
آنگاه که خروج شاه از کشور حتمیشد، به پیشنهاد شاه و با موافقت نخست وزیر- شاپور بختیار- بنا بر این شد تا در غیاب شاه، امور حکومتیی مربوط به وی از جمله عزل و نصبها و … بر عهدهی شورای عالی سلطنتی قرارگیرد.
موضوع تشکیل شورای سلطنت، با عجز شاه در ماندن در کشور و خروج اجباری از ایران جهت اداره امور کشور موردتوجه جدی درباریان پهلوی قرار گرفت.
از دوره نخست وزیری شریف امامی به بعد، موضوع تشکیل شورای سلطنت بر سر زبانها بود، اما شاه رضایتی به این امر نشان نمیداد. بویژه علی امینی طی ماههای آبان و آذر 1357 از شاه میخواست به تشکیل شورای سلطنت رضایت دهد و شرط میکرد که اعضای این شورا ضرورتا نباید پس از تحولات سال 1342 وابستگی آشکاری به رژیم پهلوی داشته باشند.
امینی، شخص خود، دکتر کریم سنجابی، محسن پزشکپور و دکتر غلامحسین صدیقی را برای احراز این مقام مناسب میدانست اما شاه به رغم ابراز تمایل اولیه نسبت به این ایده امینی، پس از مشورت با افرادی مانند اردشیر زاهدی، غلامعلی اویسی و سپهبد رحیمی، حرف خود را پس گرفت ولی با گسترش انقلابی مردم ایران و بویژه پس از تظاهرات عظیم تاسوعا و عاشورای سال 1357 بار دیگر به علی امینی متوسل شد تا طرح تشکیل شورای سلطنت را پی بگیرد.
او در اولین گام بر آن شد گروهی از چهرههای سیاسی مذهبی شاخص در میان انقلابیون و برخی افراد خوشنام دیگر را برای بر عهده گرفتن این مقام، معرفی و در واقع رضایت آنان را به پذیرفتن این سمت جلب کند، اما پس از مدتی آشکار شد که هیچ یک از چهرههای انقلابی در میان احزاب و گروههای مختلف حاضر به عضویت در آن نیستند، مقرر شد تا برخی از افرادی که در فعالیتهای ملی و اسلامی سابقهی مشهودی نداشتند، برای عضویت در شورای سلطنت پیشنهاد شوند.
با توجه به اینکه تعیین اعضای شورای سلطنت از اختیارات شاه بود، او نیز در این راستا میکوشید. وی در مذاکراتی که در روز 21دی با هایزر و سولیوان داشت، اعلام نمود که با دقت این موضوع را پیگیری میکند و از بختیار خواسته است تا ریاست شورا را بر عهده گرفته و دو الی سه نفر از اعضای کابینهاش را نیز وارد آن نماید. شاه همچنین اعلام کرد که مایل است تا قرهباغی از ارتش، یک نفر از مذهبیون و یک نفر دیگر که او هنوز نتوانسته بود مشخص کند، در شورا عضویت داشته باشند. وی برای نیل به ترکیب مناسبی از افراد، جلسات متعددی با شرکت بختیار، امینی و صدیقی تشکیل داد و راجع به افرادی که صلاحیت حضور در شورا را دارند، مشورت نمود. افراد متعددی برای شرکت در شورا پیشنهاد شدند، از جمله دکتر علیآبادی، دکتر سیاسی، و دکتر سروری، که تنها دکتر علیآبادی عضویت در آنرا پذیرفت. همچنین سید جلالالدین تهرانی، برای عضویت در شورا پیشنهاد گردید.
پس از بررسیهای بسیار، شاه تصمیم گرفت ریاست شورای سلطنت را به سیدجلالالدین تهرانی واگذار کند که هم به روحانیت نزدیک بوده و هم مورد اعتماد دربار بود. تهرانی که با علما رابطه خوبی داشت، در کارنامه خود چند عنوان وزارت و سناتوری داشت. او در سال 1307 در جریان دستگیری سیدحسن مدرس همراه او بود و در همین رابطه مدتی به زندان افتاد.
در 1326 در کابینه احمد قوام وزیر مشاور شد و دو سال بعد همین مقام را در کابینه محمد ساعد برعهده گرفت. او پس از مدتی به عنوان وزیر به وزارت پست و تلگراف و تلفن رفت و فروردین 1329 در کابینه علی منصور نیز در مقام وزیر پست و تلگراف و تلفن ابقا شد. تهرانی در بهمن 1332 به عنوان وزیرمختار ایران به بلژیک رفت و تجربه کار دیپلماتیک را نیز به کارنامهاش افزود. وی در مهر 1337 نیز به عنوان سناتور انتصابی از آذربایجان به مجلس سنا راه یافت و طی سه دوره مجلس سنا، همچنان در این مقام به ایفای نقش پرداخت.
وی در دوران سناتوری با نخستوزیران انتخابی شاه، یعنی حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا به مخالفت برخاست و غالباً به لوایح دولت رأی کبود میداد. سیدجلالالدین تهرانی همچنین تنها سناتوری بود که به لایحه مصونیت مستشاران آمریکایی (کاپیتولاسیون) که بعدآً به صورت قانون درآمد رأی مخالف داد. زمانی که قانون اصلاحات ارضی مطرح شد، تهرانی که آن زمان استاندار خراسان و همزمان نایبالتولیه آستان قدس رضوی بود، در مخالفت با این قانون در سالن کشاورزی خراسان سخنرانی کرد و از مقاماتش استعفا داد.
سر انجام در روز 24دی 1357، دو روز قبل از رفتن شاه اعضای شورای سلطنت بدین شرح تعیین و معرفی شدند:
در مورد وظایف و اختیارات شورای سلطنت، در همان زمان دکتر جواد سعید، ریس مجلس شورای ملی، اعلام کرد که آن شورا، تمامی وظایف شاه را در ادارهی امور کشور بر اساس قانون اساسی بر عهده خواهد گرفت.
با اعلام اسامی اعضاء شورای سلطنت در روز 24دی 57، اولین جلسه آن در ساعت 4 بعد از ظهر همین روز در کاخ نیاوران تشکیل گردید. در این جلسه قرار بر آن شد که با توجه به این که در روز 25 دیماه مجلس سنا و در روز 26 دیماه مجلس شورای ملی به آقای بختیار رأی اعتماد خواهد داد، شاه در روز 27 دیماه از کشور خارج شود. شاه نیز آنرا پذیرفت. در این جلسه همچنین هر یک از اعضاء در مورد اوضاع بحرانی کشور صحبت نمودند. در پایان همین جلسه، بختیار از شاه تقاضا نمود تا با تشکیل جلسهای با حضور فرماندهان نیروهای مسلح در روز بعد به آنان تأکید نماید که از آن پس فرماندهان ارتش تحت نظارت دولت قرار دارند. مسالهای که مورد موافقت شاه قرارگرفت.
روز 25دی، مجلس سنا با 38 رأی موافق، 1مخالف و 2ممتنع به کابینه بختیار رأی اعتماد داد. عصر همان روز(25 دی) شاه برنامهی سفر خود را تغییر داد و تصمیم گرفت روز 26 دیماه از کشور خارج شود. روز 26 دیماه کابینهی بختیار با اکثریت سه چهارم نمایندگان مجلس شورای ملی، رأی اعتماد گرفت. بختیار بعد از گرفتن رأی اعتماد از مجلس به فرودگاه مهرآباد رفت و شاه را برای رفتن از ایران بدرقه کرد.
اگرچه با تشکیل شورای سلطنت انتظار میرفت تا بختیار چگونگی تشکیل جلسات شورا را پس از خروج شاه مشخص و به اعضا اعلام نماید، اما این کار صورت نگرفت، همچنین برخلاف تصور اعضا و از جمله قرهباغی که انتظار داشتند شورا هفتهای یک یا دوبار برای رسیدگی به وضع بحرانی کشور جلسهای تشکیل دهد و نخستوزیر، طرح و برنامهاش را برای رفع مشکلات بیان دارد و اعضا در مورد آن تصمیمگیری نمایند، چنین کاری صورت نگرفت. به نوشتهی قرهباغی در کتابش ، بختیار تمایلی به تشکیل شورای سلطنت نداشت و پس از خروج شاه، به پیشنهاد و اصرار وی، شورا دوبار تشکیل شد.
روز 26/ 10/ 1357، امام خمینی(ره) به مناسبت فرا رسیدن اربعین امام حسین(ع) بیانیهای از پاریس صادر کردند و شورای نیابت سلطنت را غیرقانونی و دخالت اعضای آنرا در امور مملکت جرم دانستند ، همچنین از مردم دعوت کردند که مخالفت خود را با شورای نیابت سلطنت غیرقانونی اعلام کنند. در این بیانیه آمده است :
« به کسانی که در شورای سلطنت غیر قانونی بهعنوان عضویت داخل شدهاند، اخطار میکنم که این عمل غیرقانونی و دخالت آنان در مقدّرات کشور جرم است و بیدرنگ از این شورا کنارهگیری کنند و درصورت تخلف، مسئول پیش آمدها هستند... راهپیمایی و تظاهرات در این اربعین وظیفهی شرعی و ملی است. ملت بزرگ در سراسر ایران، با راهپیمایی و تظاهرات خود این مردار متعفن نظام شاهنشاهی را دفن میکنند و مخالفت خود را به شورای سلطنت غیرقانونی اعلام مینمایند و پشتیبانی خود را برای چندمین بار از جمهوری اسلامی اعلام میکنند. »
به دنبال آن، سیدجلال تهرانی رئیس شورا برای ملاقات با امام به پاریس رفت و امام شرط پذیرش او را، استعفا و اعلام غیرقانونی بودن شورای سلطنت دانست که با تحقق این شرط در اول بهمن 1357به ملاقات امام رفت. استعفای تهرانی بزرگترین پیروزی مردم تهران پس از خروج شاه خوانده شد و بازتاب وسیعی در جهان داشت.
متن استعفای او این بود:
یکشنبه اول بهمن ماه 1357 هجری شمسی
مطابق 22 شهر صفر المظفر 1399 هجری قمری
پاریس – قبول ریاست شورای سلطنت ایران از طرف اینجانب فقط برای حفظ مصالح مملکت و امکان تأمین آرامش احتمالی آن بود . ولی شورای سلطنت بهسبب مسافرت اینجانب به پاریس که برای نیل به هدف اصلی بود تشکیل نگردید. در این فاصله اوضاع داخلی ایران سریعا تغییر یافت بهطوریکه برای احترام به افکار عمومی با توجه به فتوای حضرت آیت الله العظمی خمینی دام برکاته مبنی بر غیر قانونی بودن آن شورا آن را غیر قانونی دانسته کناره گیری کردم . از خداوند و اجداد طاهرین و ارواح مقدسه اولیاء اسلام مسالت دارم که مملکت و ملت مسلمان ایران را در ظل عنایات حضرت امام عصر عجل الله تعالی فرجه از هر گزندی مصون داشته و استقلال وطن عزیز ما را محفوظ فرمایند.
محمد الحسین – سید جلال الدین تهرانی
یک روز پس از این استعفا، امام خمینی در پاریس سید جلالالدین تهرانی را به حضور پذیرفتند.
از جزئیات سخنان امام خمینی در دیدار سید جلال تهرانی با ایشان اطلاع دقیقی در دست نیست ولی استعفای تهرانی خشم طرفداران شاه را برانگیخت. علی امینی نخستوزیر اسبق مینویسد:
«سید جلال وقتی که آمد به پاریس، خمینی هم پاریس بود. من هم پاریس بودم. به او تلفن کردم که آقا تو که رفتی پیش آقای خمینی، برای چی استعفا دادی؟ گفت [والا هیچی] باور کنید از آن روز هرچه که آمدند و به من گفتند که به او تلفن کنم، گفتم من به او تلفن هم نمیکنم. مرد حسابی با آن قد دراز و با آن سابقه، شاه میفرستد که او را بیاورید. خوب تو میروی استعفای چی را بکنی؟ که چی بگیری از خمینی؟»
عباس قرهباغی رئیس ستاد ارتش نیز میگوید «خبر استعفای جلال تهرانی را من از بختیار شنیدم... او هم موافق این استعفا بود ... اختلاف ما با بختیار از همانجا شروع شد که ایشان با یک وضع خاصی خودش را با وجود شورای سلطنت فعال مایشاء میدانست در صورتی که شورا وجود داشت و ایشان آنجا در حقیقت شکست خورد...»
در واکنش به اظهارات مخالفین، سید جلالالدین تهرانی مخالفان استعفای خود را «جاهل» خواند. وی این اظهارات را در پایان دومین ملاقات خود با امام خمینی که روز چهارم بهمن 1357 صورت گرفت اعلام کرد.
تهرانی پس از دو بار ملاقات با امام خمینی و با اطمینان از عدم امکان موفقیت رژیم سلطنتی در برابر اراده مردم، دیگر به تهران بازنگشت و به جنوب فرانسه رفت و به کار علمی مورد علاقه خود یعنی مطالعه در تاریخچه نجوم پرداخت. او در 1366 در 91 سالگی در فرانسه درگذشت.
با استعفای سید جلال تهرانی، عمر شورایی که یک هفته پیش از آن در حضور شاه شکل گرفته بود خاتمه یافت و تا بازگشت امام به تهران – 12 بهمن 57 – یک جلسه بعدی شورا بدون سید جلال تشکیل شد ولی عملاً به دلیل اختلاف اعضا راه به جایی نبرد.
بعد از استعفای تهرانی، دومین جلسهی شورا بار دیگر با فشار قرهباغی تشکیل شد. هدف اصلی از تشکیل آن، انتخاب ریاست جدید شورا برای امضای فرامین ارتش بود، زیرا شاه در هنگام خروج، اختیارات لازم و از جمله امضای فرامین ارتش را به قرهباغی، ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران نداده بود. پس از تشکیل شورا، از طرف اعضاء به وارسته مأموریت داده شد تا بهعنوان نایب شورای سلطنت، فرامین مورد نظر را امضاء کند. در این جلسه اعضاء با اشاره به اوضاع بسیار آشفته کشور از وضع اغتشاشات و افزایش اعتصابات ابراز نگرانی شدید نمودند و چون همه چیز را ناشی از دخالت دول خارجی میدانستند، پیشنهاد نمودند تا با سفرای کشورهای امریکا، انگلیس و حتی شوروی مذاکره نموده و با اطلاع از خواستههای آنان و برآورده کردن آنها هرچه سریعتر به آشوبها پایان داده شود. در پایان این جلسه بختیار اعلام نمود که برای نیل به اهداف، نیاز به زمان دارد و در نهایت، با وعدههای وی، این جلسه که در حقیقت آخرین نشست شورا بود، به پایان رسید.
بدین ترتیب، شورای سلطنت به دلیل نداشتن مشروعیت سیاسی در نزد مردم و با استعفای رئیس و اعضای برجستهاش (علیآبادی و وارسته) در عمل جزء تشکیل دو جلسهی بیثمر، بهطور کلی نتوانست گام موثری در جهت جلوگیری از سقوط رژیم پهلوی بردارد . بدین ترتیب با ورود امام خمینی به ایران و غیر قانونی خواندن همه ارکان رژیم پهلوی ، شورای سلطنت و دولت بختیار به همراه سایر نهادهای رژیم پهلوی به کلی فروپاشید.
|
یکم بهمن ماه
علی اکبری، نویسنده و پژوهشگر ، از تدوین و انتشار خاطرات خودگفته مقام معظم رهبری از دهه 60 تا دهه 90 خبر داد و گفت: این اثر با عنوان «حضرت آقا» از سوی نشر یا زهرا(س) روانه بازار کتاب خواهد شد.
اکبری ،در گفتوگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، با اشاره به آثار جدید در دست انتشار خود گفت: برای بیست و هشتمین دوره نمایشگاه کتاب چند اثر را در دست تهیه دارم که از جمله این مواردی، اثری است با عنوان «حضرت آقا» که شامل خاطرات خودگفته مقام معظم رهبری درباره موضوعات مختلف است که تا پایان سال جاری از سوی نشر یازهرا(س) روانه بازار کتاب خواهد شد.
وی ادامه داد: این اثر چهاردهمین جلد از مجموعه «یاران ناب» است که در کنار خاطرات به ارائه تصاویری از مقام معظم رهبری نیز میپردازد. برای تهیه این اثر به بررسی سخنرانیهای ایشان از دهه 60 تا دهه 90 پرداختم.
به گزارش تسنیم، نشر یا زهرا(س) از جمله ناشران فعال در حوزه دفاع مقدس است که در قالب عناوین مختلف به معرفی شخصیتها و فرماندهان جنگ و انقلاب اسلامی میپردازد.
از جمله مجموعههایی که از سوی این انتشارات روانه بازار کتاب شده، «یاران ناب» است که تاکنون 13 جلد از این مجموعه منتشر شده و به بازار کتاب راه یافته است.
«سید اسدالله» آخرین مجلد منتشر شده از این مجموعه است که به زندگی آیتالله سیداسدالله مدنی اختصاص دارد.
27 دی ماه سالروز شهادت مرحوم نواب صفوی است . سیدمجتبی میرلوحی صفوی، از روحانیون مبارز و رهبر جمعیت «فدائیان اسلام»، 1303ش. در محله خانیآباد نو و در خانوادهای روحانی دیده به جهان گشود. پدرش سیدجواد میرلوحی به دنبال صدور قانون «لباسهای متحدالشکل» ـ 1314 ش. ـ لباس روحانیت از تن بیرون کرد و به عنوان وکیل دعاوی دادگستری مشغول به خدمت شد، اما پس از چندی در پی یک مشاجره سخت، سیلی محکمی به صورت علیاکبر داور وزیر عدلیه وقت زد که نتیجه آن گذران محکومیت سه ساله در زندان بود. او چندی پس از گذراندن دوره محکومیت و آزادی از زندان دارفانی را وداع گفت. طی این سه سال سیدمحمود نواب میرلوحی، از بستگان نزدیک سیدمجتبی، عهدهدار سرپرستی وی بود.
سیدمجتبی در 7 سالگی وارد دبستان حکیم نظامی شد و سپس در مدرسه صنعتی آلمانیها به تحصیل ادامه داد. او همزمان در یکی از مساجد خانیآباد نو به فراگیری دروس دینی نیز مشغول شد و پس از خروج رضاخان از کشور به فعالیتهای سیاسی روی آورد. سخنرانی وی علیه دولت قوامالسلطنه در 17 آذر 1321 در حالی که 18 سال بیش نداشت اولین مبارزه وی علیه حکومت پهلوی محسوب میشد. در پی این سخنرانی و تهییج دانشآموزان دیگر مدارس و همراهی عدهای از مردم ناراضی، تظاهراتی در مقابل مجلس شورای ملی علیه قوام برگزار شد که با مداخله و تیراندازی پلیس، دو نفر شهید شدند. این حادثه اثر عمیقی در شخصیت سیدمجتبی گذاشت و او را در راه مبارزه با حکومت پهلوی مصممتر ساخت.در 1322 سیدمجتبی به استخدام شرکت نفت درآمد و پس از مدت کوتاهی به آبادان منتقل شد. مدتی بعد برخورد شدیدی از سوی یکی از متخصصین انگلیسی شرکت نفت با یکی از کارگران صورت گرفت که به دنبال آن، نواب کارگران را به اعتراض و اجرای قصاص دعوت کرد. با دخالت پلیس و نیروهای نظامی، اعتراضات سرکوب شد. نواب نیز فرار کرده و شبانه به وسیله قایق از آبادان به سوی بصره و سپس نجف روانه شد. او برای امرار معاش به ساخت و فروش عطر روی آورد.
سیدمجتبی در مدرسه «قوام» نجف اقامت گزید و از همان روزهای نخست، دوستی و رابطه نزدیکی با علامه امینی ـ که در یکی از حجرههای فوقانی مدرسه، کتابخانهای تأسیس کرده و در حال تألیف اثر مشهور خود ـ الغدیر ـ بود، برقرار کرد.
وی فقه و اصول و تفسیر را از استادانی چون علامه امینی، حاج آقا حسین قمی و آقا شیخ محمد تهرانی آموخت. او در نجف، یکی از آثار احمد کسروی را که در آن به یکی از امامان معصوم(ع) توهین شده بود مطالعه کرد و چون برخی از مراجع نجف کسروی را مرتد دانستند، از این رو به ایران بازگشت تا کسروی را از آن کار بازدارد. وی پس از چند جلسه بحث و گفتگو با کسروی، وی را عنصری بیدین یافت. در مرحله بعد به کمک حاج سراج انصاری، شیخ قاسم اسلامی، شیخ مهدی شریعتمداری و جمع دیگری از فضلا و نویسندگان تهران «جمعیت مبارزه با بیدینی» را تشکیل داد. اما این جمعیت علیرغم تماسها و مذاکرات متعدد نتوانست کسروی را از دینستیزی و اغفال جوانان بازدارد. به همین دلیل نواب صفوی پس از آنکه در آخرین ملاقات خود با کسروی، توسط او و گروه مسلح همراهش تهدید شد، مصم گردید وی را از میان بردارد. بدین منظور با تهیه پول از دو نفر از روحانیون ـ سید اسدالله مدنی و آقا شیخ محمدحسن طالقانی ـ کسروی را در 23 اردیبهشت 1324 در میدان حشمتیه تهران ترور کرد، اما کسروی جان سالم به در برد و نواب دستگیر و زندانی گردید. وی چندی بعد به درخواست علمای ایران و نجف پس از دو ماه، با قید کفالت آزاد گردید.
نواب، پس از آزادی از زندان، طی اعلامیهای جمعیت «فدائیان اسلام» را تشکیل داد. وی در این اعلامیه برادری، استقامت و اتحاد را خط کلی جنبش فدائیان اسلام؛ رسیدن به حاکمیت اسلام و قرآن را هدف اصلی جنبش؛ و شهادت و انتقام و قصاص را روش اصلی مبارزه معرفی کرد.
نخستین اقدام این جمعیت، ترور مجدد کسروی در 20 اسفند 1324 بود که به قتل وی در جلسه دادگستری انجامید. متعاقب آن، نواب مخفیانه تهران را به قصد نجف ترک کرد. در آنجا از مراجع و علما خواست تا برای آزادی قاتلان کسروی بکوشند که بر اثر تلاشهای وی، آنان نیز پس از مدتی از زندان آزاد شدند.
نواب چندی بعد به تهران بازگشت و روابط نزدیکی با آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی، که به تازگی از تبعید بازگشته بود، برقرار ساخت.
به دنبال اعلام تشکیل دولت اسرائیل توسط سازمان ملل متحد در 1327ش.، نفرت و انزجار عمومی سراسر جهان اسلام و از جمله ایران را فراگرفت. به دعوت آیتالله کاشانی در روز جمعه 31 اردیبهشت 1327 اجتماع اعتراضآمیز بزرگی در مسجد سلطانی (امام خمینی فعلی) تهران برگزار شد که در آن آیتالله کاشانی و نواب صفوی شرکت داشتند. فدائیان اسلام نیز با ثبتنام از نیروهای داوطلب، پنج هزار نفر را برای اعزام به فلسطین و نبرد با اشغالگران بسیج کردند که دولت وقت مانع از اعزام آنان گردید.
نواب صفوی در 27 خرداد 1327 بانی تظاهرات عظیمی علیه دولت عبدالحسین هژیر بود. این تظاهرات به فاصله 4 روز پس از به قدرت رسیدن هژیر به وقوع پیوست. تظاهرکنندگان نمایندگانی را که به هژیر رأی داده بودند، مذمت کردند و خواستار عزل او شدند.
در 14 آبان 1328، عبدالحسین هژیر، که نقش اصلی در تقلب انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی داشت، توسط فدائیان اسلام به قتل رسید. رژیم که یکی از مهرههای اصلیش را از دست داده بود و خود را در مقابل عملیات فدائیان اسلام به شدت آسیبپذیر میدید، ناگزیر عقبنشینی کرد و انتخابات دوره شانزدهم را در فضای نسبتاً آزاد تجدید کرد که در آن آیتالله کاشانی به عنوان نماینده مردم تهران انتخاب شد و او پس از چندین ماه تبعید در لبنان به وطن بازگشت.
در اردیبهشت ماه 1329 جنازة رضاشاه به ایران منتقل شد. قرار بود جنازه در قم دفن شود، اما با مخالفت پیگیر نواب صفوی و دیگر یارانش، رژیم ناگزیر منصرف شد و جد را در شهر ری دفن کرد. در تیر 1329 سپهبد علی رزمآرا به نخستوزیری رسید. هدف از انتصاب او نایده گرفتن جنبش ملی شدن صنعت نفت و به تصویب رساندن لایحه «گس ـ گلشائیان» بود. این لایحه از طرف کمیسیون نفت مجلس شورای ملی رد شد و آیتالله کاشانی نیز طی بیانیهای بر ضرورت ملی شدن صنعت نفت تأکید کرد، اما رزمآرا و اکثریت نمایندگان مجلس همچنان در برابر تصویب ملی شدن صنعت نفت مقاومت میکردند. در چنین بنبست سیاسی، به دستور نواب صفوی، فدائیان اسلام، رزمآرا را در روز 16 اسفند ترور کردند و متعاقب آن، رژیم شاه و اکثریت مجلس که به شدت مرعوب شده بودند چارهای جز عقبنشینی در برابر خواست اکثریت مردم نیافتند. از این رو مجلس شورای ملی، پس از ماهها کشمکش سرانجام لایحه ملی شدن صنعت نفت را در کمتر از دو هفته بعد از قتل رزمآرا، تصویب نمود.
ترور رزمآرا، نخست راه را برای ملی شدن صنعت نفت و سپس نخستوزیری دکتر مصدق در 15 اردیبهشت 1330 گشود، اما بلافاصله فدائیان را سلام دستگیر شدند و نواب صفوی نیز در تیرماه 1330، کمتر سه ماه بعد از نخستوزیری دکتر مصدق، دستگیر و زندانی شد.
پس از ملی شدن صنعت نفت و نخستوزیری دکتر مصدق، به تدریج روابط میان فدائیان اسلام و آیتالله کاشانی به سردی گرایید، زیرا فدائیان انتظار داشتند که از آن پس اقدامات عملی برای تحقق حکومت اسلامی صورت گیرد. نواب صفوی در این مقطع با چاپ و انتشار جزوهای تحت عنوان «راهنمای حقایق» و با شعار «الاسلام یعلو و لایعلی علیه» اهداف، اصول و شیوههای سیاسی و برنامه حکومت اسلامی موردنظر خود را که در حقیقت منشور فدائیان اسلام بود عرضه کرد. اما آیتالله کاشانی مهمترین هدف را در آن مقطع حفظ دستاوردهای ناشی از ملی شدن صنعت نفت و کوتاه کردن دست استعمار انگلیس میدانست. با این همه، پس از حوادث تیر1331 و بروز اختلاف شدید میان جبهه ملی و آیتالله کاشانی، فدائیان اسلام لحظهای در حمایت از آیتالله کاشانی تردید نکردند و از او در برابر افتراها و تهمتهای سیاسی جبهه ملی و حزب توده دفاع کردند.
نواب صفوی در شهریور 1332 به دعوت سید قطب از رهبران اخوانالمسلمین برای شرکت در «کنگره اسلامی قدس» عازم بیتالمقدس شد. او در آن کنگره سخنان پرشوری ایراد نمود و مسلمانان را به وحدت برای آزادسازی سرزمین فلسطین فراخواند. وی در این سفر از عراق، سوریه و لبنان بازدید کرد و در شهر صور لبنان با شرفالدین عاملی ملاقات نمود. در خلال همین سفر بود که نواب صفوی با یاسرعرفات که دانشجو بود ملاقات کرد و او را برای نجات فلسطین و مبارزه با اسرائیل تحریک و تهییج نمود، به طوری که عرفات در سفری که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به تهران داشت، گفته بود عامل اولیه حرکت وی در این قیام توصیه نواب صفوی بود.
نواب در ادامه سفر خاورمیانهای خود پس از لبنان به دعوت اخوانالمسلمین مصر رهسپار قاهره شد. این دوره مصادف با کودتای ژنرال محمد نجیب و برکناری ملک فاروق، پادشاه مصر بود. وی در دانشگاه الازهر سخنرانی کرد که با استقبال هزاران تن از حاضران مواجه گردید، و اندکی بعد «جمعیت اخوانالمسلمین» به توسط دولت مصر غیرقانونی اعلام شد. نواب صفوی پس از اطلاع، در تلگرافی که از ایران به قاهره مخابره نمود، مراتب نگرانی خود و عموم مسلمانان را از اقدام دولت مصر اعلام کرد و خواستار تجدیدنظر فوری آن دولت نسبت به اخوانالمسلمین گردید.
پس از کودتای امریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد 1332، همه دستاوردهای نهضت ملی برباد رفت و زنجیرهای اسارت اقتصادی و سیاسی یکی پس از دیگری با انعقاد پیمانهای گوناگون، توسط رژیم کودتا به دست و پای ملت ایران بسته شد. از جمله آنها، پیمان نظامی بغداد بود که در 1334 میان عراق و ترکیه منعقد شد و سپس ایران، انگلستان و پاکستان بدان پیوستند. این پیمان، کشورهای منطقه را به عنوان سپر امنیتی و نظامی امریکا و انگلستان در برابر شوروی در میآورد. فداییان اسلام به عنوان مخالفت با این قرارداد، حسین علاء نخستوزیر وقت را در آستانه سفر به بغداد جهت شرکت در اجلاس این پیمان در روز 25 آبان 1334 ترور کردند، اما وی جان سالم به در برد و ضارب دستگیر شد و به دنبال آن نواب صفوی و دیگر اعضای مؤثر فدائیان در اول آذر آن سال بازداشت گردیدند. آنان تحت شکنجههای شدید قرار گرفتند و در دی همان سال در دادگاهی نظامی محاکمه شدند.
سرانجام پس از چند جلسه، دادگاه، نواب صفوی و سه تن دیگر (سید محمد واحدی، مظفر ذوالقدر و خلیل طهماسبی) را به اعدام محکوم کرد. حکم دادگاه در بامداد 27 دی 1334 به اجرا درآمد. آنها را پس از شهادت در مسگرآباد تهران به خاک سپردند. مدتی بعد جنازة آنان به قم منتقل شده و در آنجا دفن گردید.
کتاب «جامعه و حکومت اسلامی» از آثار نواب صفوی است.
1. روحانی مبارز، سیدابوالقاسم کاشانی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، جلد 1، ص 138.
2. روحانی مبارز، همان.
3. تاریخ و فرهنگ معاصر، فصلنامه مرکز بررسیهای اسلامی، 1370، ج 2، ص 12.
4. علمای مجاهد، محمدحسن رجبی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 522.
5. در آن روز دولت قوام برای فرونشاندن خشم مردم به خاطر اهانتی که کسروی در کتاب خود به مبانی دینی مرتکب شده بود، محاکمهای صوری برای وی در دادگستری ترتیب داد. وی نیز توسط سیدحسین امامی یکی از اعضای فدائیان اسلام در جلسه دادگاه ترور شد.
6. مشاهیر سیاسی قرن بیستم، انتشارات محراب قلم، احمد ساجدی، ص 285.
سخن آینه روح است
183- آنکه پریدن نمیداند نباید بر پرتگاه آشیانه بسازد. نیچه
184- غرور خود را نگهدار ولی برای او زیست نکن. کارن استیونس
185- اندیشه دریایی است که مروارید آن فلسفه و فرزانگی است . یحیی برمکی
186- هنگامی که می خواهی وظیفه و بایسته خویش را انجام دهی از کسی فرمان نگیر . ارد بزرگ
187- مهم نیست اگر زمین بخورید، مهم دوباره برخاستن است . ونیسنت لمباردی
188- عده ای بزرگ زاده میشوند، عده ای بزرگی را بدست می آورند و عده ای بزرگی را بدون آنکه بخواهند با خود دارند. شکسپیر