کندوکاوی بر کودتای نوژه
در ایام پیروزی انقلاب اسلامی شایسته است برگی از تاریخ پرفرازو نشیب این حماسه را نگاهی اجمالی اندازیم .اینک به یکی از عملیاتهای براندازی دشمن که با شکست فاحشی مواجه گردید باعنوان عملیات نقاب ویا کوتای نوژه می پردازیم. ضمن صلوات جهت شادی ارواح طیبه شهدا وهمه کسانی که برای پیروزی این انقلاب واعتلای پرچم استقلال وآزادی جمهوری اسلامی جان باختند. بار دگرمتعهد شویم همواره دسیسه های دشمنان را با هوشیاری انقلابی وتیزبینی ولایت مدارانه نقش برآب کرده ودرتحقق بخشیدن وصیت امام راحل مجدانه بکوشیم «نگذارید انقلاب بدست نااهلان بیافتد»
آیا کودتا چیان با آیت الله شریعتمداری مرتبط بودند
بخشی از اظهارات محققی در دادگاه دربارهی کودتای نوژه و ارتباط آن بیت آقای شریعمتداری
محاکمهی تیمسار محققی در دو جلسه، توسط اینجانب انجام شد، در جلسهی اول پس از قرائت کیفر خواست، متهم به جای دفاع از خود، به جرائم انتسابی اعتراف کرد. سپس به سئوالات من پاسخ داد، نخستین سؤال دربارهی نقش تیسمار مهدیون در کودتا بود که متن پاسخهای وی بدین شرح است:
ج :فکر میکنم، من نمیدانم آقا، ایشان به من دستور میداد، حالا شما اسمش را هر چه میگذارید بگذارید.
س: یعنی قرار بوده که ایشان فرمانده شما باشند؟
ج : یعنی قرار بوده که ایشان به من از یک جای دیگری دستور بدهد، به پست فرماندهی دستور بدهد.
س: این چندین ملاقاتی که شما با ایشان داشتید، همین مقدار حرف داشته ، این که کاری ندارد، دو دقیقه تمام میشود
ج : بلهآقا…
س: چقدر طول کشید ملاقات منزل رکنی؟
ج : فکر میکنم در حدود حداکثر یک ساعت، حداکثر یک ساعت.
س: یک ساعت بالاخره خیلی مطلب میشود گفت؟
ج : حداکثر یک ساعت بود. یعنی قرار بود 45 دقیقه بیشتر نشود، منتهی چون آقا یک مقدار دیر آمد، (آن آقای سیاسی، اسمشان را بلد نیستم) و یکی دوباری که آن خانم مسن آمد و چای آورد و مجبور شدند صحبتهایشان را قطع بکنند.
س:توضیح بدهید؟
ج : آقا!من عرض کردم که حداکثر یک ساعت.
س: نیم ساعت هم که باشد، نیم ساعت را توضیح بدهید.
ج : صحبت راجع به این بود که راجع به اقتصاد، چه کسی کمک میکند، راجع به گروههای سیاسی بود که چطوری کمک میشود...
س:راجع به گروههای سیاسی چه؟
ج: من آقا! مطلبی هست که اینجا نمیتوانم خدمتتان عرض کنم و قبلاً خدمتتان عرض کردهام.
س: راجع به خودگروههای سیاسی چه گفته شد؟
ج : راجع به خود گروههای سیاسی که آن قسمتهای مختلف، یک مطلبی قبلاً خدمت خودتان عرض کردم که این جا نمیتوانم بیان کنم به هیچ عنوان؛ ولی چیزی که هستش ، این بود که ملت را چگونه میشود جلویشان را گرفت که توی خیابان نیایند، از چه طریقی؟ واقعاً هم بگویند، این حرفی را که میگویند بکنند، انجام بدهند، یکیاش عفو عمومی بود. که عفو عمومی شامل همه بشود و از طریق رادیو و تلویزیون اعلام بشود.
س: دیگر چی؟
ج : یکی دیگر این بود که اشخاص ناراضی را، که خوب نارضایتیها مسلماً میدانید که بیکاری مهمترینش است، اشخاصی که بیکار شدهاند، برگردند سرکارهایشان.
س:یعنی اشخاصی که این رژیم به خاطر وابستگی و به خاطراتهامات، بیرونشان کرده است از رژیم سابق برگردند سر کارشان؟
ج : تقریباً یک چنین چیزی، اشخاصی که بیکار شده اند، بازنشستهها برگردند سرکارشان، یک چنین چیزی.
س:آیا میتوانید درست مشخص کنید که کجاها بنا بود، بمباران بشود؟
ج : عرض کردم به حضورتان آقا! یکی منزل امام بود، یکی دو تا باند فرودگاه مهرآباد بود، یکی هم جاهایی که ما بهش میگوییم قطع خطوط مواصلاتی، یعنی فرضاً بیست عدد تانک از قزوین بلند میشود که راه بیفتد و بیاید به تهران، این بیست عدد تانک، یک نقطهای جادهاش قطع بشود که نتواند ، بیاید.
س: دیگر چی؟
ج : دیگر سوپرسونیک بود، شما فرمودید بمباران.
س: آیا نخستوزیری توی طرح بمباران نبود؟
ج: نخست وزیری، این طور نبود که بمباران بشود، آقای بنیصدر را زنده میخواستند.
س: برای چی؟
ج : نمیدانم آقا! قرار بود که یک تعدادی، گروهی بروند و آقای بنیصدر را بگیرند، نمیدانم کیها، و چطوری ، ولی قرار بود که ما وقتی که سوپرسونیک رد میشویم، از روی شهر هم سوپر سونیک رد شویم، احیاناً ممکن است آقای بنیصدر بیاید بیرون که ببیند چه خبر است، همان موقع که میآید بیرون تا ببیند چه خبر است، گرفته بشود.
س: پس بنا نبود که ایشان کشته بشود؟
ج : نمیدانم آقا! قرار بود که ایشان محاکمه بشود مثل این که.
س:چون اینطوری که میفرمایید منزل امام بنا بوده است که بمباران بشود، ولی نخست وزیری قرار نبود بمباران بشود؟
ج : نخستوزیری و اینها را قرار بود که پس (PASS) بیاییم رد بشویم، همین طور عبور بکنیم. توی این عبورها بالاخره میآمدند بیرون و ممکن بود که بگیرندشان و ممکن بود آقای بنیصدر آمده باشد بیرون.
س: با توجه به این که محل اقامت امام از مراکز پر جمعیت است، شما هم گفتید که مردم را نمیخواستید بزنید؟
ج : این طور که به ما گفته بودند آقا! مراکز پر جمعیت نبود. ضمناً بایستی به عرض آقا برسانم که یک عدد بمب یا آن بمبی که ما می خواستیم مصرف بکنیم حداکثر قدرتش بود، دیگر این شعاعش 300 ، یعنی قطر 300 را پا میتوانست از بین ببرد. هر صد پایی، بگیریم هر 3 پایی یک یارد، حالا شما بگیرید سیصد پا میشود 100 متر، 100 متر جایی نبودش که بخواهد به دهی یا به خانهی کس دیگری، کاری داشته باشد.
س: چرا، 100 متر که خانههای اطراف را هم میگیرد دیگر؟
ج : ما راجع به آن یکی دو تا خانهی اطراف پرسیده بودیم که این جا کی ساکن است؟ گفته بودند این جا دفتر کار است و شبها خالی است و کسی هم تویش نیست؟
س: شما میزان تلفات رادر این کار چقدر حدس میزنید؟ این طور در ذهنم است که بعضی از این آقایان گفتهاند تا 10 میلیون را حدس میزدهاند.
ج : من عذر میخواهم از شما برای این مطلب، شما یک هفت تیر دارید، تویش هفت تا فشنگ است، با این هفت تا فشنگ، 8 نفر را نمیتوانید بکشید. مگر این که بایستانید، قطار کنید پهلوی یکدیگر، بگذارید توی پیشانی اولی، احیاناً از این جا در برود و بخورد توی پیشانی دومی. با آن مهماتی که با آن 12 عدد هواپیمای اول که ما میخواستیم برای کب بگذاریم، میخواستیم برای اِرس و دیارتی بگذاریم، برای سوپرسونیک بگذاریم، برای چیزهای دیگر بگذاریم، با این اگر ما خیلی میخواستیم بکشیم، خیلی میخواستیم بکشیم، این همان منزل امام تنها بود. مثل این که شما بخواهید با 5 تا فشنگتان 50 نفر را بکشید، نمیشود آقا 10 میلیون نفر، 10 میلیون نفر مهمات در این مملکت نیست که شما بخواهید 10 میلیون نفر را بکشید، شما همه را یکجا جمع بکنید، همه را بیاورند یکجا، یکهو، 500 عدد هواپیما روی سر این 10 میلیون نفر بمب بریزد.
س: شما ضمن صحبتهایتان گفتید که تعداد شما معدود بوده و کم بوده، شما فکر نمیکنید با این تعداد معدود، با این عدهی کم، چه جور میتوانید مثلاً این رژیم را سرنگون کنید؟
ج : آقا!من باز هم این را قبلاً به حضورتان عرض کردم، ما از نظر پرسنل خلبان، حداکثردر حدود بین 30 تا 32 نفر را پیش بینی میکردیم. پرسنل فنی هم در حدود 30 نفر، این میشد 60 نفر یا 62 ـ 63 نفر، حالا شما حداکثر را بگیرید 70 نفر . از نظر پرسنل نظامی هم که قرار بود پایگاه را بگیرند و ما بدون کوچکترین تیراندازی، بدون کوچکترین نگرانی که از این که پایگاه ممکن است در کار ما وقفهای ایجاد بکند، برویم این تو، شما میدانید آنها چند نفر بودند؟ حداکثر 300 نفر، با همین مقدارما قرار بود وارد عمل بشویم نه بیشتر و شاید کمتر، کما این که کمتر هم از این جا راه افتادیم و رفتیم و اما این که موفق میشدیم یا نمیشدیم، به ما این طور تفهیم شده بود که وقتی که امام وجود نداشته باشد و رادیو تلویزیون شروع بکند به صحبت کردن و آن مطلبی که جنابعالی میدانید دیگر تمام است.
س:بفرمایید که حالا، از این که طرح شما در کودتا موفق نشد، چه احساسی دارید؟
ج : آقا! من بهتر است راجع به این موضوع حرف نزنم برای این که هر چیزی بگویم، در مطلب تأثیری نخواهد داشت.
س: حالا احساس خودتان را توضیح دهید، تأثیر ندارد؛ ولی احساس خودتان را توضیح دهید.
ج : خوب ، خواه ناخواه هر کسی جان خودش را دوست دارد، خواه ناخواه من اعدامیام، خواه ناخواه برای خانوادهام خوب نیست، ولی اگر بدانم آقا، این را مسلم دارم به خدمتتان میگویم. میخواهم این جایک خرده، یک دقیقه مثل امام مرد باشم!!یک دقیقه هم کمتر، یک جو، از مردانگی امام را داشته باشم.
س (قاضی): البته مثل امام که تعبیر نکنید.
ج : نخیر، یک جو گفتم از مردانگی امام را داشته باشم، اگر بدانم بعداً خانوادهام دچار دردسری نخواهند شد که دادگاه عدل اسلامی فکر نمی کنم این کار را بکند، برای این که آنها روحشان هم خبردار نبوده است، نه خانوادهام، نه فامیلم ، نه دوستانم، نه اشخاص دیگر، ننگی برایشان نخواهد بود که توی اجتماع بروند و بیایند، خوشحالم.
س: از نظر شخصی عرض نمیکنم، از این که این طرح موفق نشد، مجموعاً چه احساسی دارید؟
ج : آن را من نمیتوانم قضاوت بکنم آقا، من از نظرخودم، هر چه زودتر بمیرم از نظر خودم راحتترم.
س: موفق نشدن این طرح برای شما تأسف آور است؟
ج : نه آقا! اگر سؤالتان این است.
س (قاضی): بله سؤالم اینست.
ج : خیر، خیر، میدانید، رسماً خیر.
س:چرا؟
ج :خوب، طرحی نبود آقا ! که بخواهد تأسف آور باشد. طرح یک چیزی است که اقلاً الفی داشته باشد، ن،و،ه،ی داشته باشد، این الف نشده، غوره نبوده، مویز شده . باید هم شکست بخورد.
س: حالا شما فرض کنید که غوره هم شده بود و طرح، طرح کاملی بود؟
ج : آن وقت شکست نمیخورد آقا، اگر این طور بود، شکست نمیخورد.
س:شما ضمن بازجوییتان فرمودهاید که شورای نظامی قرار بود که زمام امور مملکت را به دست بگیرد. ممکن است در این زمینه توضیحی بدهید؟
ج : من نگفتم شورای نظامی زمام امور مملکت را در دست میگرفت، گفتم شورای نظامی میآمد دستور میداد به ما که ما چکار باید بکینم و اگر گفتهام شورای نظامی زمام امور مملکت را در دست میگرفت، من اشتباه کردهام. من عرض کردم که شورای نظامی تصمیم میگیرد که چه هدفی را بزند و چه کسی را به چه سِمَتی برگزیند و به آقای رئیس جمهور پیشنهاد بکند.
س:یعنی رئیس جمهور را همان ابتدا مشخص میکردید؟
ج : فکر میکردند که رئیس جمهور، بلی مشخص بود، آقای بختیار بود.
س: آقای بختیار بنا بود که رئیس جمهور بشود؟
ج : همان بود که الان عرض کردم به خدمتتان .
س: در صورت عدم موفقیت بنا بود که چه کاری را انجام بدهید؟
ج : به عرضتان برسانم عدم موفقیتی پیش بینی نمیشد...
س: با گروههای سیاسیای که مسلح هم هستند، در صورت برخورد چگونه میخواستید عمل بکنید؟
ج : منظورتان را اصلاً نمیفهمم گروه سیاسی مسلح؟
س: فرض کنید مثل چریکهای فدائی، مثل مجاهدین خلق؟
ج : آقا! یک بار دیگر هم سؤال کردید از من. باور میکنید که من فرق بین چریکهای فدایی با چریکهای خلق مسلمان را نمیدانم چیست؟ این را باور بکنید که من نمیدانم.
به ما گفته بودند که ما خودمان راجع به کارهای سیاسی با همهشان در تماس هستیم با تمام گروهها، نه تنها اینها، با حتی حزب اللهیها در تماس هستیم و شما از این نظر هیچگونه ناراحتی نداشته باشید.
س:یعنی میگفتند که با گروههای سیاسی، مسأله هماهنگ شده است؟
ج : بله،میگفتند هماهنگ شده است.
س:شما آقای محققی! به مشروبات الکلی اعتیاد دارید؟
ج : اعتیاد ندارم، ولی میخورم، میخوردم. من در منزلم مشروب بود گاهی که خسته میشدم مشروب میخوردم؛ ولی نه به عنوان اعتیاد، به عنوان تفریح و در ضمن، اطلاع دارید که من شب قبلش یا دو شب قبلش در منزلم عروسی بود و توی عروسی هم خب یکی دو نفر بودند که نه این که معتاد باشند، لبیتر کرده بودند.
س: شما هم خورده بودید؟
ج : من هم خوردم آقا.
جلسهی دوم محاکمه
در ادامهی مطالبی که از آقای محققی سؤال شد، به نظر میرسد که این یک مسأله را باید ایشان روشن کنند که در آن منزل آقای رکنی که مسائلی مطرح شد، ایشان اظهار کردند که یک مسألهی دیگری بود که مهم است و من نمیخواهم بگویم.