حضرت آیت الله سید محمود طالقانی رحمه الله علیه
شایسته است حال که به سالروزشکوهمند پیروزی انقلاب اسلامی نزدیک میشویم یادی کنیم از یکی از موثر ترین افراد این حماسه بزرگ تاریخ اسلام آن عزیزی که سهم بسزایی در این حرکت انقلابی داشت افسوس که کمی بیشتر در میان امت نبودتا شاهد رشادتهای امت اسلامی در دوران جنگ باشد و از طرفی ببیند کسانی که سالها با رژیم شاه در تضاد ومبارزه بودندو داعیه اسلام و خلق و حق را داشتند کم آوردندودر مقابل زن بچه پیرو جوان مردم کوچه وبازار قد علم کردندو به قتل وعام آنان پرداختند وکاش میبود و میدید که مطهری ها و بهشتی ها و مفتح ها وخیل کثیری از اندشمندان مان را هدف قرار دادند وای کاش بود تا هرآینه بهتر اسلام وانقلاب عرضه میشد ویاران امام و رهبری را تنها نمیگذاشت
احمد صدر حاج سیّد جوادی، وزیر کشور و دادگستری دولت موقّت، میگوید:
«بعد از انقلاب، در حالی که در دولت بسیار کار داشتم، روزی طالقانی مرا احضار کرد و گفت: "در اطراف منزل ما یک دکّان مشروبفروشی بود که مردم در روزهای اوجگیری انقلاب، حمله کردند و همه وسایلش را از بین بردند. شاید آن بیچاره نمیدانسته که این کار حرام است، و یا برای اداری زندگی مجبور بوده که این کار را بکند. گذشته از این، تنها مشروبات دکّان قابل امحا بوده و کسی شرعاً حق نداشته است سایر وسایل را از بین ببرد. الآن صاحب آن مغازه از زندگی ساقط شده است. او را پیدا کنید و کمکش دهید تا دوباره روی پای خود بایستد." باور کنید که من(وزیر کشور) تا چند روز در آن منطقه میگشتم تا صاحب آن مشروبفروشی را پیدا و دستور طالقانی را اجرا کنم.»
آیت الله مهدوی کنی میگوید: «[در زندان] هیچ گاه ندیدم تند و عصبانی بشود. هرگز نشنیدم که از کسی غیبت کند، و همه مسائل را با حسن نیت تحلیل میکرد. نمازهایش را چنانکه مستحب است با فاصله میخواند و شبی را ندیدم که نماز شبش ترک شود. رفتارش از عظمت روح او خبر میداد و نسبت به ما امتیاز داشت.»
چنان با همگان مهربان بود که کسی از عتابش نمیرنجید و پیوند مهر از او نمیگسست. وقتی در خطبه نماز عید فطر گفت: «این جوجهکمونیستها ... خیال میکنند قیم همه مردم هستند»، مخاطبان این عتاب درشت، پس از ارتحال او اعلامیه دادند و گفتند: «آقا ما را جوجه خطاب میکرد. ما نیز به دل میگرفتیم؛ اما وقتی در سردسیر بیپناهی و استیصال گرفتار میآمدیم، آقا بود که بالهایش را میگسترد و جوجههایش را مثل جان به خود میخواند.»
میگفت: «ما نیامدهایم که از اسلام فقط حکم اعدامش را اجرا کنیم.» او که خود یک لحظه(آری،یک لحظه) از اندیشی مبارزه با شاه فارغ نبود، سهم هیچ کس را در این مبارزه نفسگیر فراموش نکرد. میگفت: «من به فداکاری این جوانهای چپگرا که جان دادهاند، احترام میگزارم. من بشخصه به این جور مردم فداکار و مقاوم که کشته دادند و 25 سال و 30 سال در زندان بودهاند، از جهت انسانیت، نه از جهت مکتب و وابستگی به مکتبی خاص احترام میگزارم... کمونیستها در این مبازره سهم داشتهاند و شکی در آن نیست. ما با آنها اختلاف ایدئولوژیکی داریم، نه اختلاف در مبارزه.» میگفت: «انقلاب از همه مردم شروع شده است و برای همه مردم است و لذا هیچ گروهی یا حزبی حق ندارد برای خود حق بیشتری قائل شود و انقلاب را در انحصار خود درآورد.»
میگفت: «این قدر که دشمن را بزرگ میکنند، بزرگ نیست. ما نباید همه فکر و ذهنمان را متوجّه آن کنیم. ما باید خودمان را بسازیم. ما باید پیش از اینکه به دشمن توجّه کنیم، خودمان را بسازیم... بیش از آنکه استعمار بر سر ما بزند، ما به سر همدیگر زدیم و خودمان را ذلیل کردیم.»
میگفت: «همه این مبارزات و زحمات برای این بود که همه چیز قانونمند شود.»
میگفت: «من معتقدم در این مجلس[خبرگان] همه گروهها باید راه پیدا کنند. ما تابع قرآنیم: فبشر عباد الذینیستعمون القول ... در مجلس ما باید مخالفین هم بیایند؛ اگر نیایند ما باید دعوتشان کنیم تا حرفشان گفته شود.... وگرنه پنجاه –شصت نفرکه هملباس و همفکر باشیم و در یکجا جمع شویم، معلوم است که همه یک رأی داریم.»
میگفت: «آن وقتها که من در شمیران جلسات تفسیر قرآن داشتم، جلال [آل احمد] به آنجا میآمد. یک روز به جلال گفتم: این وضعی که برای تو پیش آمده، که به مکاتب دیگر روی آوردی، نتیجه فشاری است که خانواده بر شما وارد میکرد. مثلا او را به شاه عبدالعظیم میبردند تا دعای کمیل بخواند. پدر ایشان از پیشنمازهای خوشبیان و متعبد و اهل دعا بود، اما تعبدش خشک بود.»
روحش شاد و یادش گرامی باد