسیاری از این سروده ها تکرار سخنان شعرای متقدم و بخشی نیز مبتنی بر نکات ظریف و تازه ای است. یکی از بهترین این گونه اشعار، مثنوی محمد فکور صفا (متخلص به فکور) است که تفسیری از «مناقب منسوب به ابن عربی» می باشد. مثلاً در تفسیر صفتی از صفات آن حضرت (جواد العالم العقلیه)، گوید:
عقل کل، اول ظهور باری است
وان ظهور اندر موالی، جاری است
چون که ظرف جان زهرا کامل است
عقل کل را در پذیرش شامل است
حضرتش مشکات نور عقل شد
تا که نور او به عالم نقل شد
در لباس زن هویدا شد ولی
یازده انوار از او شد منجلی
ابیاتی که جنبه ی فلسفی دارند، غالباً در مقدمه ی قصاید قرار گرفته اند؛ چنانکه شاعر معاصر، محمد علی صاعد، در مقدمه ی قصیده ای در ستایش حضرت زهرا (س) آورده است:
کیست وجودش ز بعد خالق اکبر
فوق وجود و ز حد وصف فراتر؟
کیست که باشد وجود، ذیل وجودش
هست عَرَض، هرچه هست و اوست چو جوهر
اشعاری با این گونه مضامین با این همه ارجمندی، در نهایت «شعر خواص» است و از نظر ارتباط با عموم، محدودیتهایی دارد، و لذا باعث روی آوردن مردم به شعرهای عامیانه و مبتذل شده است.
3. نگرش تخیلی و شاعرانه:
در این گونه شعرها که دارای نگرش تخیلی به قضایا هستند، تخیل هنری و مفاهیم فاقد مصادیق خارجی بر سایر جنبه ها غلبه دارد. نمونه مبالغه آمیز این گونه اشعار، مدیحه ی سنجر کاشانی است که به جای آنکه خواننده شعر به اعجاب در برابر صفات عالیه حضرت فاطمه (س) برسد. در برابر نازک خیالی و مضمون یابی شاعر شگفت زده می شود:
هم خضر آب داشت، هم اسکندر آینه
مثل تویی که دید در آب و در آینه؟
از بیم چشم زخم فلک ز آفتاب و ماه
حاضر کند به بزم تو با مجمر آینه
عکس ترا که شعله ی صف سرکش آمده است
در بر اگر کشد نکند باور آینه
تا آنجا که گوید:
تقلید وضع ساره ی خیر النسا نمود
زان رو نکرد بر سر و بر، زیور آینه
بانوی عرش حجله و خاتون خلد زاد
آن کز حیا نخواسته از شوهر آینه
همین نازک اندیشی در شعر «خسرو احتشامی» شاعر نوجوی معاصر یافت می شود بی آنکه کلیت شعر، وقف خیال آفرینی شود:
تا رخصت حضور نیابد، شب طلوع
مهتاب از ادب نتراود به روزنش....
تا کعبه راز سنگ کرامت نیفکند
از چشم روزگار نهان است مدفنش
این گونه سخنان از مصادیق «یجوز للشاعر ما لا یجوز لغیره» هستند. باری باید پذیرفت که شعر را عالمی دیگر است و شعر خالی از خیال لطفی ندارد. لکن گستره ی پرواز خیال در شعر متعهد تا جاییست که از هدف دور نیافتیم. نباید فراموش کرد که هدف اصلی شعر دینی، بویژه شعر اهل بیت، بیان حقیقت، ترویج ارزشهای توحیدی و گسترش فضیلت است.
4. نگرش عاطفی و شخصی:
آن دسته از اشعاری که بیان عواطف دینی و احساس ارادت به آستان مقدس فاطمه ی مطهر (س) و مصیبتهای ایشان در آنها غلبه دارد، می تواند به عنوان سروده های عاطفی قلمداد شود.
حساب سروده هایی را که درباره ی شهادت و مظلومیت آن حضرت است، باید جدا کرد زیرا تأثیر واقعه در بسیاری از موارد بیش از تأثیر زبان شعر است، به ویژه آنکه شاعران برای ایجاد انگیزش عاطفی در مردم، عمداً- یا سهواً- از باطن حوادث گذشته و به پوسته ی آن- با تفصیل و رنگ و لعاب- می پردازند و گاه شعر را از لطافت هنری و محتوای توحیدی- هر دو- خالی می کنند. این گونه اشعار عوامانه ضربات مهمی بر فرهنگ عمومی دینداران در گذشته وارد کرده است، که هنوز آثار آن باقی است.
بررسی شعر فاطمی در مرحله ی کنونی
تکرار و تقلید، کلی گویی، استفاده ی زیاد از بیان خبری و تقریری، بازیهای لفظی و افراط در موازین سخنوری، از مهمترین موانع تأثیرگذاری عاطفی در شعر هستند. یکی از مهمترین موفقیتهای شعر فاطمی در دهه های اخیر فائق آمدن برخی از شاعران بر این موانع است. شاعران امروز شیوه های مختلفی را برای انگیزش عاطفی در شعرهای خود تجربه می کنند. گاه بیان یک واقعیت از ابعاد و زوایای گوناگون و استفاده از استعارات لطیف را راهی برای نفوذ در دلها قرار می دهند. در ترجیع بند طولانی محمد علی مجاهدی (متخلص به پروانه)- درباره ی هجوم به خانه ی آن حضرت (س)، پس از رحلت پدر بزرگوارش (ص)- تلاش برای دست یافتن به بیان لطیف و شاعرانه حقایق به وضوح دیده می شود:
سوخت بال کبوتران حرم
کار این شعله ها به لانه کشید
دامن گل که سوخت از آتش
شعله سر از دل جوانه کشید
گامهایی در مسیر بازآفرینی اشعار گذشته، از سالها پیش آغاز شده است. این تحول از قبل از انقلاب شروع شده و در انقلاب رشد کرد، این حرکت هم اکنون نیز ادامه دارد و مسبب آن شاعران متعهد بوده اند.
انتشار و فروش گسترده ی آثار اندیشمندانی که در آثارشان، برای شناساندن سیمای تابناک حضرت زهرا (س) از جنبه های اجتماعی، تاریخی و تربیتی به مردم، به ویژه نسل جوان، کوشش کرده اند، نشاندهنده ی عشق و علاقه ی مردم و جوانان به آن حضرت (س) و هم بشارت دهنده ی رشد فکری و فرهنگی در قلمرو شناخت معصومین است. بیهوده نیست که بسیاری از شاعران انقلاب در دو دهه ی اخیر سعی در درک شهودی و احساس مستقل و زبانی فارغ از تکرار و تقلید- در زمینه ی پیوند شناختی و عاطفی- با «بانوی آب» و «آفتاب» و «بی نشانه ای که نشانه ی خداست» داشته اند. برای نمونه به قسمتی از شعر شکوفه های فریاد خسرو احتشامی بنگرید:
تو ستاره ای و تو اختری؛ مه و مهر و زهره و مشتری
نکنند با تو برابری؛ تو یگانه دخت پیمبری
تو همای اوج سعادتی، تو سپهر عصمت و عفتی
تو قرین مهر ولایتی، به خدا که همسر حیدری
به حسن ستاره ی روشنت، که حسین آن گل گلشنت
به خدا رسیده ز دامنت، به خدا تو معنی مادری
شعر «سرای فاطمه» سروده ی حمید سبزواری، در اصل شعری ملهم از سخنان امام خمینی (ره) و فاطمه فاطمه است به قلم دکتر شریعتی است، که آثار و سخنان آنان بالاترین تأثیر را در شکل دهی فرهنگ شعر فاطمی پس از انقلاب داشته است:
حجره گلین است و کوچک است و عجب آنک
هست جهانی، چو جای فاطمه دارد
رشحه ی ایمان تراود از در و بامش
خانه ی علم است و باب علم در آن است
بر این گونه شعرها می توان «راز شب» سروده ی شادروان شهریار را نیز افزود.
شعر فاخر و چند بعدی:
بخش دیگری از شعرها که بدون شک قسمتی از ادبیات انقلاب اسلامی در شمار می آیند، دارای افکار نو، لطف عواطف، تازگی اسلوب و قدرت اثرگذاری ویژه ای هستند. بر اینها باید در آمیختن هر چهار بعد افزوده شود. قصیده ی شیوای خسرو احتشامی، با عنوان شکوفه های فریاد، از این دست است:
روز نخست چون گل این بوستان شکفت
عِطر عفیف عشق فرو ریخت بر تنش ...
هم باشدش بهار رسالت در آستین
هم می چکد گلاب ولایت از دامنش
مردآفرین زنی که خلیلانه می شکست
بتخانه خلاف خلافت ز شیونش
از سدره نیز در شب معراج می گذشت
حرمت اگر نبود عنانگیر توسنش
همچنین است سروده ی قادر طهماسبی (فرید) که در روشن بینی تاریخی و نگرش عاشقانه به دین، لطفی بیش از دهها غزل به قصیده اش داده است:
ناموس دردهای علی بودی و چو اشک
پنهان نمود غیرت شیر خدا ترا
دفن شبانه ی تو که با خواهش تو بود
فریاد روشنی است ز چندین جفا ترا ...
یک عمر در گلوی تو بغض استخوان شکست
در سایه داشت گرچه علی چون هما ترا ...
دادند در بهای فدک آخر- ای دریغ-
گلخانه ای به گستره ی کربلا ترا ...
شعر جوشان احمد عزیزی در همین زمینه در کلیت خود به همین شعر متکامل و چند بعدی می پیوندد. او گرچه بیشتر در مجموعه های خود از «ضریح گمشده ی گل یاس» سخن رانده بود، در «لاله های زهرایی» اسم و مسمای خود را یکسره نثار شعر فاطمی کرد:
حضرت زهرا دلش از یاس بود
قطره های اشکش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
می چکانید اشک حیدر را به چاه
گریه آری، گریه چون ابر چمن
بر کبود یاس و سرخ نسترن
این دل یاس است و روح یاسمین
این امانت را امین باش ای زمین
نیمه شب دزدانه باید زیر خاک
ریخت بر روی گل خورشید، خاک
مدفن این ناله غیر از چاه نیست
جز تو کس از قبر او آگاه نیست
غزلواره های کوتاه فاطمه راکعی
ای بی نشانه ای که خدا را نشانه ای
هرجا نشان تست، ولی بی نشانه ای ...
تصویر شاعرانه ی در خود گریستن
راز بلند سوختن عارفانه ای ...
شاعر جوان، فاطمه سالاروند با چنین مطلعی:
خم کرد پشت زمین را ناگاه داغ گرانت
هفت آسمان گریه کردند بر تربت بی نشانت
برخی از ویژگیهای کلی این پدیده ی نو در شعر فاطمی را دارا هستند.
ظهور شعر شهودی: تجلی بدیع شعر فاطمی در ادبیات انقلابی، سروده های نوینی هستند که نوعی «ایمان تازه کردن» هم در عرصه ی فکر و هم در عرصه ی هنر محسوب می شوند. از این گونه شعرها می توان به شعر شهودی تعبیر کرد. نو سروده ی «پناه» اثر علی موسوی گرمارودی را در سال 1348 می توان گام نخست در مسیر این شعر دانست، که به نظر می رسد گامهای پس از آن در شعر فاطمی پس از انقلاب برداشته شد. در این شعر، گرمارودی با دیدن کودکی گمشده و پریشان که مادر خود را می طلبد، خویش را در قالب همان کودک گمشده می بیند که در جستجوی «مادر مهربان همه ی عالم» است:
اینک منم آن طفل دور مانده گم گشته
آن خردسال کودک سرگشته
ای مادر عزیز همه عالم
کو مهربار دامن پاکت؟ کو؟
در شعر شهودی، گرچه صنعتگری و فخامت دسته ی پیشین شعرها به چشم نمی آید، ولی استقلال تجربه ها و ذاتی بودن شعر آن را ممتاز می سازد. شعر بلند «بانوی ما»، اثر طاهره صفارزاده، شعری متکامل و چند بعدی از این نوع است:
کس نمی داند
صاحب عزا
بانوی ما
در بین ماست
بانوی زخم دیده
زخم دل رسول
زخم دل امام
زخم شهادت فرزندان
زخم زمانه ی حق ناشناس ...
بانو به صدر مصطبه ی عشق آمده
در بین ماست
آن عطر را دوباره می شنوم
سرم به عاطفه ی رؤیا بر می گردد
سرم به دامن بانو بر می گردد ...
غزلواره ی علیرضا قزوه در کتاب شبلی و آتش را با این مطلع:
تا که نامت بر زبان آمد، زبان آتش گرفت
سوختم چندان که مغز استخوان آتش گرفت
نیز قابل اتصال به شعر شهودی است. منظومه ی زیبای «بانوی آب» از بهمن صالحی، یکی دیگر از نمونه های این شعر نوخاسته و بلکه از پیشکسوتان آن است:
بانوی آب
چون هاله ای ز عاطفه ی ماه
با جامه ای ز نور
در قصر آفرینش کامل
خورشیدوار، ایستاده به درگاه ...
اینجا لازم است نکته ای را متذکر شوم. به قول ادیب گرانمایه شهید احمد عزیزی، جمعاً می توان گفت شاعران انقلاب اسلامی، بیش از اینکه مکتبی بسرایند، انقلابی سروده اند؛ و بیش از آنکه به کل حتی بنگرند، به یکی دو گوشه ی مهم از آن بسنده کرده اند. باید تمامی ابعاد مکتب را وارد گستره ی زیبا و جاوید شعر کرد. در بیان چهار نگرشی که در شعر قدیم و جدید جریان داشته، جای خالی دو جریان اساسی احساس می شود: دو جریانی که متناسب با انقلاب اسلامی است. یکی نگرش اخلاقی- تربیتی در شعر فاطمی و دیگری نگرش سیاسی- اجتماعی در طول تاریخ اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین).
نه تنها در شعر متعلق به صدیقه ی کبری (س)، بلکه اصولاًً در تمامی شعر اهل بیت (ع) به این جنبه ها یا التفاتی نشده است و یا به نگاهی گذرا و اشارتی شتابان بسنده کرده اند. ای کاش اندیشه و شعر ارزشمند عالم دلسوخته و فرزانه ی دردآشنای جهان شرق- اقبال لاهوری- در شعر دینی شناخته شده و سرمشق شاعران رسالتمدار قرار می گرفت. شعری که خالی از تکلف و پر از اندیشه های بلند است. از این رو دوست می دارم که آن را حسن ختامی بر این مقال قرار دهم، آنجا که می گوید:
مریم از یک نسبتِ عیسی عزیز
از سه نسبت، حضرت زهرا عزیز
و با شرح زیبای آن سه نسبت، به جنبه های اخلاقی و الهی شخصیت زهرای مرضیه (س) را در کمال سادگی برای مخاطبان، ملموس می سازد:
مزرع تسلیم را حاصل، بتول
مادران را اسوه ی کامل، بتول
بهر محتاجی دلش آنگونه سوخت
با یهودی چادر خود را فروخت
آن ادب پرورده ی صبر و رضا
آسیا گردان و لب قرآن سرا ...
آنگاه در کمال لطف و ادب زن مسلمان را مورد خطاب قرار می دهد:
طینت پاک تو، ما را رحمت است
قوت دین و اساس ملت است
هوشیار از دستبرد روزگار
گیر فرزندان خود را در کنار
فطرت تو جذبه ها دارد بلند
چشم هوش از اسوه ی زهرا مبند