سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکى که با آن بپایى به از بسیارى که از آن دلگیر آیى . [نهج البلاغه]
سلام محب برمحبان حسین (ع)
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» حکایت کودتای نوژه6

 

کندوکاوی بر کودتای نوژه

در ایام پیروزی انقلاب اسلامی شایسته است برگی از تاریخ پرفرازو نشیب این حماسه را نگاهی اجمالی اندازیم .اینک به یکی از عملیاتهای براندازی دشمن که با شکست فاحشی مواجه گردید باعنوان عملیات نقاب ویا کوتای نوژه می پردازیم. ضمن صلوات جهت شادی ارواح طیبه شهدا وهمه کسانی که برای پیروزی این انقلاب واعتلای پرچم استقلال وآزادی جمهوری اسلامی جان باختند. بار دگرمتعهد شویم همواره دسیسه های دشمنان را با هوشیاری انقلابی وتیزبینی ولایت مدارانه نقش برآب کرده ودرتحقق بخشیدن وصیت امام راحل مجدانه بکوشیم «نگذارید انقلاب بدست نااهلان بیافتد» 



 

مدیریت خنثی سازی کودتای نوژه وآرامش امام

 درباره آرامش قلبی و مدیریت امام خمینی (ره) در برخورد با ماجرای لو رفتن کودتای بخشی از فرماندهان نیروی هوایی که قرار بود در پایگاه هوایی شهید نوژه همدان اقدام کنند، آیت الله خامنه ای در مصاحبه ای می گوید:

 « سپاه آنروز خوب جنبید... ما  دیگر دل دل می‌زدیم. عصری آمدیم شورای انقلاب. آقای هاشمی هم در جریان بود. می‌دیدم دل آنجا آروم نمی‌گیره. ازامام دلم خواست کمک بگیرم. به آقای هاشمی گفتم: بیا برویم خدمت امام بگیم که امشب چه قضیه‌ای قرار است انجام بگیره... من و آقای هاشمی با همدیگر سوار ماشین شدیم رفتیم جماران خدمت امام گفتیم با امام کار واجبی داریم و رفتیم گفتیم چنین قضیه‌ای در شرف انجام است و شما امشب در جماران نمانید. امام با دقت گوش دادند. ولی با کمال خونسردی گفتند که نه. ما بنا کردیم اصرار کردن. بلکه التماس کردن. خواهش می‌کنیم از اینجا برین خطرناکه و چنین خواهد شد. ایشان مصر و قرص گفتند نه. وقتی دیدند که ما خیلی اصرار می‌کنیم گفتند «شما از من نگران نباشید. من امشب برام چیزی پیش نخواهد آمد» من همین حرف درگوشم صدا کرد که امام بطور قاطع گفتند که من طوریم نمی‌شه. به من گفتند : شما بروید مواظب اوضاع باشید. از اونجا به من تلفن بزنید. اگر حادثه‌‌ای پیش آمد من خودم فردا با مردم صحبت خواهم کرد از رادیو و تلویزیون ... امام ذهنشون اینجوری بودکه بایستی ما رادیو و تلویزیون را نگه داریم که اگر کودتائی شد، آنها آمدند، ایشان بروند با مردم حرف بزنند و مردم را بسیج کنند و مردم اینها را خودشان علاج می‌کنند. حالا یک بمباران هم بکنند، مردم به این ها فرصت نخواهند داد که قدرت بگیرن و بتوانند محل ارتش و سپاه و دولت را بزنند.  » (1)

امام امت پس از پایان عملیات خنثی‌‌سازی کودتا ( 20/4/59) در حسینیه جماران سخنرانی کردند. ایشان در بخش‌هائی از سخنان خود چنین به مسئله کودتا اشاره کردند:

« توطئه‌ای که معلوم است که چنانچه موفق به کشفش هم نشده بودیم و قیام هم کرده بودند [مردم] خفه میکردند آنها را... آنروزکه فانتوم آنها آمد و اینجا را خراب کرد و من هم رفتم سراغ کارم، ملت دستش باز، و با مشت محکم اسلام را حفظ بکند... این احمق‌ها نفهمیدند اینرا که با چهار تا مثلاً سرباز، سربازها که با این‌ها موافق  نیستند، با چهار نفر از این درجه‌داران و امثال  اینها می‌شود یک مملکت چهل و سی و پنج میلیونی که همه مجهز هستند، این‌ها بتوانند فتح کنند. این‌ها غلط فکر کردند. این‌ها نفهمیدند که شوروی با همه سلاح‌های مدرنی که دارد و با همه ابزاری که دارد در افغانستان پوزه‌اش بخاک مالیده شده است [تکبیر جمعیت و شعار یکی از حضار: «توطئه چپ و راست، کوبنده‌اش روح‌الله ست» امام خطاب به شعاردهنده گان سخنان خود را ادامه میدهند]: صبر کن! کوبنده‌اش شما هستید! روح‌الله کی هست؟...  »

امام در بخش دیگری از سخنرانی‌‌شان چنین فرمودند:

« ما از این امور [کودتا] نمی‌ترسیم. ما از قشرهای خودمان می‌ترسیم... شما صنف روحانیت،‌هم ایدهم الله تعالی، اگر چنانچه کارهائی خدا نخواسته انجام دهید که از چشم ملت بیفتید، حتی در دراز مدت، آنروز است که دیگر فانتوم لازم نیست،‌خود ملت شما را کنار می‌زند و ملت هم بی‌هادی کار نمی‌تواند انجام بدهد...من خوفم ازاین است که ما نتوانیم ، روحانیت نتواند آنچیزی که بعهده اواست صحیح انجام دهد.

پی نوشت ها :

1-  به نقل از کتاب کودتای نوژه موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی چاپ چهارم صفحه 284

2- به نقل از صحیفه امام جلد 13 صفحه 8

 



نوشته های دیگران ()

اسما خداوند متعال

نویسنده متن فوق:غلامرضا حیدری زاده » محب ( شنبه 93/11/11 :: ساعت 1:0 عصر )

»» حکایت کودتای نوژه2از5

 

کندوکاوی بر کودتای نوژه

در ایام پیروزی انقلاب اسلامی شایسته است برگی از تاریخ پرفرازو نشیب این حماسه را نگاهی اجمالی اندازیم .اینک به یکی از عملیاتهای براندازی دشمن که با شکست فاحشی مواجه گردید باعنوان عملیات نقاب ویا کوتای نوژه می پردازیم. ضمن صلوات جهت شادی ارواح طیبه شهدا وهمه کسانی که برای پیروزی این انقلاب واعتلای پرچم استقلال وآزادی جمهوری اسلامی جان باختند. بار دگرمتعهد شویم همواره دسیسه های دشمنان را با هوشیاری انقلابی وتیزبینی ولایت مدارانه نقش برآب کرده ودرتحقق بخشیدن وصیت امام راحل مجدانه بکوشیم «نگذارید انقلاب بدست نااهلان بیافتد» 

ارتباط کودتاگران با بیت آیت الله شریعتمداری

آقای رکنی که مسائلی مطرح شد، ایشان اظهار کردند که یک مسأله‌ی دیگری بود که مهم است و من نمی‌خواهم بگویم.

از ایشان تقاضا می‌کنیم که آن مسأله را هم برای ما توضیح بدهد. یک مسأله‌ی کلی از ایشان سؤال می‌کنیم که آیا در این توطئه،  از افراد عمامه به سر و روحانی هم دخالت داشته یا هماهنگی شده بوده با آن‌ها، یا این که هماهنگی نشده بوده است؟

ج : آقا! به عرضتان برسانم من مدت‌ها بود از این آ‌قا  می‌پرسیدم، یعنی از این آقای توی همان جلسه.

س: کدام ‌آقا؟

ج :  از این آقای سیاسی، آقای قربان نام .

مدت‌ها بود که ازش می‌پرسیدم. هی توی آن جلسه که ‌آخر شما می‌گویید آدم نمی‌‌میرد، آدم بیرون نمی‌آید، آدم کشته نمی‌شود، من از کجا مطمئن بدانم که کسی بیرون نمی‌آید؟ آمدیم ریختند و ده هزار نفر ، شد بیست هزار نفر، شد  سی هزار نفر، آن وقت کی؟چطوری؟ شما که ‌آدم ندارید جلوی این‌ها را بگیرد و از من هم بخواهید، به این‌ها  تیراندازی نخواهم کرد. این آقا به ما گفتند که وقتی که امام دیگر وجود نداشته بشد، یکی جای امام می‌نشیند، آن شخص که جای امام می‌ نشیند، از رادیو تلوزیون صحبت خواهد کرد و مطالبی را که امام تا امروز گفته است، او فتوا می‌دهد که غلط است. ما خواستیم ( من و مهدیون) یک مقداری بیشتر در این مورد بگوید، گفت از آقایون روحانیون، 4 نفر هستند که این چهار نفر بلافاصله.

س:4 نفر یا 5 نفر؟ یکی دیگر از آقایون گفته است 5 نفر.

ج : من آقا! 4 نفر شنیدم، این چهار نفر هستند، که این چهار نفر بلافاصله وقتی که رادیو و تلویزیون گرفته شد، بلافاصله از رادیو و تلویزیون برای ملت صحبت خواهند کرد و فتوا خواهند داد که مطالبی که امام گفته است واقعیت ندارد و ملت را می‌نشانند سر جای خودشان. آن وقت من خیالم راحت شد که این‌ها هر چه که می‌گویند درست می‌گویند، یعنی به عبارت دیگر آن وقت من فهمیدم که واقعاً آدم کشته نخواهد شد. آن وقت من فهمیدم این که می‌گویند 10 میلیون کشته می‌شود، 10 نفر هم کشته نمی‌شود.

س: یعنی تا قبل از  آن احتمال می‌‌دادید  که کشتار زیاد بشود؟

ج :  من تا قبل از آن می‌ترسیدم و می‌گفتم اگر این طور باشد، شما چکار می‌کنید. ملت بیاید چکار می‌کنید؟

آن‌ها هی‌ می‌گفتند:ملت نمی‌آیند توی خیابان، گفتم: چطور خیالم راحت بشود؟

گفت: چهار نفر از آقایون روحانیون هستند که این 4 نفر بلافاصله می‌آیند و صحبت می‌کنند، مطالبی را که امام گفته، این‌ها فتوا می‌دهند که این طور نیست و بعد از این چهار نفرهم، توی خط ایستاده‌ اند، گفت: ‌آخوندها توی خط ایستاده‌اند.

 ج:یعنی توی خط ایستاده‌اند،‌ برای چی؟

س:  برای این که از رادیو و تلویزیون صحبت کنند.

ج: نام آن چهار نفر را آیت‌الله شریعتمداری، آیت‌الله (ر)، آیت الله (ق)، آیت‌الله (ز).

س : همان  آقای (ر) که قم هستند؟

ج : نمی‌دانم آقا! من فقط اسمش را می‌‌دانم و حتی شنیده‌ام که آقای شریعتمداری را می‌خواستند بدزدند و بیاورند در تهران، یک ‌خانه‌ی امنی ایشان را قایم کنند، به طوری که روزی که این جریان عملیات آغاز می‌شود، بلافاصله ‌آقای شریعتمداری از رادیو صحبت کنند.

س: بعضی از آقایان دیگر می‌گویند یک منزلی هم برای آقای شریعتمداری در نظر گرفته شده بود. شما اطلاعی از این جریان ندارید؟

ج : من شنیدم که برای آقای شریعتمداری 2 عدد باغ اجاره کرده بودند.

س: در کجای تهران، نمی‌دانید؟

ج : نمی‌‌دانم، آقا! قبلاً می‌دانستم ولی حالا به یادم نمی‌آید.  نمی‌خواهم  که دروغ بگویم، فکر  می‌کنم نزدیکی هتل شرایتون و دیگری هم در کرج بوده.

س:در  این رابطه از پسر آقای شریعتمداری، چه خبر دارید؟

ج : من پسر آقای شریعتمداری را نه دیده‌ام و نه می‌شناسم و نه حتی عکسشان را دیده‌ام،  ولی چیزی که هست همان شب، وقتی که ما یک خرده کنجکاوی بیشتر، یعنی (مهدیون و من) کنجکاوی بیشتری نشان دادیم که چطوری آقای شریعتمداری؟ ما شنیده‌‌ایم که ‌آقای شریعتمداری تحت‌ الحفظ است و ایشان شاید زندانی است، آزاد نیستند، گفت: ما ایشان را به وسیله پسرش می‌دزدیم و حتی اگر شده یک آقای شریعتمداری درست می‌کنیم و می‌گذاریم جایش، آقا را با خودمان می‌آوریم.

س: اصولاً شما اطلاع ندارید که پسر آقای شریعتمداری در این رابطه بود؟ با شما همکاری می‌‌کرد؟

ج : من عرض کردم پسر آقای شریعتمداری را ندیده‌‌ام...

نمی‌دانم آقا، که حمل بر مثبت بکنم یا حمل بر منفی؛ ولی حتماً از آقای شریعتمداری که خواسته بودند صحبت بکند، پسر آقای شریعتمداری هم در جریان بوده یا نه، نمی‌دانم.

س: شما اگر یادتان باشد قبلاً به من گفتید که صحبت این بود که با این آقایانی که نام بردید، قبلاً این‌ها در جریان امر گذاشته شده‌اند و هماهنگی‌ های لازم با آن‌ها  شده است.

ج: بله

قاضی: در این زمینه توضیح بدهید.

ج: باز سوال شد که از آن آقا که اگر آقا نیاید یا ‌آقای (ق) نیاید، یا این آقایان بگویند نه، آن وقت چه می‌شود؟ گفتند: نه، ما قرارمان را درایم. البته این‌هایی را که عرض کردم حضورتان، تمام مطالب، سخنان نقل قول شده از آن آقای به نام مستعار قربان است وگرنه من خودم که از جای دیگر یا مستقیمأ [نشنیدم]،  خیر.»

در ادامه‌ی مطالب از قول تیمسار محققی معدوم یکی از عوامل مهم کودتای نافرجام نوژه، در جلسه‌ی دوم محاکمه وی، مطالبی مطرح شد که ممکن است برای برخی از خوانندگان این سئوال مطرح شود که نقل این گونه مطالب، چه ضرورتی دارد؟ و ‌آیا این قبیل مطالب را از زبان مجرمی که در شرف اعدام است،‌ می‌توان باور کرد؟

در مورد ضرورت نقل مطاب مطرح شده،‌ باید عرض کنم که اگر آشنا شدن ملت مسلمان ایران، با حادثه‌ی مهم و تاریخی کودتای  نوژه و شناخت انگیزه‌ها و عوامل و عناصر همفکر و زمینه‌های  اجتماعی این حرکت و توطئه‌ی دقیق وحساب شده و در عین حال ابلهانه، ضرورت داشته باشد، ‌نقل مطالبی که عاملین کودتای نوژه در بازجویی و محاکمه‌ی خود در رابطه با مسائل مطرح شده گفته‌اند، نیز ضروری است. هر چند آن چه به دیگران نسبت داده‌اند از نظر قضایی ثابت نباشد، اما حداقل این نتیجه را دارد که به وضوح ثابت می‌کند عناصر کودتا ـ که هیچ شبهه‌ای در وابستگی آنان به بیگانه و ضدیت آن‌ها با اسلام و قرآن نیست ـ به چه کسانی در داخل صفوف ملت مسلمان ایران، دل بسته‌اند و لااقل هشداری است به دیگران که ناخواسته و نا آگاهانه،‌در صف عناصری که در برابر اسلام و ملت ایستاده‌اند،‌قرار نگیرند.

علاوه بر این، ‌هر چند اظهارات یک مجرم بدون قرینه‌ای که صدق او را تأیید کند، چیزی را اثبات نمی‌نماید؛ ولی اگر گفته‌ی وی ، همراه با قرینه باشد لااقل تا حدودی می‌توان به واقع پی برد و در رابطه با اظهارات تیمسار محققی در جلسه‌ی دوم محاکمه، قرائنی وجود دارد که فی‌الجمله اورا تأیید می‌کند. از جمله،  اعتراف آقای رکنی و سایر کسانی که بدون این که از اظهارات یکدیگر در این رابطه، کوچکترین اطلاعی داشته باشند، مطالبی را مطرح کرده‌اند.

اینک، به اظهارات آقای رکنی در رابطه با آن چه تیمسار محققی مطرح کرده است،‌توجه فرمایید:

 اظهارات ستوان رکنی

ستوان یکم ناصر رکنی، در پاسخ قاضی محکمه که نسبت به اظهارات تیمسار محققی از وی سئوال نموده است، چنین می‌گوید:

ج: بسم‌ الله الرحمن الرحیم ـ در این مورد، من دو مطلب بیشتر نمی‌دانم، یکی مطلبی است که در ابتدای کار، فکر می‌کنم حدود چهار یا پنج ماه پیش بود که با آقای خادم روبرو شدم، با ایشان صحبت می‌کردم ، همزمان بود با این که آقای قمی به تهران آمدندو به خدمت امام رسیدند و فکر می‌کنم همان زمانی بود که ‌آقای آیت‌الله روحانی ـ یک ـ مصاحبه‌ای کردند یا مقاله‌ای نوشتند که در روزنامه‌ها چاپ شده بود. در مورد اصلاحات ارضی بود. در منزل آقای خادم بودم؛ البته طرف صحبت آقای خادم‌، من نبودم، کسانی آن جا بودند که آقای خادم با آن‌ها صحبت می‌کرد. بحث در این مورد بود که هر کدام از این آقایان ، اگر پول بیشتری بگیرند، حرف بیشتری می‌زنند و صدایشان را بلندتر می‌کنند. بعد مثالی ایشان آوردند در مورد ‌آقای آیت‌الله قمی. گفتند که من خدمت ایشان بودم و با ایشان راجع به اوضاع مملکت ، نابسامانی‌ها، گرانی‌ها، اوضاع سیاسی مملکت صحبت می‌کردم و بعد از این که صحبت با ایشان تمام شد، مبلغ یکصد هزار توام حق سفره، روی تشکی که ایشان نشسته بودند قرار دادم و از خدمتشان مرخص شدم. این مطلبی بود که آقای خادم  در مورد آقای قمی گفتند.

 



نوشته های دیگران ()

اسما خداوند متعال

نویسنده متن فوق:غلامرضا حیدری زاده » محب ( شنبه 93/11/11 :: ساعت 11:0 صبح )

»» حکایت کودتای نوژه 1از5

 

کندوکاوی بر کودتای نوژه

در ایام پیروزی انقلاب اسلامی شایسته است برگی از تاریخ پرفرازو نشیب این حماسه را نگاهی اجمالی اندازیم .اینک به یکی از عملیاتهای براندازی دشمن که با شکست فاحشی مواجه گردید باعنوان عملیات نقاب ویا کوتای نوژه می پردازیم. ضمن صلوات جهت شادی ارواح طیبه شهدا وهمه کسانی که برای پیروزی این انقلاب واعتلای پرچم استقلال وآزادی جمهوری اسلامی جان باختند. بار دگرمتعهد شویم همواره دسیسه های دشمنان را با هوشیاری انقلابی وتیزبینی ولایت مدارانه نقش برآب کرده ودرتحقق بخشیدن وصیت امام راحل مجدانه بکوشیم «نگذارید انقلاب بدست نااهلان بیافتد» 


آیا کودتا چیان با آیت الله شریعتمداری مرتبط بودند 

بخشی از اظهارات محققی در دادگاه درباره‌ی کودتای نوژه  و ارتباط آن بیت آقای شریعمتداری

محاکمه‌ی تیمسار محققی در دو جلسه،‌ توسط این‌جانب انجام شد، در جلسه‌ی اول پس از قرائت کیفر خواست، متهم به جای دفاع از خود، به جرائم  انتسابی اعتراف کرد. سپس به سئوالات من پاسخ داد، نخستین سؤال درباره‌ی نقش تیسمار مهدیون در کودتا بود که متن پاسخ‌های وی بدین شرح است:

ج :فکر می‌کنم، من نمی‌دانم آقا،  ایشان به من دستور می‌داد، حالا شما اسمش را هر چه می‌گذارید بگذارید.

س: یعنی قرار بوده که ایشان فرمانده شما باشند؟

ج : یعنی قرار بوده که ایشان به من از یک جای دیگری دستور بدهد، به پست فرماندهی دستور بدهد.

س: این چندین ملاقاتی که شما با ایشان داشتید، همین مقدار حرف داشته ، این که کاری ندارد، دو  دقیقه تمام می‌شود

ج : بله‌آقا…

س: چقدر طول کشید ملاقات منزل رکنی؟

ج : فکر می‌کنم در حدود حداکثر یک ساعت، حداکثر یک ساعت.

س: یک ساعت بالاخره خیلی مطلب می‌شود گفت؟

ج : حداکثر یک ساعت بود. یعنی قرار بود 45  دقیقه بیشتر نشود، منتهی چون آقا یک مقدار دیر آمد، (آن آقای سیاسی، اسمشان را بلد نیستم)  و یکی دوباری که ‌آن خانم مسن آمد و چای آورد و مجبور شدند صحبت‌هایشان را قطع بکنند.

س:توضیح بدهید؟

ج : آقا!من عرض کردم که حداکثر یک ساعت.

س: نیم ساعت هم که باشد، نیم ساعت را توضیح بدهید.

ج : صحبت راجع به این بود که راجع به اقتصاد، چه کسی کمک می‌کند، راجع به گروه‌های سیاسی بود که چطوری کمک می‌شود...

س:راجع به گروه‌های سیاسی چه؟

ج: من آقا! مطلبی هست که اینجا نمی‌توانم خدمتتان عرض کنم و قبلاً خدمتتان عرض کرده‌ام.

س: راجع به خودگروه‌های سیاسی چه گفته شد؟

ج :  راجع به خود گروه‌های سیاسی که آن قسمت‌های مختلف، یک مطلبی قبلاً خدمت خودتان عرض کردم که این جا نمی‌توانم بیان کنم به هیچ عنوان؛ ولی چیزی که هستش ، این بود که ملت را چگونه می‌شود جلویشان را گرفت که توی خیابان نیایند، از چه طریقی؟ واقعاً هم بگویند، این حرفی را که می‌گویند بکنند، انجام بدهند، یکی‌اش عفو عمومی بود. که عفو عمومی شامل همه بشود و از طریق رادیو و تلویزیون اعلام بشود.

س: دیگر چی؟

ج : یکی دیگر این بود که اشخاص ناراضی را، که خوب  نارضایتی‌ها مسلماً می‌دانید که بی‌کاری مهم‌ترینش است، اشخاصی که بی‌کار شده‌اند، برگردند سرکارهایشان.

س:یعنی اشخاصی که این رژیم به خاطر وابستگی و به خاطراتهامات، بیرونشان کرده است از رژیم سابق برگردند سر کارشان؟

ج : تقریباً یک چنین چیزی، اشخاصی که بی‌کار شده‌ اند، بازنشسته‌ها برگردند سرکارشان، یک چنین چیزی.

س:آیا می‌توانید درست مشخص کنید که کجاها بنا بود، بمباران بشود؟

ج : عرض کردم به حضورتان ‌آقا! یکی منزل امام بود، یکی دو تا باند فرودگاه مهر‌آباد بود، یکی هم جاهایی که ما بهش می‌گوییم قطع خطوط مواصلاتی، یعنی فرضاً بیست عدد تانک از قزوین بلند می‌شود که راه بیفتد و بیاید به تهران، این بیست عدد تانک، یک نقطه‌ای جاده‌اش قطع بشود که نتواند ، بیاید.

س:  دیگر چی؟

ج : دیگر سوپرسونیک بود، شما فرمودید بمباران.

س: آیا نخست‌وزیری توی طرح بمباران نبود؟

ج: نخست وزیری، این طور نبود که بمباران بشود، آقای بنی‌صدر را زنده می‌خواستند.

س: برای چی؟

ج : نمی‌دانم آقا! قرار بود که یک تعدادی، گروهی بروند و ‌آقای بنی‌صدر را بگیرند، نمی‌دانم کی‌ها، و چطوری ، ولی قرار بود که ما وقتی که سوپرسونیک رد می‌شویم، از روی شهر هم سوپر سونیک رد ‌شویم، احیاناً ممکن است ‌آقای بنی‌صدر بیاید بیرون که ببیند چه خبر است، همان موقع که می‌آید بیرون تا ببیند چه خبر است، گرفته بشود.

س: پس بنا نبود که ایشان کشته بشود؟

ج : نمی‌دانم آقا! قرار بود که ایشان محاکمه بشود مثل این که.

س:چون اینطوری که می‌فرمایید منزل امام بنا بوده است که بمباران بشود، ولی نخست وزیری قرار نبود بمباران بشود؟

ج : نخست‌وزیری و این‌ها را قرار بود که پس (PASS) بیاییم رد بشویم، همین طور عبور بکنیم. توی این عبورها بالاخره می‌آمدند بیرون و ممکن بود که بگیرندشان و ممکن بود آقای بنی‌صدر آمده باشد بیرون.

س: با توجه به این که محل اقامت امام از مراکز پر جمعیت است، شما هم گفتید که مردم را نمی‌خواستید بزنید؟

ج :  این طور که به ما گفته بودند آقا! مراکز پر جمعیت نبود. ضمناً بایستی به عرض آقا برسانم که یک عدد بمب یا آن بمبی که ما می‌ خواستیم مصرف بکنیم حداکثر قدرتش بود، دیگر این شعاعش 300 ، یعنی قطر 300 را پا می‌توانست از بین ببرد. هر صد پایی، بگیریم هر 3 پایی یک یارد، حالا شما بگیرید سیصد پا می‌شود 100 متر، 100 متر جایی نبودش که بخواهد به دهی یا به خانه‌ی کس دیگری، کاری داشته باشد.

س: چرا، 100 متر که خانه‌های اطراف را هم می‌گیرد دیگر؟

ج : ما راجع به آن یکی دو تا خانه‌ی اطراف پرسیده بودیم که این جا کی ساکن است؟ گفته بودند این جا دفتر کار است و شب‌ها خالی است و کسی هم تویش نیست؟

س: شما میزان تلفات رادر این کار چقدر حدس می‌زنید؟ این طور در ذهنم است که بعضی از این آقایان گفته‌اند تا 10 میلیون را حدس می‌‌زده‌‌اند.

ج : من عذر می‌خواهم از شما برای این مطلب، شما یک هفت تیر دارید، تویش هفت تا فشنگ است، با این هفت تا فشنگ، 8 نفر را نمی‌توانید بکشید. مگر این که بایستانید، قطار کنید پهلوی یکدیگر، بگذارید توی پیشانی اولی، احیاناً از این جا در برود و بخورد توی پیشانی دومی. با آن مهماتی که با آن 12 عدد هواپیمای اول که ما می‌خواستیم برای کب بگذاریم، می‌خواستیم برای اِرس و دیارتی بگذاریم، برای سوپرسونیک بگذاریم، برای چیزهای دیگر بگذاریم، با این اگر ما خیلی می‌خواستیم بکشیم، خیلی می‌خواستیم بکشیم، این همان منزل امام تنها بود. مثل این که شما بخواهید با 5 تا فشنگتان 50 نفر را بکشید، نمی‌‌شود آقا 10 میلیون نفر، 10 میلیون نفر مهمات در این مملکت نیست که شما بخواهید 10 میلیون نفر را بکشید، شما همه را یکجا جمع بکنید، همه را بیاورند یکجا، یک‌هو، 500  عدد  هواپیما روی سر این 10 میلیون نفر بمب بریزد.

س: شما ضمن صحبت‌‌هایتان گفتید که تعداد شما معدود بوده و کم بوده، شما فکر نمی‌کنید با این تعداد معدود، با این عده‌ی کم، چه جور می‌توانید مثلاً  این رژیم را سرنگون کنید؟

ج :  آقا!‌من باز هم این را قبلاً به حضورتان عرض کردم، ما از نظر پرسنل خلبان، حداکثردر حدود بین 30  تا 32 نفر را پیش بینی می‌‌کردیم. پرسنل فنی هم در حدود 30 نفر، این می‌شد 60 نفر یا 62 ـ 63 نفر، حالا شما حداکثر را بگیرید 70 نفر . از نظر پرسنل نظامی هم که قرار بود پایگاه را بگیرند و ما بدون کوچکترین تیراندازی، بدون کوچکترین نگرانی که از این که پایگاه ممکن است در کار ما وقفه‌ای ایجاد بکند، برویم این تو، شما می‌دانید ‌آن‌ها چند نفر بودند؟ حداکثر 300 نفر، با همین مقدارما قرار بود وارد عمل بشویم نه بیشتر و شاید کمتر، کما این که کمتر هم از این جا راه افتادیم و رفتیم و اما این که موفق می‌شدیم یا نمی‌شدیم، به ما این طور تفهیم شده بود که وقتی که امام وجود نداشته باشد و رادیو تلویزیون شروع  بکند به صحبت کردن و آن مطلبی که جناب‌عالی می‌دانید  دیگر تمام است.

س:بفرمایید که حالا، از این که طرح شما در کودتا موفق نشد، چه احساسی دارید؟

ج : آقا! من بهتر است راجع به این موضوع حرف نزنم برای این که هر چیزی بگویم، در مطلب تأثیری نخواهد داشت.

س: حالا احساس خودتان را توضیح دهید، تأثیر ندارد؛  ولی احساس خودتان را توضیح دهید.

ج : خوب ، خواه ناخواه هر کسی جان خودش را دوست دارد، خواه ناخواه من اعدامی‌ام، خواه ناخواه برای خانواده‌ام خوب نیست، ولی اگر بدانم آقا، این را مسلم دارم به خدمتتان می‌‌گویم. می‌خواهم این جایک خرده، یک  دقیقه مثل امام مرد باشم!!یک دقیقه هم کمتر، یک جو، از مردانگی امام را داشته باشم.

س (قاضی): البته مثل امام که تعبیر نکنید.

ج : نخیر، یک جو گفتم از مردانگی  امام را داشته باشم، اگر بدانم بعداً خانواده‌‌‌ام دچار دردسری نخواهند شد که دادگاه عدل اسلامی فکر نمی‌ کنم این کار را بکند، برای این که آن‌ها روحشان هم خبردار نبوده است، نه خانواده‌ام، نه فامیلم ، نه دوستانم، نه اشخاص دیگر، ننگی برایشان نخواهد بود که توی اجتماع بروند و بیایند، خوشحالم.

س: از نظر شخصی عرض نمی‌کنم، از این که این طرح موفق نشد، مجموعاً چه احساسی دارید؟

ج : آن را من نمی‌توانم  قضاوت بکنم آقا، من از نظرخودم، هر چه زودتر بمیرم از نظر خودم راحت‌ترم.

س:  موفق نشدن این طرح برای شما تأسف آور است؟

ج : نه آقا! اگر سؤالتان این است.

س (قاضی): بله سؤالم اینست.

ج : خیر، خیر، می‌دانید، رسماً خیر.

س:چرا؟

ج :خوب، طرحی نبود آقا ! که بخواهد تأسف آور باشد. طرح یک چیزی است که اقلاً الفی داشته باشد، ن،و،ه،ی داشته باشد، این الف نشده، غوره نبوده، مویز شده . باید هم شکست بخورد.

س: حالا شما فرض کنید که غوره هم شده بود و طرح، طرح کاملی بود؟

ج : آن وقت شکست نمی‌خورد آقا، اگر این طور بود، شکست نمی‌خورد.

س:شما ضمن بازجویی‌تان فرموده‌‌اید که شورای نظامی قرار بود که زمام امور مملکت را به دست بگیرد. ممکن است در این زمینه توضیحی بدهید؟

ج : من نگفتم  شورای نظامی زمام امور مملکت را در دست می‌گرفت، گفتم شورای نظامی می‌آمد دستور می‌داد به ما که ما چکار باید بکینم و اگر گفته‌ام شورای نظامی زمام امور مملکت را در دست می‌گرفت، من اشتباه کرده‌ام. من عرض کردم که شورای نظامی تصمیم می‌گیرد که چه هدفی را بزند و چه کسی را به چه سِمَتی برگزیند و به آقای رئیس جمهور پیشنهاد بکند.

س:یعنی رئیس جمهور را همان ابتدا مشخص می‌کردید؟

ج : فکر می‌کردند که رئیس جمهور، بلی مشخص بود، آقای بختیار بود.

س: آقای بختیار بنا بود که رئیس جمهور بشود؟

ج : همان بود که الان عرض کردم به خدمتتان .

س: در صورت عدم موفقیت بنا بود که چه کاری را انجام بدهید؟

ج : به عرضتان برسانم عدم موفقیتی پیش بینی نمی‌شد...

س: با گروه‌‌های سیاسی‌ای که مسلح هم هستند، در صورت برخورد چگونه می‌خواستید عمل بکنید؟

ج : منظورتان را اصلاً نمی‌فهمم گروه سیاسی مسلح؟

س: فرض کنید مثل چریک‌های فدائی، مثل مجاهدین خلق؟

ج : آقا! یک بار دیگر هم سؤال کردید از من. باور می‌کنید که من فرق بین چریک‌های فدایی با چریک‌های خلق  مسلمان را نمی‌دانم چیست؟ این را باور بکنید که من نمی‌دانم.

به ما گفته بودند که ما خودمان راجع به کارهای سیاسی با همه‌شان در تماس هستیم با تمام گروه‌ها، نه تنها این‌ها، با حتی حزب‌ اللهی‌ها در تماس هستیم و شما از این نظر هیچ‌گونه ناراحتی نداشته باشید.

س:یعنی می‌گفتند که با گروه‌های سیاسی، مسأله هماهنگ شده است؟

ج : بله،‌می‌گفتند هماهنگ شده است.

س:شما آقای محققی! به مشروبات الکلی اعتیاد دارید؟

ج : اعتیاد ندارم، ولی می‌خورم،  می‌خوردم. من در منزلم مشروب بود گاهی که خسته می‌شدم مشروب می‌خوردم؛ ولی نه به عنوان اعتیاد، به عنوان تفریح و در ضمن، اطلاع دارید که من شب قبلش یا دو شب قبلش در منزلم عروسی بود و توی عروسی هم خب یکی دو نفر بودند که نه این که معتاد باشند، لبی‌تر کرده بودند.

س: شما هم خورده بودید؟

ج : من هم خوردم ‌آقا.

جلسه‌ی دوم  محاکمه

در ادامه‌ی مطالبی که ‌از آقای محققی سؤال شد، به نظر می‌رسد که این یک مسأله را باید ایشان روشن کنند که در ‌آن منزل آقای رکنی که مسائلی مطرح شد، ایشان اظهار کردند که یک مسأله‌ی دیگری بود که مهم است و من نمی‌خواهم بگویم.

 



نوشته های دیگران ()

اسما خداوند متعال

نویسنده متن فوق:غلامرضا حیدری زاده » محب ( شنبه 93/11/11 :: ساعت 10:0 صبح )

»» حکایت کودتاینوژه4

 

کندوکاوی بر کودتای نوژه

در ایام پیروزی انقلاب اسلامی شایسته است برگی از تاریخ پرفرازو نشیب این حماسه را نگاهی اجمالی اندازیم .اینک به یکی از عملیاتهای براندازی دشمن که با شکست فاحشی مواجه گردید باعنوان عملیات نقاب ویا کوتای نوژه می پردازیم. ضمن صلوات جهت شادی ارواح طیبه شهدا وهمه کسانی که برای پیروزی این انقلاب واعتلای پرچم استقلال وآزادی جمهوری اسلامی جان باختند. بار دگرمتعهد شویم همواره دسیسه های دشمنان را با هوشیاری انقلابی وتیزبینی ولایت مدارانه نقش برآب کرده ودرتحقق بخشیدن وصیت امام راحل مجدانه بکوشیم «نگذارید انقلاب بدست نااهلان بیافتد» 

 

 

نحوه خنثی شدن کودتا از زبان کودتاگران

 یکی از دستگیر شدگان در پارک لاله در بازجویی چنین نوشته:

«روز چهارشنبه صبح .... به من گفت که ساعت 5/7 روبروی سینما بلوار باشیم و از آن جا همگی با یک ا توبوس عازم شاهرخی خواهیم شد... ما کمی زودتر از موعد مقرر به محل مزبور رسیدیم... بعد من و سروان ملک از ماشین پیاده شده و در پیاده‌روی انتهای خیابان بلوار منتظر شدیم... در این اثنا سرهنگ داریوش جلالی به سمت ما آمد ... با ما دست داد... من و سرهنگ جلالی در روی جدول وسط پیاده‌روی پارک، نشسته و از هر دری صحبت می‌کردیم که ناگهان افراد مسلح وارد شده و مارا دستگیر کردند...»

تیمسار محققی در این باره می‌گوید:

«چهارشنبه 18/4/1359، توسط رکنی به من گفته شد و قرار بود که در ساعت هشت شب با یک اتوبوس که در مقابل جلالیه، سینما بلوار پارک شده، اشخاصی که با ستون اصلی حرکت نکرده‌ اند به شاهرخی بروند و در کار گروه‌های زمینی هم دخالتی نکنیم. من نمی‌دانستم با این اتوبوس چند نفر خواهند رفت، فقط می‌دانستم رکنی‌آن‌ها را می‌‌شناسد و به آن‌ها اطلاع خواهد داد. من قبل از ساعت هشت به محل رفتم، ولی نه اتوبوسی بود و نه کسی که من او را بشناسم. در حدود ساعت 15/8 ، رکنی آمد و گفت: اتوبوس در حدود یک ساعت تأخیر خواهد داشت، در این موقع نعمتی را دیدم که آمد و گفت: متفرق شوید ما را تحت نظر دارند و تا من آمدم به خودم بجنبم، یک ماشین از پاسداران و یک پیکان بی‌سیم دار رسید و پاسداران از ماشین پیاده شدند. من فرار کردم... بالاخره بعد از مدتی در مقابل اداره‌ی مهندسی ارتش اتوبوسی ایستاد و رکنی از آن اتوبوس پیاده شد. من به داخل اتوبوس رفتم، سه نفر در اتوبوس  بودند که من هیچ کدام را  ندیده بودم و اسم‌ آن‌ها را هم نمی‌دانم. این سه نفر راننده و کمک راننده و یک مرد دیگری بود که حتی رکنی هم آن‌ها را نمی‌شناخت. بعد از مدتی زمانپورـ نعمتی ـ آبتین و یک نفر دیگر هم که اسم او را نمی‌ دانم و برای اولین بار او را دیدم وارد اتوبوس شدند و چون وضع بدی را پیش‌بینی می‌کردیم، تصمیم به حرکت گرفتیم که فعلاً  از محل دور شویم. من به رکنی گفتم : ما با همین‌ها می‌خواهیم برویم! رکنی گفت: بقیه فرار کرده‌اند. برویم من یک تلفن بزنم. تلفن‌ها اغلب خراب بودند.  از کرج، رکنی تلفن کرد. من درهنگام مکالمات تلفنی رکنی حضور نداشتم و در داخل اتوبوس بودم. بالاخره رکنی آمد و گفت: می‌رویم اگر بقیه کارها هم خراب شده باشد با همین اتوبوس بر می‌گردیم و گرنه به پایگاه خواهیم رفت.

از سه راهی جاده‌ی ساوه به همدان، وضع مراقبت خیلی شدیدتر شده بود. ماشین‌های پاسداران در توی جاده‌ها حرکت می‌کردند  و به هر اتومبیل شک می‌بردند او را متوقف نموده و چهار نفر مسافران آن را بازرسی بدنی می‌کردند، لذا ما به حرکت خودمان ادامه دادیم و در مقابل اولین پمپ بنزین متوقف شدیم و دور زده و به تهران مراجعت کردیم . ساعت 6 صبح به تهران رسیدیم و بلافاصله متفرق شدیم.

.... در همین روز به مهدیون تلفن کردم و به او گفتم من‌ نمی‌دانم چه وضعی پیش آمده و باید شما را ببینم. مهدیون به همان محلی که پای تلفن در خیابان بود آمد و مرا سوار کرد و وقتی موضوع را فهمید به من گفت دیگر به من تلفن نکن  تا وضع روشن شود.»

این بود ماجرای حرکت کودتاچیان به سوی پایگاه نوژه از زبان دو تن از عوامل هوایی کودتا و اما این ماجرا از زبان عوامل زمینی این توطئه:

استوار قایق‌ور که یکی دست‌اندرکاران توطئه بود، درباره‌ی حرکت عوامل زمینی کودتای نافرجام چنین نوشته است:

«.... ساعت 30/6 (روز چهارشنبه) به محل اتوبان کرج رفتیم و تا ساعت 50/6 منتظر بقیه شدیم که من دیدم سه اتومبیل آمدند و رفتند که حدوداً در آن‌ها تعداد 12 تا 13 نفر بودند. بعداً خود حیدری در جواب  گفت که من آن‌هها را قبلاً فرستاده‌ام و خودش هم با یک تویوتای زردرنگ حرکت کرد ورفت.

من و نادر مردانی و رضا بهمن‌زاده هر سه با همان تویوتای سفید رنگ حرکت کرده و تا وسط‌های اتوبان کرج ـ قزوین رفتیم که در این جا ماشین خراب شد... دو ساعت طول کشید  تا رفتند و آب آوردند و ریختند درون ماشین و حرکت کردیم.

قرار بود که ساعت 12 تا 2 نیمه شب در  محل تجمع که قرار بود در نزدیکی پایگاه در یک گودال باشد تجمع کنیم. چون ماشین خراب شده بود و معطل هم شده بودیم، ساعت 30/2 نیمه شب، ما به محل تجمع رسیدیم، ولی  دیدم که کسی نیست . باز هم  رفتیم و اطراف را دور زدیم و سر از یک دهکده درآوردیم که 6 نفر چماق‌دار به ماحمله کردند و جلوی ماشین را گرفتند. نادر مردانی با نشان دادن کارت شناسایی به آن ها ما را از آن جا نجات داد و حرکت کردیم و آمدیم و خیابان اصلی که از جاده‌ی قزوین ـ همدان جدا شده و به پایگاه می‌رسد. حدود 100 متر رفتیم جلو، دیدیم که یک تویوتای سبز رنگ و یک فولکس واگن استیشن سفید رنگ، چراغ خاموش، علامت می‌دهند. نگه داشتیم و سرهنگ آذرتاش از ماشین پیاده شد و به نادرمردانی گفت که ماشین حامل اسلحه و مهمات خراب شده و مأموریت کنسل گردیده و ما هم حرکت کردیم تا رسیدیم به سه راه قزوین ـ همدان و در آن جا پاسداران به ما ایست دادند و ما هم ایستادیم. به محض ایستادن شروع به تیراندازی کردند و چون ما دیدیم که اگر بایسیتم کشته خواهیم شد‌،حرکت کردیم و مقداری آمدیم جلو و ماشین را در یک محل رها کردیم و شروع کردیم به فرار. من از نادر مردانی و رضا بهمن‌زاده جلو افتادم و چون ترکش گلوله به پشت من اصابت کرده بود سریع می‌دویدم ... به جاده‌ی اصلی رسیدم و تا صبح هم آن جا بودم و جلوی یک ماشین را حدود 7 گرفته تا خود را نجات دهم،‌ ولی چند قدم جلوتر همان محلی بود که به ما تیراندازی شده بود و مرا  دستگیر کردند و بردند درون پایگاه...»

استوار حیدری که یکی دیگر از عناصر مهم زمینی کودتا است، درباره‌ی حرکت خود و کودتاچیان از تهران به سوی پایگاه نوژه می‌‌نویسد:

«من خودم شخصاً به همراه بیوک به سرنشینی چهارنفر غیر نظامیان. (مهران 25 ساله، فرامرز 32 ساله و قاسم حاجی‌آبادی 25 ساله و منصور 27 ساله) و سرنشینان اتومبیل تویوتای قرمزرنگ، از جاده‌ی همدان به سمت محل مورد نظر، در حرکت بودیم... به علت این که جلوی سه راهی توسط  نظامیان راه بسته و کنترل می‌شوند... از این جا گذشتیم که پشت سر ما مأمورین رسیدند و جلوی ما را گرفتند و ما به مأمورین گفتیم که خودمان نظامی هستیم و باید دژبان ما را جلب نماید... داشت وضع بحرانی می‌شد. من سعی کردم اسلحه را از پاسدار مأمور بگیرم، ولی خودم در سرازیری خوردم زمین و تفنگ پاسدار را گرفتم و با خودم بردم و در تاریکی ... دست راست جاده را گرفتم. کنار جاده داشت تیراندازی می‌شد. من تا نزدیکی صبح در بیابان‌ها راه رفتم و در یکی از جوی‌ها گرفتم خوابیدم ...»

ولی عوامل اصلی توطئه توانستند با یک اتوبوس از محل قرار به سوی پایگاه نوژه حرکت کنند، بهتر است که شرح این  ماجرا را از زبان رکنی، یکی از عوامل مهم کودتا بشنوید:

«احسان[1] گفت که یک اتوبوس با شماره‌ی 41637 ساعت 5/7 بعدازظهر، پهلوی پارک در آخرخیابان بلوار الیزابت خواهد ایستاد، تو  باید شماره‌ی آن را بررسی کنی، با راننده‌ی آن تماس بگیری و خلبان‌هایی که نعمتی معرفی خواهد کرد سوار اتوبوس خواهند شد و به محل تجمع در جاده‌ی اختصاصی پایگاه که محل دقیق آن را نعمتی خواهد دانست می‌آیید.

من حدود ساعت 8 شب، چهارشنبه غروب بود که به آن ‌جا رفتم. تیمسار محققی، سروان زمان پور و نعمتی را دیدم، ولی اتوبوس نیامده بود. کمی صبر کردم. بعد رفتم به احسان تلفن کردم. گفت: تا ده دقیقه دیگر اتوبوس خواهد آمد... حدود نیم ساعت بعد در حال برگشتن بودم که نعمتی را دیدم. گفت: که تعدادی پاسدار به داخل پارک آمده‌اند و من به همه‌ی خلبان‌ها گفتم که از این جا بروند و اول خیابان آریامهر غربی سابق بایستند،  تو هم جلوی پارک باش... مشغول بررسی اتوبوس و شماره‌ی آن از جلو بودم که راننده‌ی اتوبوس به من نزدیک شد و گفت : شما بیژن هستید؟ گفتم : بله و پرسیدم : شما را آقای مهندس فرستاده است؟ گفت: بله... تیمسار محققی و نعمتی و زمانپور را دیدم. نعمتی گفت: کمی صبر کنید تا من خلبان‌ها را جمع‌آوری کنم.

بعد از حدود10 دقیقه، برگشت. آبتین و یک نفر دیگر که او را نمی‌شناسم همراهش  بود. در داخل اتوبوس سوار شدیم و با تیمسار محققی مشورت کرد و گفت : تیمسار برای بقیه صبر نکنیم و حرکت کنیم؟»

تیمسار محققی هم موافقت کرد و حرکت کردیم.

تیمسار محققی که  یک صندلی پشت سر من نشسته بود، اظهار نگرانی می‌کرد که ‌آیا راننده‌های اتوبوس از خود  ما هستند و در جریان کار قرار دارند یا نه . راننده [2] که پهلوی صندلی مقابل نشسته بود، سرش را جلو آورد و گفت: ما از خودشما هستیم نگران نباشید، فقط شاگرد چیزی نمی‌داند که تریاکی است و او را می‌فرستم عقب اتوبوس بخوابد. نعمتی پرسید: شما نظامی هستید؟ راننده گفت‌: نه.

تیمسار محققی گفت : اگر جلوی ما را گرفتند و پرسیدند که با یک اتوبوس چرا فقط هفت الی هشت نفر مسافرت می‌کنند، چه بگوییم؟

راننده گفت که ما می‌گوییم اتوبوسی در بین راه خراب شده است و ما می‌رویم مسافرین آن‌ها را بیاوریم. شما هم عبوری سوار شده‌اید...

حدود یک ـ الی ـ  دو کیلومتری پایگاه، به سمت چپ جاده، یک اتومبیل بیسیم دار ایستاده بود و بر سر دو راهی پایگاه، سمت راست یک جیپ با تعدادی پاسدار ایستاده بودند که یک نفر را دستگیر کرده، به حالت دراز‌کش و دست پشت سر، او را خوابانیده بودند. سمت چپ هم تعدادی زیادی پاسدار ایستاده بودند. اتوبوس از آن محل گذشت و چند کیلومتر دورتر در محل پمپ بنزین دور زد و برگشت. در این موقع راننده گفت که اگر کسی چیزی از ما پرسید می‌گوییم از همدان در حال آمدن هستیم...

نعمتی ابتدا تصمیم داشت که از قزوین به پایگاه شاهرخی تلفن بکند و ببیند چه خبر است ولی بعداً پشیمان شد...  اتوبوس در قزوین ایستاد. قبل از این موقع، که تیمسار محققی گفته بود که اگر مدارکی همراه دارید آن را مخفی کنید. نعمتی کاغذی را در زیر فرش پلاستیکی وسط اتوبوس قایم کرد و من هم چند برگ کاغذ که یکی از آن‌ها شامل اسم تعدادی از خلبان‌ها بود که نعمتی داده بود که به احسان بدهم ویک برگ نیز شامل افرادی بود که همافر پور رضایی داده بود که این عده بایستی در پایگاه شاهرخی دستگیر شوند و یک برگ شامل کد و نشانی را در زیر پشت سری دو ردیف به آخر مانده، سمت شاگرد، در اتوبوس مخفی نمودم.

در قزوین زمانپور از من مقداری پول خواست که من یک پاک محتوی بیست و پنج هزار تومان به او دادم و او پیاده شد.

من مجدداً خوابیدم، در اتوبان کرج ـ تهران از خواب بیدار شدم. نعمتی پنجاه هزار تومان و آبتین بیست وپنج هزار تومان و یک نفر خلبان دیگر که او را نمی‌شناسم مبلغ بیست وپنج هزار تومان از من پول گرفتند و بتدریج پیاده شدند...

به در خانه‌ی خودمان رسیدم، دیدم که چراغ هال بر خلاف همیشه که روشن بود  این بار خاموش است. دوبار در زدم ...

همسرم را دیدم که پشت سر او یک نفر پاسدار ریش دار قد بلند ایستاده بود که دو بار به من گفت : بیا تو، بیاتو، همسرم گفت : برو و من فرار کرم، هنوز فاصله‌ی در خانه تا محل ورودی گاراژ  به کوچه را طی نکرده بودم که صدای تیری بلند شد و متعاقب آن صدای جیغ همسرم را شنیدم که جیغ زد : آخ اورا کشتی ... چند متری در کوچه دویدم. برای این که سبکر شوم ساک محتوی پول را که دستم بود رها کرده و شروع به فرار نمودم.

در این ضمن صدای شلیک چندین تیر متوالیاً بلند شد. من در کوچه‌ی بعدی درفاصله‌ی دو اتومبیل قرار گرفته و به زیر یکی از آن‌ها خزیدم، همین موقع پاسداری که در تعقیب من بود رسید و مرا پیدا کرد و به سمت من نشانه روی کرد و داد  می‌زد که این خلبان است و می‌خواسته کودتا کند. مردم بیایید و  دست او را ببندید، یک نفر نیز آمد دستم را از پشت با طناب بست..


1. نام مستعار سرهنگ بنی‌عامری، رهبر نظامی کودتا

1.در صفحه‌ی 26 پرونده «درباره‌ی مواجهه با مؤمنی» می‌گوید: «آقای ذبیح‌الله مؤمنی روی صندلی مقابل نشسته بود سرش را جلو آورد و به تیمسار گفت ناراحت نباشید ما از خود شما هستیم. کمک راننده خبر ندارد که  تریاکی است...»

 

 



نوشته های دیگران ()

اسما خداوند متعال

نویسنده متن فوق:غلامرضا حیدری زاده » محب ( شنبه 93/11/11 :: ساعت 9:0 صبح )

»» حکایت کودتای نوژه3

 

کندوکاوی بر کودتای نوژه

در ایام پیروزی انقلاب اسلامی شایسته است برگی از تاریخ پرفرازو نشیب این حماسه را نگاهی اجمالی اندازیم .اینک به یکی از عملیاتهای براندازی دشمن که با شکست فاحشی مواجه گردید باعنوان عملیات نقاب ویا کوتای نوژه می پردازیم. ضمن صلوات جهت شادی ارواح طیبه شهدا وهمه کسانی که برای پیروزی این انقلاب واعتلای پرچم استقلال وآزادی جمهوری اسلامی جان باختند. بار دگرمتعهد شویم همواره دسیسه های دشمنان را با هوشیاری انقلابی وتیزبینی ولایت مدارانه نقش برآب کرده ودرتحقق بخشیدن وصیت امام راحل مجدانه بکوشیم «نگذارید انقلاب بدست نااهلان بیافتد»


 

ارتباط عوامل کودتا با احزاب و گروهها

در مصاحبه مطبوعاتی آیت الله محمدی ری شهری که در سالهای اوایل پیروزی انقلاب اسلامی ریاست دادگاه های انقلاب اسلامی ویژه نظامیان را برعهده داشت،  جزئیات مهمی درباره موضوعات ذیل بیان شده است:

1- اهمیت کشف کودتایی که قرار بود مسیر انقلاب را تغییر دهد

2- ارتباط عوامل کودتا با بعضی از احزاب و گروهکها و روحانیون

3- تعداد افراد دستگیر شده و مجازات شده و محل نگهداری آنها

4- شاخه های نظامی و سیاسی عوامل کودتا

حجت‌الاسلام ری شهری رئیس دادگاه‌های انقلاب اسلامی ویژه‌ی ارتش، در یک مصاحبه‌ی مطبوعاتی مطالب تازه‌ای درخصوص اعترافات عاملان کودتا و نقش و رابطه‌ی گروه‌های مختلف سیاسی با طراحان این توطئه‌‌ی نافرجام و هم‌چنین ارتباط برخی از روحانیون طراز اول با این عده ایراد نمود و سپس به پرسش‌های خبرنگاران پاسخ گفت.

حجت‌الاسلام ری‌شهری در آغاز این مصاحبه که در روز 15 / 5/1359 در محل دادگاه‌های انقلاب ارتش برگزار شد  در زمینه‌ی ارتباط گروه‌های سیاسی با عاملان کودتا گفت: هر روز که از محاکمه و بازجویی دستگیر شدگان این توطئه‌ی نافرجام می‌گذرد مسائل تازه‌ای مطرح می‌شود و ابعاد گسترده‌تری از این واقعه‌ی نافرجام آشکار می‌گردد. اعترافات برخی از عاملان کودتا و اطمینانی که آنان در پیروزی و توفیق این برنامه داشته‌اند آن چنان ابعادی دارد که به روشنی یاری و عنایت خداوند بزرگ در آن مشهود می‌گردد و این در حدی است که حتی یکی از عاملین می‌گفت: واقعاً و بدون هیچ‌گونه شبهه‌ای خداوند یاور این مردم بوده چرا که حتی یک درصد نیز شانس عدم موفقیت نداشتیم و کوچکترین احتمالی برای شکست براساس برنامه‌ای که تدارک دیده بودیم، وجود نداشت. با شنیدن این اعترافات و کمی تأمل در آنچه که این عده بیان می‌کنند و نقشه شومی که طرح کرده بودند، در می‌یابیم که حقیقتاً خداوند همواره با مردم و با این انقلاب بوده و کمک او سبب خنثی شدن این نقشه‌ی شیطانی شده است. رئیس دادگاه‌های انقلاب ارتش سپس در ادامه‌ی صحبت‌هایش به رابطه‌ی گروه‌های سیاسی با عاملان کودتا اشاره کرد و گفت: اولین فردی که راجع به نقش و رابطه‌ی گروه‌ های سیاسی در این جریان مطالبی ایراد کرد، تیمسار محققی بود. وی در دادگاه اعتراف نمود که برای اجرای  این طرح صحبت‌هایی با برخی از احزاب و گروه‌های سیاسی شده بود و پیش‌بینی‌هایی نیز در این زمینه به عمل آمده بوده است. در بازجویی‌های بعدی با چند تن دیگر از عاملان یکی از آن‌ها به نام «رکنی» که رابط هماهنگ‌ کننده‌ی شاخه‌ی نظامی طرح کودتا بوده و یکی از اعضای حساس گروه محسوب می‌شده، اعتراف و اظهار نمود که سازمان‌ها و گروه‌هایی مانند، پان ایرانیست‌ها، جبهه‌ی ملی، سازمان چریک‌های فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق ایران در جریان این طرح قرار اشته‌اند و مطالعات و بررسی‌هایی نیز در زمینه همکاری با موفقیت هر یک از این گروه‌ها  صورت گرفته بوده است.

 این متهم در جریانات بعدی تحقیق اضافه کرد که در جلسه‌ای که با حضور احسان، محققی و مهدیون تشکیل شده بوده است، در زمینه‌ی قدرت رزمی هر یک از گروه‌‌ها از جمله سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریک‌های فدایی، بحث و گفتگو شده بوده است، به طوری که ضمن بررسی‌‌های انجام شده توسط چند تن از افراد شرکت کننده در این طرح، قدرت رزمی سازمان مجاهدین در تهران 800 نفر و سازمان چریک‌های فدایی خلق،300 نفر اعلام گردید. پس از این بررسی‌ها تصمیم گرفته شده است که با این دو سازمان صحبت شود و از ‌آن‌‌ها قول گرفته شود که علیه یا له عاملان این طرح وارد عمل نشوند و در عوض، پس از پیروزی و اجرای کامل طرح، امتیازات خوبی به آن‌ها داده شود.

حجت‌الاسلام ری‌شهری در پاسخ این سئوال که اظهارات تا چه حد صحت دارد و چه تضمینی برای صحت این مطالب وجود دارد؟ گفت:

این عده در شرایطی قرار دارند که اغلب حرف‌ها و صحبت‌هایشان صحیح است و اعترافاتی که می‌کنند در جهت مثبت است، چرا که نظرشان بر این است تا با دادن  اطلاعات صحیح، تخفیفی در مجازات به دست ‌آورند. البته مطالبی که در خصوص رابطه‌ی سازمان‌ها و گروه‌ها بیان گردید، تماماً نقل قول و اعترافی است که توسط «رکنی» صورت گرفته و به جز این شخص، دیگران نیز هر یک به نوعی در مراحل تحقیق و بازجویی به این مسائل اشاره کرده‌اند. هیچ گونه تضمینی بر این که مطالب عنوان شده توسط  این افراد صحت داشته باشد، وجود ندارد . ما صرفاً به این دلیل که ملت مسلمان را در جریان وقایع و آن چه که در دادگاه‌های ویژه‌ی ارتش می‌گذرد قرار داده باشیم، این مطالب را بازگو می‌کنیم.

رئیس دادگاه‌های انقلاب ارتش آن گاه به مسأله‌ی ارتباط تعددی از روحانیون با عوامل کودتا اشاره کرد وگفت: متأسفانه باید اعلام کنم که چند تن از روحانیون رده بالا نیز با افراد و اعضای این گروه رابطه داشته‌اند و همین طور بوده است. چند  تن از آقازاده‌های این آقایان هم مطالبی در این زمینه گفته اند . قراینی بر صحت امر در دست است که ان شاءالله پس از تحقیقات و بررسی‌‌های دقیق که در جریان است، به زودی نتیجه‌ی نهایی و اسامی این چند تن،  اعلام خواهد شد.

حجت‌الاسلام ری‌شهری سپس در ادامه‌ی صحبت‌ هایش گفت: مسأله‌ی دیگری که وجود دارد و شاید سؤال خیلی از مردم بوده است، مسأله‌ی تأخیر در انجام محاکمات یا کندی کار دادگاه‌های ویژه انقلاب ارتش است. در پاسخ به این موضوع باید بگویم که دلیل تأخیر در این امر، نبودن عضو حقوقدان برای دادگاه است؛ چرا که به جز من، حجت‌الاسلام محمدی گیلانی نیز به کار دادرسی ادامه می‌‌دهند و چون محاکمات در یک دادگاه انجام می‌گیرد، به همین دلیل انجام آن‌ها با کندی توأم است و برنامه‌ای داریم که ان‌شاءالله از هفته‌های بعد، شعب دادگاه‌های ویژه‌ی رسیدگی به اتهامات این افراد اضافه کنیم. مسأله‌ی دیگری که عامل مهمی در تأخیر این محاکمات می‌باشد‌، اطلاعاتی است که این عده داده‌اند و نظر دادگاه این است که تمامی این اطلاعات را کسب کند، چرا که با اعترافات این عده،کسان دیگری که با آن‌ها رابطه داشته‌اند نیز شناسایی می‌شوند و تاکنون براساس اعترافات و اظهارات دستگیر شدگان، تعداد دیگری از عاملان کودتا دستگیر شده‌اند. تاکنون در رابطه با اجرای این طرح، 267 نفر دستگیر شده‌ اند که 175 نفر آن‌ها در تهران هستند و بقیه در اهواز و اصفهان زندانی‌اند. از این تعداد 5 نفر نیز حدود ده روز قبل دستگیر شدند که دستگیری این عده براساس همان اعترافات و اطلاعاتی بود که دستگیر شدگان قبلی عنوان کردند.

حجت‌الاسلام ری‌شهری در پایان این مصاحبه به تعداد اعدام شدگان اشاره کرد و گفت: تاکنون حدود 33 نفر از دستگیر شدگان و عاملان توطئه‌ی نافرجام کودتا اعدام شده‌اند و 6 نفر نیز به حبس‌های مختلف محکوم گردیده‌‌اند.

رئیس  دادگاه‌های ویژه‌ی  ارتش، سپس به ارتباط افراد  غیر نظامی و در مشاغل مختلفی از قبیل راننده‌ی تاکسی، مکانیک، کارمند رادیو تلویزیون و نظایر آن، با افراد ارتشی و نظامی اشاره کرد و گفت: تشکیل دهندگان این شبکه با عاملان این توطئه دو شاخه داشته‌اند، یکی نظامی که مسؤولیت برنامه‌های رزمی و سرکوبی را داشته و شاخه‌ی دیگر سیاسی بوده که افراد عضو این شاخه کارهای مربوط به طرح و تبلیغ و اجرا را  عهده‌دار بوده‌اند و رابطه‌ی‌ افراد غیر نظامی با دیگران نیز به همین صورت بوده است.»

 

 



نوشته های دیگران ()

اسما خداوند متعال

نویسنده متن فوق:غلامرضا حیدری زاده » محب ( شنبه 93/11/11 :: ساعت 8:0 صبح )

<      1   2   3   4   5      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

تاریخ سیاسی ایران مرداد
تاریخ سیاسی ایران تیر
تاریخ سیاسی ایران تیر
تاریخ سیاسی ایران تیر
تاریخ سیاسی ایران تیر
تاریخ سیاسی ایران تیر
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 32
>> بازدید دیروز: 16
>> مجموع بازدیدها: 209026
» درباره من

سلام محب برمحبان حسین (ع)
مدیر وبلاگ : محب[471]
نویسندگان وبلاگ :
غلامرضا حیدری زاده (@)[0]



تماس با ما » پیوندهای روزانه

روزنامه های ایران [13]
سلام محب بر محبان حسین(ع) [77]
اخبار لحظه به لحظه گروه تروریستی داعش [24]
تقویم تاریخ [17]
صرافی [11]
[آرشیو(5)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
سیاست[266] . سخن آینه روح است[28] . بشنو از دل[23] . تاریخی[23] . حسین(ع)[15] . السابقون[12] . معرفی کتاب[10] . اجتماعی[9] . اطلاعیه[8] . همسروخانواده[6] . رد پای صهیون[5] . اهل بیت[5] . سیروسلوک[5] . علی(ع)[5] . اخلاق[2] . اقتصاد . قانون . قرآن . سوانح در ایران .
» آرشیو مطالب
بهمن 93
دی 93
آذر 93
آبان 93
شهریور 93
مهر 93
مهر 92
شهریور 92
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94

لوگوی وبلاگ


لینک دوستان
دلنوشته من ...
عطر ظهور
به سوی فردا
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
شین مثل شعور
در انتظار آفتاب
بانوی دشت رویا
لحظه های آبی( دلسروده های فضل ا... قاسمی)
دلنوشته های قاصدک
هزاران سؤال
دلتنگ...
دلنوشته ها
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
دختــــر بهــــار
گروه سایه-shadow group
لیلای مجنون
عشق سرخ من
*** انـتـظـار ***
برادرم ... جایت همیشه سبز ...
در حسرت اقلیم رهایی
*** نـذر آقـا ***
نوشتار
کودکان آسمانی
(✿◠‿◠) kolbehf1.ir .•°*
شعر
تغییر مطلوب
منبر مکتوب
افـــــســ❤ــونگـــ❤ــر
قیدار شهر جد پیامبراسلام
اجتماعی
هواداران بازی عصر پادشاهان ( Kings-Era.ir )
بود دلی رفت وفراموش شد
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سجاده ای پر از یاس
حجاب اسلامی
سرباز ولایت
خورشید پنهان
قلمدون
چند لقمه حرف حساب
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
سکوت ابدی
ای که مرا خوانده ای ، راه نشانم بده
پستِ دل
کلبه بصیرت
•°•°•دختـــــــــــرونه هـــای خاص مــــــــــــن•°•°•
بلوچستان
محنا
عاشقانه ای برای عشقــــــــــم
لباس شخصی
اسپایکا
شهر چای
سه ثانیه سکوت
► o▌ استان قدس ▌ o ◄
پرپر
نگارستان خیال
حرف هایی از زبان منطق و احساس
نشریه حضور
MATIN 3DA
تسبـیـ ـ ـ ـ ــح واژه ها
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
عقیل صالح
نگاهی نو به مشاوره
PARANDEYE 3 PA
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
سخن آشنا
دوست کوچولو
فریاد بی صدا
اکبر پایندان
پژواک
ســـــــــادهــــــــ دل
شهرستان بجنورد
مشاور
کلکسیون تمبرخانواده شهیدان محمدسخنی وجمیله رمضان
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
«حبیبی حسین»
چشمـــه ســـار رحمــت
ضرب زیدٌ
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
میراب نوشت
مشتاقی و مهجوری
آقاشیر
ستارگان دوکوهه
صراط مستقیم
هم رنگــــ ِ خـــیـــآل
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
نگاه خیس
نســــل چـــــهارم
تنهایی......!!!!!!
دین و جامعه
شادیهای کوچک یک خانم خونه دار
شباهنگ
وبلاگ تالار آگهی
تنهای93
آوای روستا
ایوون رویا
shamsozalam
فصل رویش
سارا احمدی
بیصدا ترازسکوت...
جنون قلم
►▌ رنگارنگ ▌ ◄
هـــــــــومــــــــ ســــــپـــــــــیـــد
تک درخت
زنده باد جوان ایرانی
تراوشات یک ذهن زیبا
نقدونظر
پیامنمای جامع
ترنم احساس
دانش آموز پویا
بادصبا
هفت آسمان
عاشقانه هایم...
آقاسیدبااجازه...
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
کارشناس مدیریت دولتی
دنیای کیمیا
آلو
بزرگترین مرجع مقالات نجوم
ارمغان تنهایی
تـلاطـم ارونـد
دوستدار علمدار
دهه هفتادیااااا
******ali pishtaz******
دلتنگ احساس تو
سلام شهدا
ابـــــــــــرار
کوثر ولایت
گدایی ِ در ِ جانان به سلطنت مفروش
شــــــهدای روستای مـــکـــی کوهسرخ
تنها
پیام رهایی
زمزمه های تنهایی من
سرزمین رویا
نون و ریحون
توهمدردی یا همدردی؟؟؟؟
دریای آبی
چون میگذرد غمی نیست
حکـــــــــــــــــــــــــــمــــــــــــــــــــــــــت
آوای من
زندگی رسم خوشایندیست
حرف های تنهایی
آخرت من
بچه های خدایی
شبیر
کمی درنگ بایدم ...
عاشقتم
من.تو.خدا
آسمان آبی 56
s & r
.:پرستــوی خیــــال:.
فلسفه یعنی رنج...
m...a
یامهدی
صوفی نامه
دفتر تقدیر
قدرت کلمات
کلبه تنهایی
::شوق شهادت::
مــــنانــه ها
خاکیهای آسمانی
فیلم و مردم
شانزده
زندگی شیرین
ماه نگار- گالری هنر های من و دوستم
یار آسمانی من...
شهریار کوچه ها
ترانه ی زندگیم (Loyal)
سعید جندالمهدی
سنگ صبور
عمومی
*ترخون*
جریه سید محمد
امام زمان
من و ....!!!
اندیشه
انتظار
بشنو این نی چون حکایت می کند
انتظار
نوشته هایی که دوستشان دارم!
بهشت بهشتیان
سرباز کوثر
غائب
مشکات نور الله
سکوت باران....
باران
مهدی یاران
اســــرارِ وجـــود
گل یا پوچ؟2
صدای سکوت
شـــــــیـــشـــــه ی نــــــــــــازک تنـــــــــــــــــــهایی
یه دختره تنها
پسران علوی - دختران فاطمی
واذکر ربک اذا نسیت
چهارفصل
یادداشتهایم
نبض احساس
ღ مـــــدارِ بیــــ قراریــــ ღ
گل خشک
مهاجر
... و همچنین گزیده ای از اشعار پسانیمایی
نت سرای الماس
دنیا
tanha
دل پر خاطره
Royapardazi
هرکس منتظر است...
جایی برای خنده وشادی و تفریح
سلام محب برمحبان حسین (ع)
جوان امروزی
دهکده کوچک ما
حقیقت
خدای عشق و خنده
دل خوش
انجمن محرمانه
تکـــــــــــ نفســــــــ ــــ ــ ـ .
نهِ /دی / هشتاد و هشت
مشک نامه
FaryadBiiiseda
فــــــقــــــط خــــــدا
فارس ایران
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
اینجا گرانیگاه است
Tarranome Ziba
حریر نازک باران
دوعاشق
غابات مازندران
تا پروانه شدن ...
❤ ناگفته های دختر تــنها ❤
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
.:شاه تورنیوز |shahtorn.ir | شاه تور:.جدید93
رویای تلخ ترازسکوت
هر چی تو فکرته
دبیرستان هیئت امنایی امام خمینی (ره) شاهرود
ツعـــاشـــقـــانــهツ
اسرا
راه زنده،راه عشق
محسن نصیری(هامون)
دلتنگ محبت=دلتنگ احساس تو
پایگاه اطلاع رسانی مسجد ایروانی(ره)
شاخه نبات
حسام الدین شفیعیان
نیلو...
عاشقانه
حرفِ دل
من و خودم
Hunter
نوشته های دختر تنها و ساده و عاشق
بـــــــلوک7
غروب دلتنگی
آتیه سازان اهواز
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
خوشنویسان ایران(سخنور)
راه کمال
دلـــــــشــــــــکســـــته
ماه مـــــــن...
سنگ صبورتم
فضای تنهایی من
مائــده الهی
تنهایی.......
خادمة الزهراء
zahre sharab
vida
ناکجا آباد
گل دختر
♥تاریکی♡
السلام علیک یا فاطمه الزهراء (س)
دوستانه
تو چی فکر می کنی
نیلوفر مرداب
♥ ✖فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی✖ ♥
☺ ☻☺ ☻
عشق الهی
حرفهای بی ریا
خــــــــــــــــاطــــــــــــره هـــا
دل شکسته
یه دنیا حرف
اکسیزن مسموم
اکسیژن مسموم
بوی سیب
آدمکها
بهونه های بارونی
ققنوس
نور
تارنما
آخرعشق
چرتکده ی عقل
چه زود از یلدت رفت
من و تو...ما
❤ رویایی زندگی کردن... ❤
بهترینهای دنیا
تینا
بسیج صالحین
سلام محب بر محبان حسین(ع)
وبلاگ تخصصی شیمی
°°FoReVEr••
صاعقه

» لوگوی لینک دوستان
صفحات اختصاصی

اوقات شرعی


استخاره آنلاین با قرآن کریم


پمپ بنزین | یاس تم
وصیت نامه | آلودگی هوا
چهل شاخص | موسیقی
دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ

داستان
ابزار رایگان وبلاگ