دوم بهمن ماه
سی وهفت عیب برخی از ما ایرانی ها
1
اکثر ما ایرانیها تخیل را به تفکر ترجیح می دهیم .
2
اکثر مردم ما در هر شرایطی منافع شخصی خود را به منافع ملی ترجیح میدهند.
3
با طناب مفت حاضریم خود را دار بزنیم.
4
به بدبینی بیش از خوشبینی تمایل داریم.
5
بیشتر نواقص را میبینیم اما در رفع آنها هیچ اقدامی نمیکنیم.
6
در هر کاری اظهار فضل میکنیم ولی از گفتن نمی دانم شرم داریم.
7
کلمه من را بیش از ما به کار می بریم.
8
غالباً مهارت را به دانش ترجیح میدهیم.
9
بیشتر در گذشته به سر میبریم تا جایی که آینده را فراموش میکنیم.
10
از دوراندیشی و برنامهریزی عاجزیم و غالباً دچار روزمرگی و حل بحران هستیم.
11
عقب افتادگیمان را به گردن دیگران و توطئهی آنها میاندازیم، ولی برای جبران آن قدمی بر نمیداریم.
12
دائماً دیگران را نصیحت میکنیم، ولی خودمان هرگز به آنها عمل نمیکنیم.
13
همیشه آخرین تصمیم را در دقیقه 90 میگیریم.
14
غربیها دانشمند و فیلسوف پرورش داده اند، ولی ما شاعر و فقیه!
15
زمانی که ما مشغول کیمیا گری بودیم غربیها علم شیمی را گسترش دادند.
16
زمانی که ما با رمل و اسطرلاب مشغول کشف احوال کواکب بودیم غربیها علم نجوم را بنا نهادند.
17
هنگامی که به هدفمان نمی رسیم، آن را به حساب سرنوشت و قسمت و بدبیاری میگذاریم، ولی هرگز به تجزیه و تحلیل علل نمیپردازیم.
18
غربیها اطلاعات متعارف خود را در دسترس عموم قرار میدهند، ولی ما آنها را برداشته و از همکارمان پنهان میکنیم.
19
مرده هایمان را بیشتر از زنده هایمان احترام میگذاریم.
20
غربیها و بعضاً دشمنان ما، ما را بهتر از خودمان میشناسند.
21
در ایران کوزهگر از کوزه شکسته آب میخورد.
22
فکر میکنیم با صدقه دادن خود را در مقابل اقدامات نابخردانه خود بیمه میکنیم.
23
برای تصمیمگیری بعد از تمام بررسیهای ممکن آخر کار استخاره میکنیم.
24
همیشه برای ما مرغ همسایه غاز است.
25
به هیچ وجه انتقاد پذیر نیستیم و فکر میکنیم که کسی که عیب ما را میگوید بدخواه ماست.
26
چشم دیدن افراد برتر از خودمان را نداریم.
27
به هنگام مدیریت در یک سازمان زور را به درایت ترجیح میدهیم.
28
وقتی پای استدلالمان می لنگد با فریاد می خواهیم طرف مقابل را قانع کنیم.
29
در غالب خانوادهها فرزندان باید از والدین حساب ببرند، به جای اینکه به آنها احترام بگذارند.
30
اعتقاد داریم که گربه را باید در حجله کشت.
31
اکثراً رابطه را به ضابطه ترجیح میدهیم.
32
تنبیه برایمان راحتتر از تشویق است.
33
غالباً افراد چاپلوس بین ما ایرانیان موقعیت بهتری دارند.
34
اول ساختمان را میسازیم بعد برای لوله کشی،کابلکشی و غیره صدها جای آن را خراب میکنیم.
35
وعده دادن و عمل نکردن به آن یک عادت عمومی برای همه ما شده است.
36
قبل از قضاوت کردن نمیاندیشیم و بعد از آن حتی خود را سرزنش هم نمیکنیم.
37
شانس و سرنوشت را برتر از اراده و خواست خود میدانیم....
صادق هدایت را به همراه جمالزاده و بزرگ علوی ، پیشگامان داستان نویسی فارسی می دانند .
در شب سه شنبه 28 بهمن ماه 1281 شمسی نویسنده ای در ایران تولد یافت که بعد ها نه تنها در کشور خود ، بلکه در بیرون مرز های ایران نیز شهرت یافت .
صادق ، کوچک ترین فرزند هدایت قلی هدایت ( اعتضاد الملک ) و خانم عذری زیورالملک هدایت (دختر حسین قلی خان مخبرالدوله دوم ) بود و دو برادر و دو خواهر دیگر نیز داشت .
وی هنگامی که از خاک ایران آزادی خواهی و مشروطه طلبی می جوشید ، متولد شد .
صادق در خانواده ای ثروتمند و اشرافی به دنیا آمد . افراد خانواده او همگی از مردان سرشناس کشور بودند و او از این راه می توانست به مقامات بالای حکومتی دست پیدا کند و در آسایش و راحتی زندگی کند ؛ اما صادق به سرعت جریان زندگی اش را از خانواده اش جدا نمود و با درآمد اندکی که از از کار کردن در ادارات مختلف دولتی کسب می کرد امرار معاش کرد
پدر صادق از خاندان رضا قلی خان هدایت ، ادیب و دانشور رمان ناصری ، بود .
صادق هفت ساله بود که به همراه دو دوست و هم بازیش ، مهندس خسرو هدایت قائم مقام شرکت ملی نفت ( پسر دایی صادق ) و دکتر منوچهر هدایت رئیس بهداری وزارت آموزش و پرورش ( پسر عموی صادق ) به مدرسه علمیه رفت . این سه نفر تا کلاس نهم دبیرستان با هم بودند .
تحصیلات درخارج از وطن
هدایت در سال 1304 تحصیلات متوسطه خود را در دارالفنون و دبیرستان فرانسوی سن لوئی تهران به پایان برد .پس از آن در سال 1305 با پذیرفته شدن در مسابقه ای که ترتیب یافته بود ، کاروان دانش آموزان اعزامی به اروپا ، به بلژیک رفت .
صادق در آموزش عالی بلژیک ، در رشته مهندسی راه و ساختمان نام نویسی کرد ، اما اقامت او در بلژیک یک سال بود و با اولین کاروان دانشجویان ، برای تحصیل در رشته معماری ، به پاریس رفت . وی 4 سال در فرانسه اقامت داشت .
در طول اقامتش در پاریس ، آن طور که از نامه هایش پیداست ،مشکلات مالی بسیاری داشت و زندگی سختی را می گذرانید . به این ترتیب تحصیلاتش را به پایان نبرد و در سال 1309 که اوج قدرت رضا شاه بود ، به تهران بازگشت . خانواده صادق از بازگشت او ناراضی بوده و اصرار داشتند که صادق برای ادامه تحصیل به اروپا بازگردد ، اما او نپذیرفت .
بازگشت به ایران
پس از بازگشت به تهران ، تا شهریور 1311 در بانک ملی مرکز ، به عنوان حساب دار جزء کار می کرد و ماهی 20 تومان حقوق می گرفت .
از 6 شهریور 1311 تا 16 دی 1313 در اداره کل تجارت مشغول به کار بود . از این تاریخ تا 30 اسفند 1314 هم در وزارت امور خارجه کار می کرد و پس از آن وارد شرکت سهامی کل ساختمان شد .
ربـــعــــه
سال 1315 که صادق به هندوستان رفت ، پربارترین دوره فعالیت ادبی هدایت بود . صادق در این دوره با بزرگ علوی ، مجتبی مینوی و مسعود فرزاد آشنا شد .این 4 تن ، از جوانان روشن فکری بودند با دارای اصول فکری و هنری مشترک. آن ها بیشتر
عصر ها در یکی از کافه های لاله زار نو به نام « رُز نَوار » گرد هم می آمدند و با هم بحث و تبادل نظر می کردند .
در آن زمان یک گروه هفت نفری از نویسندگان به نام زمان وجود داشت که خود را سَبعه می نامیدند . این گروه شامل افرادی چون نفیسی ، فلسفی ، یاسمی و سعیدی بود که بیشتر مقالات ادبی در مطبوعات روز ، به قلم آن ها بودند .
هدایت و دوستانش ، نام ربعه را برای گروهشان انتخاب کردند .کلمه ربعه بر وزن سبعه ، یک کلمه غلط عمدی بود که هدایت و یاران او در برابر آنان بر خود نهاده بودند . این نام در حقیقت نوعی دهن کجی به افراد گروه سبعه بود .
مجتبی مینوی درباره طرز فکر این گروه چنین می گوید :
ما با تعصب جنگ می کردیم و برای تحصیل آزادی کوشش می کردیم و مرکز دایره ما صادق هدایت بود .
کم کم به شمار یاران هدایت افزوده شد : سرهنگ مین باشیان و حسین سرشار ( دو موسیقی دان ) و عبدالحسین نوشین ( بازیگر و کارگردان )
به تشویق صادق هدایت، بزرگ علوی کتاب چمدان را نوشت و نوشین هم تئاتر تُپاز را به معرض نمایش گذاشت .
در زمان تشکیل کنگره فردوسی، نوشین و مین باشیان ، سه پرده نمایش از شاهنامه را اجرا کردند .
مجتبی مینوی در این دوره نامه تنسُّر ، تاریخ مازیار ، نو روزنامه ، جلد اول شاهنامه ، شاهنشاهی ساسانیان و ویس و رامین را تصحیح کرد .
بازگشت آخر به وطن
در سال 1315 به دعوت دکتر شیراز پور پرتو ( شین پرتو ) عضو وزارت امور خارجه شد و به عنوان متخصص تنظیم دیالوگ فیلم فارسی به هندوستان رفت . در این سفر که کمتر از یک سال به طول انجامید ، با فرهنگ هندی آشنا شد و اطلاعات وسیعی در
زمینه فارسی میانه ( پهلوی ) به دست آورد .
پس از این سفر ، آن چنان که از نامه هایش پیداست ، صادق تمایلی برای بازگشت به تهران نداشته و دوست داشت که در هندوستان باقی بماند . با این همه چون از لحاظ معیشتی در تنگنا افتاد ، باز به تهران بازگشت و بار دیگر به استخدام بانک مرکزی در آمد . سال های بعد از بازگشت صادق به ایران ، سال های خفقان آور و سختی بودند ؛ مجتبی مینوی به لندن رفته بود و در برنامه فارسی بی . بی. سی کار میکرد ، بزرگ علوی هم در زندان بود و به این ترتیب گروه ربعه از هم پاشید .
تا مدتی دکتر خانلری ، دکتر محمد مقدم و مسعود فرزاد در خانه هدایت جمع می شدند و از ادبیات و موسیقی و ... سخن می گفتند ، که کم کم این گروه هم متلاشی شد .
وی در سال های 1318 – 1320 مقالات و تحقیقات گوناگون خود را در مجله موسیقی چاپ می نمود .
هدایت تمام زمانش را برای مطالعه می گذاشت و کار اداری را فقط برای رفع تکلیف انجام می داد .
هدایت در فعالیت های ادبی جمعیت ایرانی روایط اتحاد جماهیر شوروی که در سال 1322 تاسیس یافت ، شرکت داشت . این جمعیت مجله ای به نام پیام نو داشتند که هدایت در آن فعال بود . وی مقالاتی از جمله « چند نکته درباره ویس و رامین » و یک داستان به نام فردا را در این مجله منتشر کرد .
وی با مجله سخن که دکتر پرویز خانلری در سال 1322 دایرش کرده بود همکاری داشت . مثلا ترجمه مسخ کافکا را اولین بار در این مجله چاپ کرد . صادق ترجمه دیوار ژان پل سارتر را اولین بار در این مجله چاپ کرد و برای اولین بار این نویسنده را به فارسی زبانان معرفی کرد .
هدایت در 16 آذر 1324 همرا یک هیئت فرهنگی برای شرکت در جشن یادبود بیست و پنجمین سال تشکیل دولت جمهوری ازبکستان ، به دعوت دانشگاه تاشکند ، به آن کشور رفت و دو ماه در آن جا بود .اوضاع سیاسی بد ایران در سال های 1326 -26 در روحیه صادق تاثیرات بدی گذاشت .
در زمانی که امپریالیست ها در امور داخلی ایران شروع به دخالت کردند ، هدایت که از دل و جان طرفدار آزادی و استقلال کشور بود ، شرایط روحی بدی داشت. اما بنا به گفته نزدیکانش تو هرگز در هیج حزب و فرقه ای نبود ، او نه کمونیست ، نه مارکسیست و نه از اهالی حزب توده بود .
در سال 1329 از دانشگاه تهران چند ماه مرخصی گرفت و ظاهرا به نام معالجه ، روز 12 آذر 1329 به پاریس رفت . سر انجام در بامداد روز دوشنبه 19 فروردین ماه 1330 در پاریس ، در گرمابه اتاق پانسیون محقری در بلوار سن میشل ، کوچه شامپیونه ، در کنار خاکستر آثار چاپ نشده اش ، با گشودن شیر گاز به زندگی خود پایان داد . به این ترتیب دفتر زندگانی 48 ساله این نویسنده توانمند ایرانی بسته شد .
آرامگاه وی در گورستان پرلاشز، قطعه 85، در پاریس واقع است.
خودکشی
گفته شده که در سفر اولش به پاریس که برای تحصیل رفته بود ، در اردیبهشت 1307 ( آوریل 1928 ) در حوالی پایتخت ، قصد غرق کردن خودش را داشت که موفق نشد . در کارتی که در تاریخ 3 می همان سال برای برادرش فرستاده نوشته است : « یک
دیوانگی کردم ، به خیر گذشت . »
در جای دیگر نوشته اند که صادق به یکی از دوستانش گفته که خود کشی با گاز آسان ترین نوع خود کشی هاست .
برخی دیگر از دوستانش می گویند که همیشه می گفته که بعضی ها در همه عمر مجذوب خود کشی هستند و مقاومت آن ها در برابر این کشش بیهوده است .
در جای دیگر ، وی در پاسخ به نصیحت های ، به قول خودش « مادر شوهرانه ی » جمال زاده گفته : « هر سر این است که از هر کاری زده و خسته و بیزارم . اعصابم خورد شده . مثل یک محکوم و شاید بدتر از آن ، شب را به روز می آرم و حوصله همه چیز را از دست داده ام .»
در نوشته های دیگرش هم شواهدی بر کشش او به مرگ وجود دارند .
وی در قطعه نا تمام مرگ چنین می گوید :
«زندگی از مرگ جدایی ناپذیر است ...اگر مرگ نبود همه آرزویش را می کردند ، فریاد های ناامیدی به آسمان بلند می شد ، به طبیعت نفرین می فرستادند . اگر زندگانی سپری نمی شد ، چقدر تلخ و ترسناک بود . ای مرگ تو نوش داروی ماتم زدگی و ناامیدی هستی...»
در داستان زنده به گور نیز چنین می گوید :
«نه ، کسی تصمیم خود کشی را نمی گیرد . خود کشی با بعضی ها هست ، در خمیره و سرنوشت آن هاست .نمی توانند از دستش بگریزند .این سرنوشت است که فرمان روایی دارد و در همان حال این من هستم که سرنوشتم را درست کرده ام .»
مقدمه :
آسمان و فضاى تاریخ همانند ایام فصول گاهى آفتابى و درخشان و گاهى گرفته و ابرى است. درمرور ایام به فرازهایى مىرسیم که در بستر زمانى خود بسیار دردآور بوده و چشمها را اشکبار و دلها را غمگین نموده ولى در نگاهى دیگر و از فراز زمانها و مکانها تحولزا، سرنوشت ساز و بهجتزاست. 19 دى از جمله آن ایام است.
واقعه 19 دى پدیدهاى ناگهانى نبود بلکه داراى ریشهها و آبشخورهاى تاریخى بود و بعدها منشأ تحلیلها و حوادثى بس ژرف وعمیق گردید. بررسى بستر تاریخى و بازنگرى شرایط آن دوران، بىشک ابّهت و اهمیت آن واقعه را نمودى عینىترمىبخشد.
فضاى سیاسى،اجتماعى، اقتصادى و نظامى دهه 50 وخصوصا سالهاى واپسین انقلاب در نگاه دولتمردان رژیم پهلوى عصر شکوفایى و رسیدن به دروازههاى تمدن بزرگ و در یک کلمه عصر طلایى بود و بسیارى از تحلیلگران و سیاستمداران داخلى و خارجى حکومت ایران را رژیمى پایدار و با ثبات درتمامى عرصهها برآورد نموده و ایران را جزیره ثبات مىنامیدند.
رژیم پهلوى توانسته بود از خود تصویرى مهیب و با صلابت و در عین حال به ظاهر اصلاحگر و معتقد به آزادى و توسعه سیاسى نشان دهد و همگان شاه را فردى قدرتمند و توانا که داراى رژیمى پایدار و مستحکم است مىپنداشتند.
رژیمى با ارتشى مدرن با قابلیت 000/400 نفر و مجهز به پیشرفتهترین تسلیحات، دستگاه امنیتى بسیار منظم و خشن، مجلس مطیع و گوش به فرمان، داراى دوستان با نفوذ درسطح منطقه و جهان، رژیمى بدون اپوزیسیون قوى و جدى و ثروتى هنگفت براى هرگونه اقدام. سیا معتقد بود :
«ایران نه تنها در یک موقعیت انقلابى قرار ندارد بلکه حتى آثار و علائمى از نزدیک بودن شرایط انقلاب هم در آن به چشم نمىخورد.»
ودرتحلیل اطلاعات دفاعى آمریکا آمده بود :
«انتظار مىرود شاه در ده سال آینده نیز همچنان فعال در قدرت بماند.»
و از بُعدى دیگر شاه از لحاظ شخصیتى داراى باورهایى از اقتدار و توانایىهاى ویژه بود که هر چند توهمى بیش نبود و یکباره همچون یخ در آفتاب ذوب شد ولى همگان به یاد دارند در مصاحبه با اوریانا فالاچى به صراحت مىگفت :
«از طرف خداوند برگزیده شدهام تا مأموریتى را انجام دهم.... و پیوسته احساس پیش از وقوع دارم و آن درست به اندازه غریزهام قوى است.... من کاملاً تنها نیستم چون قدرتى مرا همراهى مىکند که دیگران قادر به دیدن آن نیستند قدرت باطنى و پنهانى.... من پیامهایى را دریافت مىکنم.»
و در نهایت معتقد بود من پایدار خواهم ماند و با اشاره به فالاچى مىگفت :
«پادشاهى در ایران از رژیمهاى شما بیشتر دوام خواهد آورد... رژیمهاى شما دوام نخواهد آورد و مال من پایدار خواهد ماند.»
پیش زمینه های حادثه نوزده دی
پل راد من نویسنده مشهورآمریکایى درمجله نیویورک تایمز شاه را فاتح دنیا نام نهاد!! و در مقابل این وضعیت مطلوب نیروهاى مخالف رژیم شاه طبعا وضعیتى نابسامان را تجربه مىکردند و روزنههاى امید یکى پس از دیگرى بىفروغ مىگشت و آخرین کورسوهاى امید رو به خاموشى مىگرایید در همین زمان شاه سرمست از غرور براى تسریع این روند و درهم شکستن آخرین مقاومتها فرمان حمله به آخرین دژ انقلابیون را صادر کرد. دراول آبان 1356 و هفدهم دی ماه 1356 دوحادثه قریب به هم به وقوع پیوست:
اول شهادت حاج آقا مصطفى خمینى (ره) و دوم درج مقاله 17 دى که در ایران و خصوصا قم بازتاب بسیار وسیعى داشت .
پژواک شهادت حاج آقا مصطفى فرزند برومند امام در اول آبان ه در همه ایران طنین انداز گردید محبوبیت امام را دربین توده مردم و گروههاى انقلابى به نمایش گذاشت و رژیم را به واکنش سریع واداشت و مقاله 17 دى تحت عنوان"ایران واستعمارسرخ وسیاه" ، با هدف هتک حرمت امام خمینی در روزنامه اطلاعات منتشر گردید، ولى ناگهان همه چیز به گونهاى دیگر رخ نمود و آن همه تحلیل و ثبات و امنیت به یکباره رنگ باخت وسیرجریانات و طوفان حوادث سرنوشتى دیگر را رقم زد، به گونهاى که طومار رژیم پهلوى را درهم پیچید.
عقده گشایی شاهانه در مقاله روزنامه اطلاعات
با درج مقاله توهینآمیز 17/10/56 تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در روزنامه اطلاعات رژیم با عکسالعمل جدى روحانیت و توده مردم مواجه گردید :
«... از ساعت 30/16 حدود چهارصد نفر از طلاب حوزه قم در مسجد اعظم اجتماع و تا ساعت 17 به تدریج بر تعداد آنان افزوده گردید و به قریب دو هزار نفر بالغ گردیدند... جمعیت از مسجد خارج و در جلوى مدرسه خان و خیابانهاى موزه، ارم، حجتیه و بهار شروع به تظاهرات و دادن شعارهاى درود برخمینى و مرگ بر حکومت استبدادى نمودند.... در ساعت 2015 حدود سیصد نفر در جلوى مدرسه خان و میدان آستانه تجمع و تعدادى از آنان شروع به دادن شعار و پرتاب سنگ به طرف مأمورین انتظامى نمودند.... در این ماجرا به علت تجمع زیاد افراد متفرقه و عدم امکان شناسایى، کسى بازداشت نگردیده است...»[1]
در گزارش دیگر آمده است :
«ساعت 10 روز جارى (18/10/36) به علت درج مطلبى تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در روزنامه اطلاعات دروس حوزه علمیه قم تعطیل و حدود 250 نفر از طلاب علوم دینى در مدرسهخان اجتماع و با دادن شعار درود برخمینى و مرگ بر حکومت استبدادى به طرف میدان آستانه و حرم حرکت.... به منزل آیتاللّه گلپایگانى مراجعه نموده و پس از منزل وى مجددا دست به تظاهرات خیابانى زده که در حال حاضر مأمورین انتظامى در حال پراکندن آنان مىباشند »[2]
«... تظاهرات شروع و تعدادى از آنها به مسجد اعظم که آقاى شریعتمدارى براى درس گفتن آمده بود رفته و از وى خواستند به دنبال تعطیل حوزه، درس را رها نماید که ایشان با ناراحتى از منبر پایین آمده و درس را تعطیل مىنمایند سپس تظاهرکنندگان به منزل شیخ هاشم آملى و علامه طباطبایى سپس به منزل وحید خراسانى مىروند. در ساعت 5/10 صبح ناصر مکارم شیرازى در مسجد امیرالمؤمنین شروع به سخنرانى نمود و گفت شماها با هم همدست و هم زبان باشید قیام کنید اگر بمیرم همه با هم بمیریم و اگر زنده باشیم همه با هم زنده باشیم تا دست این حکومت یزیدى را کوتاه کنیم در قرارداد در نظر دارد با این مطالب و حرفهاى غلط مردم مسلمان شیعه ایران را از خمینى دور سازد. ما مىمیریم ولى از خمینى جدا نیستیم تمام پاکستان که 30 میلیون شیعه دارد و عراق و افغانستان تمام شیعهها از خمینى هستند و او را جدا از خودشان نمىدانند....»[3]
رژیم که به خشم آمده بود دستور شدید سرکوبى مردم را صادر کرد و پلیس به تظاهرکنندگان حملهور شد و در نتیجه عدهاى مجروح و شهید گردیدند :
«طبق اطلاعى که مجددا از بیمارستانها کسب گردیده، تعداد کشتهشدگان پنج نفر است که چهار نفر از آنان در اثر اصابت گلوله کشته شده... مجروحین تیر خورده که در بیمارستان بسترى مىباشند جمعا نُه نفر است که حال دو نفر از آنان وخیم مىباشد...»[4]
ولى این اقدامات هیچگونه خللى در عزم مردم بوجود نیاورد:
«... از ساعت 16 جارى جمعیت تظاهرکنندگان حدود ده هزار نفر در مدرسه خان و مسجد اعظم و صحنین اجتماع و در مسیر خیابان صفاییه حرکت نمودند...»[5]
مراجع طراز اول قم با تأیید اقدامات مردم انزجار خود را از اینگونه حرکات اعلام مىنمودند.
«... طلاب همگى به منزل آیتاللّه گلپایگانى رفتند به طورى که منزل مذکور پر از طلبه و افراد شخصى شد آیتاللّه گلپایگانى پشت میکروفون رفته و 5 دقیقه سخنرانى کرده و گفت دیشب روزنامه را برایم خواندند خیلى ناراحت شدم مدتى است که به دین و روحانیت جسارت مىکنند.... بعد طلبهها را نصیحت کرد که باید متحد باشید اختلاف را کناربگذراند اختلاف بین ما از آمدن کارتر به ایران بدتر و زیانآورتر است.... درسها را تعطیل کردیم ولى نباید که به همین جا اکتفا کنیم ما باید با آقایان دیگر صحبت کنیم تا آنها هم با ما اقدام کنند....»[6]
«... آیتاللّه نجفى سخنرانى کرده و گفت من ایشان را (خمینى را) خوب مىشناسم ما هشتاد سال است با هم رفیق هستیم ایشان با این حرفها کوچک نمىشود من اقداماتى کردهام...»[7]
« بطور دسته جمعى به منزل شیخ هاشم آملى رفتند. آملى خیلى مختصر در چند کلمه گفت ما این اهانت را محکوم مىکنیم و ساکت نمىنشینیم.. ما کارهاى شما را تحسین مىکنیم. همه شما را دوست داریم...»[8]
« طلاب به منزل علامه طباطبایى رفتند وعلامه طى چند کلمه برنامه دولت را در این مورد محکوم کرد.»
سخنرانى مهیج آیتاللّه وحید خراسانى باعث شور و شوقى مضاعف در بین مردم گردید :
«... وحید خراسانى شروع به صحبت کرده و در ضمن صحبت، خمینى را تشبیه به نور کرد که اگر کسى پا روى نوربگذارد نور خاموش نمىشود و سپس شعرى خواند که مفهومش این بود : که آب دریا به دهن سگ نجس نمىشود و در حالى که روى سخنش با نویسنده مقاله بود، گفت اى احمق تو به شخصى توهین کردى که معرفه است در حالى که تمامى بندگان نکره هستند ولى وقتى به خدا نزدیک شدند معرفه شوند...»[9]
آیتاللّه گلپایگانى با حضور در بیمارستان آیتاللّه گلپایگانى به عیادت مجروحین تظاهرات که از میان
اقشار مختلف جامعه از قبیل طلاب، دانشجویان، کارگران، محصلین و کارمندان[10] بودند پرداخت و ضمن
اظهار همدردى انزجار خود را از این اعمال وحشیانه اعلام نمودند.[11]
موج تظاهرات و اقدامات وحشیانه رژیم به گونهاى بود که خیلى زود شهرهاى مجاور ضمن اظهار
همدردى به حرکتى خودجوش و مشابه آنچه در قم گذشت پرداختند.[12]
رژیم با تهدید و ارعاب سعى نمود مردم را مجبور به عقبنشینى کند و از روند آن جلوگیرى کند :
«... کلیه کسبه شهر موظفند که مغازههاى خود را از ساعت 9 صبح روز 22/10/39 باز و به کسب مشغول باشند در غیر این صورت پروانه کسب آنان براى همیشه لغو و نسبت به انسداد جلو مغازه نیز از طریق احداث دیوار اقدام خواهد شد.»[13]
بار دیگر کوشید علاوه بر برخورد بسیار سفاکانه با مردم، با تبعید دسته جمعى علما و فعالین بتواند
مردم را مجبور به سکوت کند.
«ساعت 8 صبح جارى کمیسیون حوزه امنیت اجتماعى شهرستان قم در دفتر کار فرماندار تشکیل و در مورد 10 نفر محرکین وقایع اخیر به شرح ذیل اتخاذ تصمیم و دستور اجراى موقت حکم از استاندار استان مرکزى اخذ گردید...»[14]
و متقابلاً آیات عظام نیز با انتشار اعلامیهها را ایراد سخنرانى به محکوم کردن اعمال رژیم پرداختند.
در مورخه 22/10/56 اعلامیهاى با امضاى 37 تن از طرف اساتید و علماى حوزه علمیه قم انتشار یافت
و آیتاللّه شریعتمدارى در طى اعلامیهاى اعلام داشت :
«حادثه اسفناک و دلخراش حوزه علمیه قم را به عموم مسلمانان تسلیت مىگوییم. اخیرا در روزنامههاى ایران قلمهایى بکار افتاده و مقالاتى نوشته شده است که متضمن توهین به مقام شامخ روحانیت و انکار بعضى احکام مسلمه اسلام است...»[15]
این روند، رفته رفته به تعطیلى نمازهاى جماعت قم و کاشان انجامیدند:
«... از روز بیستم ماه جارى تاکنون در هیچ یک از مساجد شهر نماز جماعت اقامه نشده و روحانیون از شرکت در مساجد خوددارى کردهاند.[16]
و با برپایى مجلس ختم، یاد و خاطره شهیدان را زنده نگه داشتند و از آن به عنوان سندى براى رسواسازى
رژیم بهره جستند.
« روحانیون و بازاریان متعصب مذهبى در نظر دارند، روز پنجشنبه 29/10/36 را روز ختم کشته شدگان حادثه قم اعلام دارند [و ]احتمال اینکه در روز مذکور مجلس ختم برگزار و احیانا بازار شهر تعطیل گردد [وجود دارد]...»[17]
«... ضمنا تعدادى از وعاظ طرفدار خمینى در نظر دارند امشب در مجالس روضهخوانى تهران منبر رفته و مجالس را به صورت فاتحهخوانى اداره نمایند...»[18]
و وعاظ از این فرصت استفاده کرده و در تمامى مجالس و محافل به افشاگرى علیه دولت پرداختند :
«... در روزنامهها به روحانیت اهانت شده و از آنها به عنوان مرتجع نام برده شده در صورتى که روحانیت از مسایل ارتجاعى مبراست.... آنها ما را خائن مىدانند ولى ما خائن نیستیم. آنهایى که سرمایههاى مملکت را به خارج مىبرند خائن هستند....»[19]
و با گسترده شدن دامنه اعتراضات، روحانیون از شهرستانها جهت کسب تکلیف به قم آمده و هر روز
دامنه قیام گستردهتر مىگردید.
«... شیخ محمد صدوقى یزدى از یزد و سید روحاللّه خاتمى از اردکان یزد و شیخ ابراهیم اعرافى از شورک میبد یزد به قم آمده بودند و با آیات و مراجع قم تماس گرفته و گفتند اگر اجازه مىدهید در یزد و توابع آن به عنوان اعتراض مغازههارا تعطیل کنند و...»[20]
«... در دهه آخر صفر و در مدارس علمیه قم کاملاً تعطیل و طلاب و وعاظ شهرستانها به روستاها اعزام شدهاند و به ظاهر محافل مذهبى و..... خاصى در تدارک و تهیه مقدمات تظاهرات و فعالیتهاى بخصوص نیستند ولى باطن محیط آمادگى هرگونه آشوب و بلوا را دارد...»[21]
« ساعت 14 روز جارى تعدادى اعلامیه پلى کپى شده تحت عنوان پیام 19 دى وسیله افراد ناشناسى در خیابانهاى اطراف حرم توزیع که سریعا وسیله مأمورین جمعآورى گردید...»[22]
«اخیرا تعدادى طلاب علما دینى به مرودشت وارد و در گروههاى 2 الى 3 نفرى تقسیم و به روستاهاى استان فارس اعزام و یکى از آنها اظهار نموده در آینده نزدیک یک قیام عمومى برپا خواهد شد و ما نیز به همین منظور به روستاهاآمدهایم واوامر ملوکانه شرف صدور یافت «همه سازمانها در همه نقاط مواظب باشند .»[23]
زمان به سرعت و با التهاب بسیار، در ایران سپرى مىگردید و یاد روز چهلم شهداى قم نزدیک مىشد
و رژیم به خوبى دریافته بود که آینده آبستن حوادث بیشمارى است؛ لذا تدابیر امنیتى شدیدترى را تدارک
دیده بود :
«... نظر به اینکه روز شنبه 29/11/36 مصادف با روز چهلم حادثه اخیر قم (19/10/36) مىباشد و احتمال داردعوامل ناراحت و افراد متعصب مذهبى با برگزارى مجالس ختم مبادرت به انجام تظاهرات و یا خرابکارى نمایند لذاخواهشمند است دستور فرمایید ضمن توجیه مأمورین مربوطه در زمینه مراقبت و پیشبینىهاى لازم در مورد تردد افراد مشکوک در منطقه از تشکیل مجالس مذهبى در منازل و مساجد و تکایا به منظور فوق و برگزارى ختم براىمقتولین حادثه مذکور شدیدا جلوگیرى نموده...»[24]
«... نوارهاى آیات قم و خمینى در سطح گستردهاى تکثیر و به فروش مىرسد مقرر فرمایند...»[25]
«... به قرار اطلاع قرار است روز 29/11/36 به مناسبت روز درگذشت کشتهشدگان واقعه اخیر قم، از طرف متعصبین مذهبى و عوامل مخرب در نقاط مختلف کشور تظاهراتى انجام شود...»[26]
در بولتن ویژهاى که گزارش وقایع، در نقاط مختلف کشور به مناسبت چهلمین روز شهداى قم تهیه
شده، آمده است که : از طرف آیات عظام گلپایگانى و محمدوحید میاندوآبى، سیدکاظم شریعتمدارى
اعلامیهاى منتشر و در سراسر کشور پخش گردید. شهر قم به حالت تعطیل درآمد و وضعیت 16 استان
حالت غیرعادى داشت. در تبریز وضع به گونهاى دیگر بود و تظاهرات مردمى به درگیرى انجامید و
تعدادى از مردم به شهادت رسیدند که خود سرمنشأ تحرکات و جنبشى جدید گردید :
«... آیات حوزه علمیه قم اعلام کردهاند حوزه روز 3/12/36 به مناسبت حوادث اخیر تبریز تعطیل خواهد بود ومجلس ترحیم براى مقتولین برگزار خواهد شد...»[27]
«... سه هزار نفر طلاب علوم دینى و دانشجویان شهرستانهاى مختلف مجلس ختمى به مناسبت هفته کشتهشدگان واقعه تبریز در مسجد اعظم قم برگزار و با تلاوت قرآن و شعارهاى ...»[28]
درتمامى این جلسات ضمن افشاگرى درمورد رژیم پهلوى الگوهاى اسلامى و حکومت مورد نظر
اسلام تبیین مىگردید و از امام به عنوان رهبر حرکت اسلامى یاد مىگردید و بازگشت ایشان را درخواست مىنمودند :
«... خواستههاى ملت ایران این است 1ـ آزادى کلیه زندانیان سیاسى مسلمان که در رأس آنها آیتاللّه منتظرى وطالقانى قرار دارند 2ـ برگشتن دانشمندان و گویندگان عظیمالشأن حوزه علمیه قم که تبعید شدهاند... 3ـ بازگشت حضرت آیتاللّه العظمى امام خمینى 4ـ کلیه قوانین اسلام و کلیه قوانین قرآن باید در این مملکت از حجاب گرفته تا سایر چیزهایش موبهمو اجرا شود...»[29]
رژیم با نزدیکتر شدن ایام نوروز احتمال تظاهرات دامنهدارى را مىداد :
«... اینکه روز نهم فروردین مصادف با چهلمین روز کشتهشدگان تبریز است و در این ایام تردد مردم به قم زیاد مىباشد و حوزههاى علمیه در ایام عید تعطیلى ندارند لذا پیشبینى مىشود که در این ایام (تعطیلات نوروز) تظاهرات گستردهاى بوجود آید که چگونگى جهت پیشگیرى به شهربانى قم اعلام شده است...»[30]
«... روز 7/1/37 اعلامیهاى به امضاء «حوزه علمیه قم» به مناسبت چهلمین روز کشتهشدگان اخلالگران تبریز در شهر قم انتشار یافته است متن اعلامیه صحنه 473.[31]
درشهر یزد متعاقب سخنرانى آیتاللّه شهید شیخ محمد صدوقى مردم به تظاهرات پرداخته که تعدادى
شهید و مجروح گردیدند و در شهرهاى قزوین، اهواز، جهرم و اصفهان نیز حوادث مشابهى به وقوع
پیوست.
«در ... چند روز قبل اعلامیهاى از طرف جامعه روحانیت قم منتشر شد و روز 19 اردیبهشت را روز عزاى ملى براى شهرهاى قزوین، یزد ... اعلام کرده بودند...»[32]
«... روز 13/2/2537 در مدرسه علمیه خان اعلامیهاى نصب که در آن قید شده بود «به مناسبت چهلم اول یزد و چهلم دوم تبریز و چهلم سوم قم روز چهارشنبه 20/2/2537 در میبد یزد مجلس ختم مىگیرند...»[33]
«... از طرف خمینى به مناسبت چهلمین روز حوادث یزد اعلامیهاى صادر که حاوى مطالب مضره و تحریکآمیزمىباشد با توجه به صدور اعلامیه در همین زمینه از طرف سیدصادق روحانى بروز تظاهرات گسترده در روز19/2/2537 متصور است با هماهنگى سایر مراجع انتظامى پیشبینى و مراقبتهاى لازم معمول و هرگونه اتفاق را به موقع گزارش نمایند»[34]
و اعلامیه امام خمینى به گونهاى دیگر بود و رژیم آن را چیز دیگرى مىدانست.
«... از زمانى که اعلامیه اخیر خمینى به ایران آمده و در دسترس مردم قرار گرفته انقلاب و تظاهرات در قم اوج گرفته زیرا خمینى در اعلامیه اخیرش تاکید کرده که آرام نباشید و تظاهرات کنید لذا طرفداران و مقلدین خمینى این جمله را تعبیر به فتوا کرده و مىگویند تقریبا خمینى در این زمینه حکم داده و ما که مقلد ایشان هستیم موظف به انجام تظاهرات مىباشیم. این اعلامیه مراجع قم را دچار دردسر تازهاى کرده چون ایشان با تظاهرات مخالفند و هرگاه مجلس فاتحه مىگرفتند به منبرى سفارش مىکردند که در خاتمه منبر از مردم بخواهد آرامش را حفظ کنند و از انجام تظاهرات خوددارى نمایند و مردم هم کمى رعایت مىکردند وکمتر تظاهرات براه مىانداختند ولى اکنون با رسیدن این اعلامیه منبرى جرأت نمىکند مردم را دعوت به آرامش کند زیرا مورد اعتراض واقع مىشود که دستورخمینى را نقض کرده است...»[35]
و در عرض مدت کمتر از 13 ماه رژیم خودکامهاى که مىگفت عمر «رژیمهاى شما دوام نخواهد آورد
و مال من پایدار خواهم ماند» به سر آمد و (فاتح دنیا) مغلوب گشت.
[1]ـ سند 64 کتاب 19 دی به روایت اسناد ساواک
[2]ـ سند 67 همان
[3]ـ سند 71 همان
[4]ـ سند 73 همان
[5]ـ سند 75 کتاب 19 دی به روایت اسناد ساواک
[6]ـ سند 87 همان
[7]ـ سند 87 همان
[8]ـ سند 90 همان
[9]ـ سند 90 همان
[10]ـ سند 90 همان
[11]ـ سند 94 همان کتاب 19 دی به روایت اسناد ساواک
[12]ـ سند 96 همان
[13]ـ سند 111 همان
[14]ـ سندهای 115ـ 117 همان
[15]ـ سند 128 همان
[16]ـ سند 132
[17]ـ سند 155
[18]ـ سند 157
[19]ـ 175
[20]ـ سند 179
[21]ـ سند 208.
[22]ـ سند 255.
[23]ـ سند 229
[24]ـ سند 247
[25]ـ سند 255
[26]ـ سند 261
[27]. سند 334
[28]. سند 352
[29]ـ سند 361 ـ 362
[30]ـ سند 385 ـ 386
[31]ـ سند 473
[32]ـ سند 529
[33]ـ سند 533
[34]ـ سند 534
[35]ـ سند 537
|
سلام برعزیزان جان:
انا لله وانا علیه الرجعون
امشب پیام تسلیتی را درخصوص ازدست دادن مادری الحق فدا کار وانصافا عارف را می نویسم.
نه تنها مادر بلکه همسری صبور مقاوم و حکیم و یکی از کنیزان و عروس درستکار بی بی دوعالم فاطمه زهرا (س).
سید محمد نوبختی هنگام وداع با همسرت صبرو شکیبایی از خداوندعلی خواستارم امید است با جده سادات محشور شود.
اعظم السادات دردانه مادر برایت صبر و سلامتی آرزو مندم امید است همواره رهرو آن عارفه فاضله مکرمه باشید.
سیدعلی عزیز مادر و سیدعباس امید مادر بمیرم برای دل غم گسارو جریحه دارتون از همینجا سلام میدم به سید شباب اهل جنت
حسن(ع) وحسین(ع) ومادر باکرامتشان فاطمه زهرا(س) وازایشان می خواهم در شب اول قبر ودر مسیر برزخ تا قیامت حاجیه خانم معلم قرآن خدیجه گلکار را مهمان خود بدارند آمین ....
ارادتمند همه بچه های سادات مخصوصا مومن های محله اهل علی تهران
شادی ارواح همه گذشتگان الفاتحه مع الصلوات