دکتر صادق آیینهوند، رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و چهره ماندگار تاریخ و استاد تاریخ اسلام دانشگاه، که روز پنجشنبه 17 اردیبهشت ماه جاری درگذشت، دانشآموخته دکترای تاریخ اسلام از دانشگاه القدیس یوسف لبنان، استاد دانشگاه تربیت مدرس و رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بود و از او حدود 100 مقاله و 33 ترجمه و تألیف به یادگار مانده است.
آئینهوند در سال 1330 ه. ش در یکی از روستاهای تویسرکان متولد شد و تحصیلات و ابتدایی را در زادگاه ، و دوران دبیرستان را در اسدآباد همدان به پایان رسانید و درهمین دوران بود که به فعالیتهای فرهنگی و سیاسی پرداخت و با کانون فعالیتهای جوانان ولیعصر همدان ارتباط یافت.
او سپس در دانشگاه تهران به تحصیل در رشته ادبیات عرب پرداخت و فعالیتهای سیاسی و فرهنگی خود را نیز ادامه داد. تأسیس تشکلی اسلامی با عنوان کتابخانه دانشجویی «ن والقلم و ما یسطرون» از جمله فعالیتهای او در دوران دانشجویی قبل از انقلاب اسلامی است.
وی درهمان دانشگاه به ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد ادبیات عرب پرداخت و همراه با آن، بخشی از دروس حوزوی را نیز خواند. در 1361 به عضویت هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس درآمد و در گروه تاریخ آن دانشگاه، مشغول به کار گردید. یک سال بعد، با سمت رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، عازم سوریه شد و همزمان، در 1363 ش. به تحصیل در مقطع دکتری ادبیات عرب در دانشگاه قدیس یوسف لبنان پرداخت و پس از اتمام تحصیل و بازگشت به ایران در دانشگاههای تربیت مدرس، تهران، دانشگاه الزهراء و قم، دروس تاریخ اسلام و سیره نبوی و تاریخنگاری در اسلام و ادبیات عرب تدریس کرد.
تا 1372 ش. مسئولیتهای فرهنگی متعددی از جمله مدیریت کل پژوهشها و برنامهریزی فرهنگی، ریاست مرکز سیاست علمی و پژوهشی وزارت آموزش عالی و ریاست دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس را برعهده داشت. در سال 1372 ش. به عنوان استاد نمونه کشور به دریافت لوح تقدیر از ریاست جمهوری وقت، آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی نایل آمد و تاکنون مقالات گوناگونی از او در نشریات معتبر داخلی و خارجی منتشر شده است. آئینهوند در چندین کنگره بینالمللی به عنوان داور و عضو هیئت علمی حضور داشته که از جمله آنها بوده است؛ تاریخ پزشکی در اسلام، سید جمال الدین اسدآبادی، خوارزمی، امام خمینی و فرهنگ عاشورا. او از کنگره تاریخ پزشکی و نیز از ریاست دانشگاه باقرالعلوم، لوح تقدیر دریافت کرده است.
آیینه وند برای سومین بار متوالی از ابتدای امسال به دلیل ابتلا به بیماری نارسایی خونی به بیمارستان منتقل شده و در بیمارستان لاله تحت مراقبت های ویژه پزشکی قرار داشت.
مراحل تحصیلی
دکتری: تاریخ اسلام - دانشگاه القدیس یوسف لبنان
کارشناسی ارشد: زبان و ادبیات - ادبیات عربی - دانشگاه تهران
کارشناسی: زبان و ادبیات - ادبیات عربی - دانشگاه تهران
آیینهوند در 16 دی 1392، چند ماه پس از آغاز کار دولت حسن روحانی، طی حکمی به عنوان رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منصوب شده بود. دکتر آیینهوند همچنین به عنوان عضو هیأت علمی نمونه کشوری، چهره فرهیخته استان همدان و چهره ماندگار در سال 1385 انتخاب شده بود. تألیف و ترجمه بالغ بر 33 جلد کتاب و انتشار 96 مقاله از آثار علمی صادق آیینهوند است. او راهنمایی 25 پایاننامه دکتری و 75 پایاننامه کارشناسی ارشد را به عهده داشته است. همچنین روز گذشته از طرف خانواده?اش اعلام شد که پیکر مرحوم صادق آیینهوند، رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و چهره ماندگار تاریخ و استاد تاریخ اسلام دانشگاه، روز یکشنبه 20 اردیبهشت از مقابل دانشگاه تربیت مدرس تشییع و در قطعه نام?آوران به خاک سپرده میشود.
زندگی نامه و سوابق علمی
زندگی نامه و سوابق علمی مرحوم صادق آئینه وند را بروایت خود آن مرحوم در ذیل می خوانید:
گرایش: تاریخ اسلام
رتبه علمی: استاد
دکتری: تاریخ اسلام - دانشگاه القدیس یوسف لبنان
کارشناسی ارشد: زبان و ادبیات ادبیات عربی - دانشگاه تهران
کارشناسی: زبان و ادبیات ادبیات عربی - دانشگاه تهران
تاریخچه تدریس، سوابق پژوهشی، دانشجویان و سوابق اجرایی
الف – مقالات علمی : 96مقاله
ب – کتاب ها : [ تالیف ، ترجمه ، مجموعه ها ] 33 کتاب
ج – راهنمایی پایان نامه : [ دکتری ، کارشناسی ارشد ] دکتری 25 عدد، کارشناسی ارشد 75 عدد
د – مدیریت و سردبیری و عضویت در هیئت تحریریه مجلاتِ علمی :
- مدیر مسؤول مجلة العلوم الإنسانیة / Humanities [ به دو زبان عربی و انگلیسی ]
- سر دبیر مجله آفاق الحضارة الإسلامیة [ به عربی ]
- عضو هیئت تحریریه : مجله مدرس ، مجله مقالات و بررسی ها ، مجله العلوم الإنسانیه و 7 مجله دیگر .
ه – کسب عناوین علمی : هیئت علمی نمونه کشوری وزارت علوم 73 – 1372 ، فرهیخته استان همدان 1384 ، چهره ماندگار 1385 ، پیش کسوت علوم انسانی ایران جشنواره ی فارابی 1390 ، استاد برجسته ی بنیاد ملی نخبگان کشور 1390
و – دبیریِ سمینار هایِ علمی : دبیر سمینار بین المللی تشیع و خاور شناسان سال 1387 قم
ز- سخنرانی هایِ علمی در دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی و علمی : 100 سخنرانی
ح – مصاحبه هایِ علمی در مجلات ، روزنامه و رسانه هایِ شنیداری : 120 مصاحبه
ط – انجمن هایِ علمی : رئیس انجمن ایرانی تاریخ ، عضو هیئت مدیره انجمن ایرانی تاریخِ اسلام ، عضو هیئت مدیره انجمن ایرانی مطالعات زنان ، عضو هیئت مدیره ی انجمن ایرانی تحول علوم انسانی
ی – دارایِ اجازاتِ روایت حدیث و تاریخ از عالمان ، محدّثان و مورخان برجسته ی داخل کشور و جهان اسلام
[ دروس تدریس شده ]
- امویان و عباسیان [ دکتری ]
- جزیره العرب پیش از اسلام [ دکتری ]
- مِلَل و دِخَل و تأثیر آن در تحولات اجتماعی [ دکتری ]
- تاریخ فرهنگ و تمدن شیعه [ دکتری ]
- تاریخ صدر اسلام [ دکتری ]
- شناخت و نقد منابع تاریخ اسلام [ دکتری ]
فهرست کامل کتاب ها :
الف : تألیف [ فارسی ]
1- علم تاریخ در گسترة تمدن اسلامی ، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی 1387
2- ادبیّاتِ سیاسی تشیع ، نشر علم ، 1387
3- سلسلة قیام هایِ شیعه 1و2 ، نشر علم ، 1387
4- دین و فلسفه از نگاه ابن رشد ، نشر نی ، 1385
5- سیرة نبوی و سیره نگاران ، نشر خانة کتاب ، 1388
6- روشمندی ، پژوهش و پژوهشگردر تمدّنِ اسلامی ، 1387
7- اطلس تاریخِ اسلام ، انتشاراتِ مدرسه ، 1377
8- تاریخ سیاسی اسلام ، نشر مرکز فرهنگی علامه طباطبایی ، 1359
9- تاریخ زنان صدر اسلام ، نشر جهاد دانشگاهی دانشگاه الزهرا ، 1361
10- تاریخ اسلام ، زیر نظر ، با همکاری چند تن از پژوهشگران ، نشر معارف قم ، 1383
11- علم تاریخ در اسلام ، وزارت ارشاد اسلامی ، 1364
12- چهار مقال در مقام زن ، نشرانجمن ایرانی مطالعات زنان ، 1386
13- تاریخ در اسلام با همکاری جلال الدین فارسی ، نشر وزارت آموزش و پرورش ،1361
14- تاریخ نگاریِ مورخان معاصر عرب ، مکتب ها و گرایش ها ، انجمن ایرانی تاریخ پژوهان قم ، 1382
15- زن در اسلام ، انجمن زنان پژوهشگر تاریخ ، 1379
ب – تألیف [ عربی ]
16- الأدب السیاسی الملتزم ، با همکاری دکتر حسن عباس نصرالله ، بیروت ، دارالتعارف، 1366
17- الأدب السیاسی فی الإسلام ، انتشارات سمت ، 1367
18- رسائل النبی والوصی ، نشر دانشگاه تربیت مدرس 1380
19- من أدب التشیع بخوارزم ، انتشارات روز نامه اطلاعات ، 1368
ج – تألیف ، مجموعه مقالات
21- پژوهش هایی در تاریخ و ادب ، انتشارات روز نامة اطّلاعات ، 1372
22- تاریخ اسلام ، مجموعة مقالات ، نشر معارف قم ، 1382
د – ترجمه :
23- نهضتِ ترجمه درشرق جهان اسلام در قرن سوم و چهارم هجری ، تألیف دکتر رشید جمیلی ، انتشارات سازمان سمت ، 1385.
24- خاندانِ وحی در احادیثِ اهل سنّت ، تألیف ، دکتر عبدالمعطی امین قلعجی ، امیر کبیر 1362 .
25- شک و شناخت ، ترجمة المنقدمن الضلال ، تألیف ، ابو حامد غزّالی ،انتشارات امیرکبیر ، 1360
26- فاطمه بنت اسد ، تألیف ،علی محمد علی دُخَیَّل ، انتشارات امیر کبیر ، 1361
27- اُمّ کلثوم ، تألیف، علی محمد علی دُخَیَّل ، انتشارات امیر کبیر ، 1361
28- فاطمه دختر امام حسین (ع) تألیف ، علی محمد علی دخُیَّل ، انتشارات امیر کبیر ، 1361
29- قیام امیرعبدالقادرالجزایری، محمد کامل حسن المحامی ، دفتر نشرفرهنگ اسلامی، 1359
30- نقش و رسالتِ مسلمان در ثلثِ آخر قرنِ بیستم ، تألیف ، مهندس مالک بن نبی ، مؤسسه انجام کتاب ، 1359 .
31- حجر بن عدی انقلابی شهید ، تألیف ، محمد فوزی ، مؤسسة انجام کتاب ، 1359 .
32- مشکاة الأنوار ، تألیف ابو حامد غزّالی ، انتشارات امیر کبیر ، 1364 .
33- فرهنگ اصطلاحاتِ سیاسی ، تألیف، جمال برکات ، با همکاری دکتر فیروز حریر چی ، نشر رجاء ، 1368 .
34- مالک بن نبی ، اندیشمند مُصلح ، تألیف ، دکتر اسعد سَحْمَرانی ، دفتر نشر فرهنگِ اسلامی، 1369 .
35- نخبگان حامیِ ولایت ، تألیف عبّاس بن بَکّار ضَبّی ، زیر نظر ، مترجم ، دکتر زهرا رفیعی راد ، سازمان تحقیقات خود کفایی بسیج ، 1376 .
از این عالم مخلص آثار زیادی بر جای مانده همچون رساله سفینة النجاة، حاشیه بر عروةالوثقى، جزواتی در اصول و ... .
در پی تظاهرات طلاب علوم دینیه در 15 خرداد ماه 1354 در مدرسه فیضیه قم که به پاسداشت قیام 15 خرداد 1342 انجام یافته بود ساواک در روز 17 خرداد با اعزام گارد شاهنشاهی و یورش مسلحانه به مدرسه فیضیه به سرکوب شدید طلاب پرداخته جمع کثیری را شدیداً زخمی و تمامی طلاب حاضر در مدرسه را که حدود 400 نفر میشد پس از ضرب و شتم شدید به زندان اوین منتقل و مدرسه فیضیه را نیز تعطیل نمود. از سوی دیگر درصدد شناسایی عاملین و محرکین برآمد در این راستا استاد مطهری را نیز مورد مراقبت بیشتر قرار داده و او را نیز جزء محرکین این واقعه قلمداد مینماید .
در همین زمان ، اداره کل امنیت داخلی ساواک با تنظیم یک بولتن سه برگی خطاب به نصیری ، ضمن ارائه شرح مختصری از فعالیتهای استاد در پایان چنین اعلام نظر میکند :
« با عرض مراتب بالا و اینکه اولاً دستگیری روحانی یاد شده موجبات بزرگ شدن وی و بالا رفتن وجهه او در بین عناصر متعصب مذهبی و دانشجویان افراطی خواهد شد. ثانیاً قرار گرفتن این شخص در رأس گروه فلسفة دانشکده الهیات، اصولاً وجود وی در دانشگاه، با توجه به مقاصد سوء این شخص، به هیچوجه به مصلحت نمیباشد. ثالثاً ادامه سخنرانیهای مشارالیه در محافل مذهبی صحیح نیست، علیهذا مستدعی است در صورت تصویب :
اولاً : به اداره کل چهارم اعلام شود که ادامه خدمت نامبرده در دانشگاه تهران به مصلحت نیست. ثانیاً : با همکاری شهربانی کشور از ادامه سخنرانیهای وی مخالفت به عمل آید و مراقبت از او کماکان ادامه یابد. موکول به رأی عالی است.»
این پیشنهاد در تاریخ 20/3/54 به رؤیت نعمتالله نصیری رئیس وقت ساواک میرسد و او در ذیل نامه مینویسد :
«موافقت میشود حضوراً در مورد این قبیل افراد مذاکره نمایید.»
سپس پرویز ثابتی مقام عالی امنیت به حضور رئیس ساواک شتافته و او را متقاعد به انجام تصمیمات فوق مینماید و در تاریخ 22/3/54 یعنی دو روز بعد ذیل نامه دستور زیر را صادر میکند :
«مذاکره شد طبق نظریه اقدام شود ثابتی 22/3/54»
از این تاریخ استاد مطهری ممنوعالمنبر شده و جهت پایان خدمت او در دانشگاه نیز اقداماتی به عمل آورده میشود.
استاد مطهری که از قبل پیشبینی اتخاذ چنین ترفندی را از سوی ساواک کرده بود از فرصت استفاده کرده و جهت سفر به کشورهای اسلامی به عنوان فرصت مطالعاتی درخواست مرخصی و گذرنامه مینماید که در تاریخ 18/10/54 ثابتی ضمن نامهای چنین مینویسد :
«صدور گذرنامه جهت نامبرده بالا به مقصد کشورهای عربی از نظر این اداره کل به مصلحت نمیباشد. ثابتی »
در خردادماه 1355 ( محرم و صفر ) نیز ساواک به شهربانی و ژاندارمری طی نامهای ممنوعالمنبر بودن استاد را اعلام و درخواست جلوگیری و مراقبت از منبر وی را نمود.
دوره مشخصی از فعالیتهای او در زمینه ایدئولوژیک نیز وجهه خاصی دارد و آن بعد از ظهور گرایشهای مارکسیستی در سازمان مجاهدین خلق و انتشار آن بیانیه کذایی است که گروهی رسماً مارکسیست شدند. البته در بقیه هم گرایشهای التقاطی وجود داشت. بلافاصله شهید مطهری به شدت شروع به فعالیت کرد و کتابها و جزوات دو سال آخر حیاتش را تدوین کرد... کتابهایی درباره توحید، نبوت، قیام حضرت مهدی، فلسفه تاریخ، اقتصاد و... او به تمام شبهاتی که آن جزوات و آن گرایشها به وجود آوردند تک تک پاسخ داد...
همچنین در جریان انقلاب اسلامی تشکیلات روحانیت مبارز در هشت منطقه تهران فعالیت میکرد و هر منطقه زیر نظر دو نفر از روحانیون آگاه و متعهد اداره میشد. کل این تشکیلات دارای دو ـ سه نفر مشاور عالی بود که مخصوص منطقه خاصی نبودند و خط اصلی کارها را تعیین میکردند و به مناطق میدادند.
شهید مطهری و شهید بهشتی جزو این مشاوران عالی بودند. بسیاری از اعلامیهها به قلم استاد مطهری بود. پیشنویس اساسنامه روحانیت مبارز را ایشان تنظیم کردند که بعد از شهادت ایشان در مجمع عمومی که به همت شهید بهشتی در کرج برگزار شد. تصویب گردید.
در صفحات 34 و 35 کتاب سیمای استاد مطهری می خوانیم :
« جلسهای بود قبل از سال 56 که یکی از دوستان به خاطر برنامهریزی برای مبارزات تشکیل داده بود... آقای بهشتی و جمعی از بزرگان هم بودند. هنوز با آقای مطهری صحبت نشده بود. خبر جلسه را در نجف دادند که «... جمعی را برای پیریزی بعضی مسایل تشکیل دادهایم» امام پیغام داده بودند که آقای مطهری باید در آن جمع باشند. آقای مطهری در پیروزی این انقلاب بلکه بوجود آوردن این انقلاب هم نقش بسیار مؤثر داشتند اما در مورد حراست از مرزهای ایدئولوژیک و حفظ نه شرقی و نه غربی و به خصوص التقاط زدایی از اندیشه اسلامی آقای مطهری یک فرد بینظیری بود. ایشان در جامعه روحانیت مبارز شرکت داشتند و خودشان جزو مؤسسین این جامعه بودند. چرا که آن وقت در تهران مهمترین و عمدهترین کارها را در رابطه با اجتماعات و تظاهرات مردم، راهپیماییها و جلسات بزرگ سخنرانیها، جامعه روحانیت مبارز میکرد. مرحوم مطهری نیز در این جلسات شرکت داشتند و فعالیت مؤثر و بسزایی ایفا میکردند. نقش مرحوم مطهری به نظر من نقش درجه یک بود. من شهادت میدهم که این شهید بزرگوار در آن دوره غیبت امام وقتی که امام در زندان بودند یا در قیطریه تحت نظر که تحت نظر بودنشان هم یک زندان محترمتری بود، یا وقتی در ترکیه تبعید بودند و یا وقتی که به عراق تبعید شدند، در تمام این دورهها مرحوم مطهری کارگشا و راهگشای بسیاری از مشکلات مبارزه بود و حضور ایشان این اهمیت را داشت. »
سابقه 35 ساله او با رهبری نهضت و اعتماد کامل امام به او وی را به صورت یکی از اصحاب سِر و رازدار انقلاب و امام تبدیل کرده بود و این ارتباط حتی پس از تبعید امام به وسیله پیک و نامه نیز برقرار بود تا اینکه در سال 1355 استاد مطهری به عتبات مشرف شد و بهدیدار استاد خویش شتافت. در این دیدار امام فرمودند :
«مسائل روز را بررسی کنید و جواب بدهید. مسائلی از مکاتب چپی یا مکاتب دیگر را که انحرافی است جواب بدهید.»
پیش از آن نیز امام به او توصیه کرده بود که رابطه خود را با حوزه علمیه قم بیشتر کند و لذا او از سال 1351 تا 1357 هفتهای سه روز به قم میرفتند و در حوزه علمیة قم، دروس مهمی مانند شناخت اصل غائیت، فلسفه هگل، معارف قرآن، مارکس و مارکسیسم، منظومه، نجات و اسفار را تدریس میکرد.
به دنبال هجرت تاریخی امام به پاریس، مطهری نیز شتابان بدان دیار شتافت. «ایامی که آن شهید میخواست برای دیدن استادش به فرانسه برود، یادم نمیرود. استادی که سالهای سال به انتظار تشریف فرمایی او نشسته بود. آن روزهای آخر، گویا هیچ کاری نداشت. اگر از او سؤال میکردی میگفت که آمادگی پاسخگویی ندارد. اصلاً مثل عاشقی بود که وعده وصلش نزدیک شده باشد.
خود استاد مطهری در بازگشت از سفر پاریس طی سخنانی در وصف امام میگوید :
«من که قریب دوازده سال در خدمت این مرد بزرگ تحصیل کردهام، باز وقتی که در سفر اخیر به پاریس به ملاقات و زیارت ایشان رفتم، چیزهایی از روحیة او درک کردم که نه فقط بر حیرت من، بلکه بر ایمانم نیز اضافه کرد. وقتی برگشتم، دوستانم گفتند : «چه دیدی؟» گفتم چهار تا «آمَنَ» دیدم. آمن بهدفه ـ به هدفش ایمان دارد. دنیا اگر جمع بشود، نمیتواند او را از هدفش منصرف کند. آمن بسبیله ـ به راهی که انتخاب کرده، ایمان دارد. امکان ندارد بتوان او را از این راه منصرف کرد. شبیه همان ایمانی که پیغمبر به هدفش و به راهش داشت. آمن بقوله ـ در میان همة رفقا و دوستانی که سراغ دارم، احدی مثل ایشان به روحیة مردم ایمان ندارد. به ایشان نصیحت میکنند که : «آقا! کمی یواشتر. مردم دارند سرد میشوند، مردم دارند از پای در میآیند.» میگوید : «نه. مردم اینجور نیستند که شما میگویید. من مردم را بهتر میشناسم.» و ما میبینیم که روز به روز صحت سخن ایشان بهتر آشکار میشود. و بالاخره، بالاتر از همه;آمن بربّه ـ در یک جلسة خصوصی، ایشان به من میگفت : «فلانی! این ما نیستیم که چنین میکنیم. من دست خدا را به وضوح حس میکنم.»
آدمی که دست خدا و عنایت خدا را حس میکند و در راه خدا به وضوح قدم برمیدارد، خدا هم مصداق «اِن تَنصُرُوااللهَ یَنصُرکُم» بر نصرت او اضافه میکند .
بیشک از جان گذشتگی و مبارزة خستگیناپذیر با ظلم و ظالم و دفاع سرسختانه از مظلوم و صداقت و صراحت و شجاعت و سازش ناپذیری این رهبر، در انتخاب او به مقام رهبری نقش داشته. اما مطلب اساسی چیز دیگری است و آن این که ندای امام خمینی از قلب فرهنگ و از اعماق تاریخ و از ژرفای روح این ملت برمیخاست. مردمی که در طول چهارده قرن، حماسة محمد، علی، زهرا، حسنین، سلمان، ابوذر و... صدها هزار زن و مرد دیگر را شنیده بودند و این حماسهها با روحشان عجین شده بود، بار دیگر همان ندای آشنا را از حلقوم این مرد شنیدند. علی را و حسین را در چهرة او دیدند. او را آیینة تمام نمای فرهنگ خود که تحقیر شده بود، تشخیص دادند. امام چه کرد؟ او به مردم ما شخصیت داد. خود واقعی و هویت اسلامی آنها را به آنان بازگرداند. آنها را از حالت «خودباختگی» و... خارج کرد. این بزرگترین هدیهای بود که رهبر به ملت داد. او توانست ایمان از دست رفته مردم را به آنها بازگرداند و آنها را به خودشان مؤمن کند. .
تشکیل شورای انقلاب و عضوگیری برای آن نیز از جمله فعالیتهای او در جهت پیشبرد اهداف انقلاب بود نقش مؤثر او در این شورا از بسیاری از اتفاقات ناگوار و سوءاستفاده عوامل مخالف نهضت جلوگیری کرد. رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای در این خصوص می فرمایند :
«آن وقتی که (شاپور) بختیار پیشنهاد کرده بود برود خدمت امام برسد یک شرحی (اعلامیهای) را داده بود به یکی از آقایان وابسته به جبهه ملی که بیاورد شورای انقلاب که بختیار مایل است اگر شما موافقید و اگر امام هم قبول میکند این اعلامیه را صادر کند ! این اعلامیه میتوانست وجههای برای بختیار درست کرده و کار را عقب بیندازد. لکن در آن جمع ما، دو نفر قاطعاً مخالفت کردند !یکی مرحوم شهید مطهری بود و دیگری مرحوم شهید بهشتی. این دو نفر هر کدام یک نکتهای را به عنوان ایراد، در این اعلامیه ذکر کردند که اگر آن نکته اصلاح میشد نظر بختیار برآورده نمیشد. لذا بود که وقتی این دو نفر اصلاحات خود را ذکر کردند و آن اعلامیه برگشت، بختیار مایل نشد که آن را پخش کند چرا که برایش فایدهای نداشت.»
تحصن در دانشگاه تهران یکی از مهمترین عوامل تسهیل در ورود به موقع رهبر انقلاب به وطن و خنثی شدن توطئهها گردید و نقش استاد مطهری در این تحصن تأسیسی بود. آیتالله سید حسن طاهری خرمآبادی چنین می گویند :
«آقای مطهری در تحصن دانشگاه نیز نقش اساسی داشتند. یادم میآید شبی که در مدرسه رفاه جمع شده بودیم که چه باید بکنیم و چه نباید بکنیم. پیشنهاد یک تحصن مطرح شد. دکتر بهشتی و آقای مطهری، آقای خامنهای و خیلیهای دیگر بودند. بعضی از دوستان اعتقاد داشتند تحصن در مسجد امام فعلی (مسجد شاه سابق) کنار بازار باشد. اما آقای مطهری گفتند که تحصن در دانشگاه باشد و بالاخره هم همان شد. آقای مطهری از در جلو مسجد دانشگاه وارد شدند و گفتند : ما آمدهایم تحصن کنیم تا امام بیایند و تا وقتی که امام نیایند، ما نمیرویم.»
شهید مطهری ، ریاست کمیته استقبال از رهبر انقلاب را شخصاً عهدهدار شد و با کمک مردم و نیروهای مخلص به احسن وجه مراتب استقبال از امام خمینی را به عمل آورد و سپس چونان مشاوری دلسوز پروانهوار گرد شمع وجود استاد خویش میچرخید.
پس از انقلاب و با ترور ناجوانمردانه سپهبد شهید ولیالله قرهنی ، حجةالاسلام والمسلمین سید مصطفی محقق داماد به از قول شهید مطهری چنین می گوید :
«به نظرم میرسد شخصیت مذهبی و روحانی که در برنامه گروه فرقان است، من باشم. یقین دارم، آنهایی که از استقلال فرهنگ اسلامی میترسند و هراس دارند که این فرهنگ غنی اسلام گسترده شود، با کسی که بسیار دشمنی دارند و بغض او را در این زمینه دارند منم. من آرزو دارم که اگر میمیرم، مرگی در راه عقیدهام داشته باشم، اگر مرا بکشند، یقین دارم که در راه اعتقادم و در راه آنچه سالها برایش قلم زدهام و فریاد کشیدهام کشته میشوم.»
آیتالله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی نیز از روزهای آخر عمر استاد مطهری ، چنین می گویند :
« نیمههای شب دهم اردیبهشت مطهری پیش از موعد قیام همیشگیاش برای تهجد بامدادی از خواب برمیخیزد و پای بر زمین میکوبد به گونهای که همسرش بیدار میشود و او را در حالتی خاص مییابد. از او میپرسد این چه حالت است؟ میگوید: من الان خواب عجیبی دیدم، دیدم که من و امام دو تایی در مسجدالحرام هستیم و در بیت شریف باز شد. پیغمبر از آنجا آمد پایین و آمد طرف من و مرا بوسید من خدمت امام بودم، قدری دستپاچه شدم و گفتم: «یا رسولالله ایشان فرزند شما هستند، پسر شما هستند.» حضرت فرمودند : «بله» و رفتند طرف امام و امام را نوازش کردند و امام را بوسیدند و مجدداً برگشتند به طرف من و لبهایشان را بر روی لبهای من گذاشتند و الآن من گرمی لبهای پیامبر را روی لبهایم احساس میکنم. به او گفتم : این خواب را چگونه تعبیر میکنی؟ گفت : تغییر بزرگی در زندگی من بوجود میآید. »
و سرانجام ساعت 30/22 سهشنبه یازدهم اردیبهشت ماه سال 1358، هنگام بازگشت از جلسه شورای انقلاب آن گاه که صدایی جز صدای بالهای ملائکی که برای پرواز روح پاک مطهری به زمین هبوط کرده بودند شنیده نمیشد، او از پشت سر هدف گلوله قرار گرفت. گلولهای آتشین از زیر لاله گوش راست داخل و از بالای ابروی چپ خارج شد. گواهان بسیاری مراتب تهجد و نیایشهای شبانه او را از سالهای نوجوانی به شهادت نشستهاند و آخرین گواه او ساعت کوکی اطاق استراحت او بود که رأس ساعت 2 بامداد روز دوازدهم اردیبهشت زنگ بیدارباش همیشگیاش را نواخت و پیوسته نواخت غافل از اینکه این بار مطهری پیش از سرعت زمان عروج عارفانه خود را آغاز کرده بود.
و فردای آن روز پیکر مطهر او بر روی دستهای مردم از تهران تا قم تشییع شد و در جوار بارگاه ملکوتی کریمه اهل بیت حضرت معصومه (ع) به خاک سپرده شد.
مرتضی مطهری در قریة فریمان، در دوازده فرسنگی مشهد مقدس که اکنون به شهرستانی بدل شده است، دیده به جهان گشود:
«تولد اینجانب در 12 جمادیالاولی / 1338 قمری مطابق 13 بهمن / 1298 شمسی بوده است.»
پدرش حاج شیخ محمدحسین مطهری بود که سالها در نجف اشرف به تحصیل علوم اسلامی پرداخت و پس از مدتها سیر و سفر در شهرهای عراق، عربستان و مصر به زادگاه خویش ـ فریمان ـ بازگشت و تا پایانِ عمرِ بیش از صد سال خود، در آنجا ماند. مادرش بانو سکینه دختر آخوند ملاجعفر روحانی بود که یک سال پیش از امضای مشروطیت (1323) با حاج شیخ محمدحسین مطهری ازدواج کرده، حاصل این پیوند پنج پسر و دو دختر بود و مرتضی چهارمین فرزند خانواده بود. مرتضی بارها از پدر و مادرش به نیکی یاد کرده است و در مورد پدر گفته :
«از وقتی یادم میآید ـ حداقل چهل سال پیش ـ من میدیدم این مرد بزرگ و شریف هیچ وقت نمیگذاشت و نمیگذارد که وقت خوابش از سه ساعت از شب گذشته تأخیر بیفتد. شام را سر شب میخورد و سه ساعت از شب گذشته میخوابد و حداقل دو ساعت به طلوع صبح مانده و شبهای جمعه از سه ساعت به طلوع صبح مانده بیدار میشود و حداقل قرآنی که تلاوت میکند یک جزء است و با چه فراغت و آرامشی نماز شب میخواند. حالا تقریباً صد سال از عمرش میگذرد و هیچ وقت من نمیبینم که یک خواب ناآرامی داشته باشد. و همان لذتهای معنوی است که این چنین نگهش داشته. یک شب نیست که پدر و مادرش را دعا نکند. یک نامادری داشته که به او خیلی ارادتمند است و میگوید خیلی به من محبت کرده است ، شبی نیست که او را دعا نکند. یک شب نیست که تمام خویشاوندان وی ذیحقان و بستگان دور و نزدیکش را یاد نکند.»
مطهری بارها از هوش و حافظه سرشار مادر دچار شگفتی شده است. و مادر نیز در یک رؤیای صادقه در هنگام حمل او مژده تولد او را که خدمات عظیمی به اسلام خواهد کرد در انتظار تعبیر نشسته و آثار آن را نیز به زودی در وجود او دریافته است. تفاوت آشکار او با دیگر کودکان همسن و سال، گرایش او به نماز در سنین سه ـ چهار سالگی و عشق و علاقه وافر او به یادگیری، اولین نشانههای تعبیر آن رؤیای صادقه بود. مرتضی اولین گامهای آموزشی خود را به سوی مکتبخانه شیخ علیقلی و نیز نزد پدر برداشت و به یادگیری قرآن و خواندن و نوشتن پرداخت. او به سال 1313 و در سن پانزده سالگی برای ادامه تحصیل به مشهد مقدس شتافت و دو سال در مدرسه ابدالخان مشهد مقدمات علوم اسلامی را فراگرفت و در پی تخریب منزل پدری در فریمان توسط عمال رضاخانی مجبور به ترک مشهد و بازگشت به موطن شد و در فریمان و قلندرآباد با مطالعه کتب پدر روزگار گذراند.
«من هر چه مایه مطالعات تاریخی دارم، مربوط به همان دو سالی است که از مشهد به فریمانبرگشتم.»
او خود به تشریح اوضاع نابسامان آن سالها میپردازد و مینویسد :
«من که بچه بودم در حدود سالهای 1314 و 1315 در خراسان زندگی میکردم. افرادی اگر یادشان بیاید و خصوصاً ـ بعد از قضایا ـ در منطقه خراسان بوده باشند، میدانند که در تمام خراسان، دو یا سه معممّ بیشتر پیدا نمیشد. پیرمردهای هشتاد ساله و ملاهای شصت یا هفتاد ساله، مجتهدها و مدرسها، همه کلاهی شده بودند.»
درِ تمام مدرسههای[دینی ] بسته شده بود و تقریباً درِ مسجدها به یک معنی بسته بود و هیچ کس به ظاهر باور نمیکرد که دین و مذهب دوباره زنده شود.
«در آن هنگام که پانزده ـ شانزده ساله بودم، درباره هر چیزی فکر میکردم و راضی نمیشدم الاّ تحصیل علوم دینی. آن وقتها فکر نمیکردم که با این اوضاع و احوال این چه فکری است ! .... به مشهد رفتم . بعد دوباره به محل خودمان برگشتم. در آنجا هم وضع، سختتر از جاهای دیگر بود. پدرم را که روحانی و پیرمردی هفتاد ـ هشتاد ساله بود، به زور کشیدند بردند و مکلاّیش کردند. او هم از پشت بام برگشت. و چون لباس [ روحانیت ] به تن میکرد، از خانه بیرون نمیآمد. اما من پاهایم را در یک کفش کرده بودم که باید به قم بروم. در آن وقت قم، مختصر طلبهای داشت که حدود 400 نفر بودند. مادر ما اصرار داشت که به قم نروم ، چون فکرهایی داشت و میخواست ما را نگه دارد . به همین جهت ، دایی ما را که خود اهل علم بود و ده بیست سالی از من بزرگتر بود ، مأمور کرد تا مرا از رفتن منصرف سازد . در سفری که با هم رفتیم، هر چه او میگفت ، من جواب منفی میدادم... بیاد دارم... در میان آن همه استاد و عالم و مدرس که در حوزة علمیه مشهد بودند ، کسی که بیشتر از همه در نظرم بزرگ جلوه میکرد و دوست داشتم به چهرهاش نگاه کنم و قیافه و حرکاتش را زیر نظر بگیرم . و آرزو میکردم که روزی پای درس او بنشینم آن مرد، مرحوم آقا میرزا مهدی شهیدی رضوی بود که در حوزة مشهد ، درس فلسفه الهی میداد . اما آرزوی من برآورده نشد، زیرا استاد در همان سالها چشم از جهان فرو بست. میرزا مهدی که در همه حوزه عظیم و پررونق مشهد در آن وقت از نظر فضل و فضیلت، مانند ستاره میدرخشید، استاد شرح منظومه و اسفار و کفایه بود، آن وقت سنین میان سی و چهل را طی میکرد، آن جوان در سال 1354 درگذشت و مشهد را عزادار ساخت.»
سرانجام مطهری در سال 1315 ـ چند ماه پس از ارتحال آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی مؤسس حوزه علمیه ـ وارد قم شد و در ضلع شمال شرقی در دالان شرقی مدرسه فیضیه مسکن گزید. در بدو امر کتاب مطول را که در معانی، بیان و بدیع است نزد استاد خوش سخن آن روز حوزه شهید آیتالله شیخ محمد صدوقی و شرح لمعه را نیز از محضر مرحوم آیتالله حاج آقا شهابالدین نجفی مرعشی فرا گرفت.
«بعد از مهاجرت به قم گمشدة خویش را در شخصیتی دیگر یافتم . همواره مرحوم «آقا میرزامهدی شهیدی» را در این شخصیت میدیدم; به علاوه برخی امتیازهای دیگری که در این شخصیت تازه بود ! فکر میکردم که روح تشنهام از سرچشمه زلال این شخصیت سیراب خواهد شد. اگرچه در آغاز مهاجرت به قم، از مقدمات فارغ نشده بودم و شایستگی ورود در «معقولات» را نداشتم، اما درس اخلاقی که شخصیت محبوبم هر پنجشنبه و جمعه میگفت، و در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود، نه اخلاق به مفهوم خشک علمی، مرا سرمست میکرد. بدون اغراق و مبالغهای، این درس آن چنان مرا به وجد و شوق میآورد که تا دوشنبه و سهشنبه هفته بعد، خودم را به شدت تحتتأثیر آن مییافتم. بخش مهمی از شخصیت فکری و روحی من، در آن درس و سپس درسهای دیگری که طی دوازده سال از آن استاد الهی فرا گرفتم، ساخته شد، و من همواره خود را مدیون او دانسته و میدانم، راستی که او روح قدس الهی بود!»
و در توصیف مقام فقهی و علمی استادش در جایی گفته بود :
«این طلبهها قدر نمیدانند و روزی درس آیتالله خمینی بسیار گل خواهد کرد. الآن دورادور، طلبهها توجه دارند که آیتالله خمینی در مسائل هم عمیق هستند و هم در بیان مسائل خوشبیان هستند.»
استاد مطهری در طول دوران تلمذ از محضر امام به غیر از درس اخلاق، فلسفه ملاصدرا و عرفان را نیز از آن حکیمالهی فرا گرفت و در درس منظومه او نیز شرکت میکرد و اسفار را نیز بهطرز خصوصی از ایشان فرامیگرفت و افزون برآنها یک دوره خارج اصول را هم از محضر ایشان بهرهمند شد مطهری در جای دیگر از حضور خود به درس حکمتالهی در محضر امام خمینی چنین یادکرده است:
«آن ایام، تازه با حکمت الهی اسلامی آشنا شده بودم و آن را نزد استادی که... الهیات اسلامی را واقعاً چشیده و عمیقترین اندیشههای آن را دریافته بود و با شیرینترین بیان آنها را بازگو میکرد، میآموختم. لذت آن روزها و مخصوصاً بیانات عمیق و لطیف و شیرین استاد از خاطرههای فراموش ناشدنی عمر من است.»
او در مورد شخصیت و میزان توان و فراگیری مطالب علمی خود میگوید :
«افراد از نظر استعداد و یاد گرفتن و فراگیری مطالب علمی بر دو گونهاند برخی در سنین جوانی از قدرت فوقالعادهای برخوردارند و تا چند سال میتوانند به شدت بیاموزند ولی وقتی به اصطلاح پا به سن میگذارند، دیگرگویی استعداد آنها خشک میشود و فقط به هر آنچه که تا آن موقع آموختهاند اکتفا میکنند و به اصطلاح از کیسه میخورند. عموم افراد و دانشمندان از این سنخاند اما در مورد برخی مطلب طور دیگری است. یعنی همیشه دارای قدرت فراگیریاند. من از این دستهام، من امروز بیشتر از گذشته در خودم آمادگی برای آموختن احساس میکنم. من امروز دلم میخواهد که دائماً مطالعه کنم و بیاموزم و تدریس کنم و بیاموزانم. یکی از تفضلات الهی این است که در حالی که بسیاری از دانشمندان اهل نظر هر چند سال یک بار در نظریات خود تجدید نظر میکنند و به اصطلاح تغییر رأی میدهند و گاه تا آخر عمر به چندین عقیده متناوب و متضاد گرایش پیدا میکنند، من از ابتدای جوانی تا حال، حتی یک سطر هم ننوشتهام که بعداً ببینم غلط بوده است. بحمدالله هر چه از همان روزهای اول تا حالا نوشتهام و اندیشیدهام، هنوز هم بر همان عقیدهام. گاه به نوشتههای سی سال پیش خودم نگاه میکنم، میبینم که البته تکامل پیدا کرده یعنی نظری اجمالی داشتهام که اکنون آن را تفصیل دادهام و پختهتر شده; یا یک دلیل برای مطالبی داشتهام به دلیل و دلایل دیگر رسیدهام; ولی این طور نیست که ببینم چیزی گفتهام یا نوشتهام که اکنون به آن معتقد نیستم و نظرم چیز دیگری است. من این را یکی از الطاف بزرگ الهی به خودم میدانم.»
و کسانی که از نزدیک با او محشور بوده و خدمات علمی گسترده او را دیده و به شخصیت علمی و روحیات معنوی وی آشنایی داشتهاند، او را به صفاتی چون جامعیت، حضور در صحنههای سیاسی، نشر آثار گسترده و ابداع در تدوین، نثر روان، روح لطیف و شعر شناس، اهتمام فراوان به قرآن و نهجالبلاغه، شناخت دقیق سیره نبوی اطلاع از احوال عالمان پیشین، شناخت تحلیلی از تاریخ اسلام، خوی علمی، عبادت و تهجد، حریت فکری و شناخت مباحث اقتصادی زمان ستودهاند. بروز شخصیت علمی او به گونهای بود که در یکی از معدود ملاقاتهای او با آیتالله خویی معظمله او را بحر موّاج نامید. و بعضاً از او چنین یاد کردهاند :
«مطهری از دور به منطق شبیه بود (خیلی آهنین) از میانه راه به فلسفه و حکمت شبیه میشد، و اما از نزدیک عین عرفان بود!»
به بهانه تجلیل از زنده یاد شادروان خلد اشیان جنت مکان حاج آقا سید احمد خمینی رضوان الله علیه
بانگاهی اجمالی به روند سخنان ایشان قبل از عروجش یاد خاطره یکی از یا دگران امام و مرشد فقید مان را گرامی میداریم
حاج احمد خمینی از عدم امکان انتقاد سالم مردم از مسئولان، گلایه می کند: «باید توجه داشت که طرح آزادانه دیدگاه ها و آرای مختلف برای حفظ و بقای اصول و اساس ارکان نظام و انقلاب ضروری است. یک روحانی چه امام جمعه، چه پیشنماز، چه منبری، چه مرجع و چه شخصیت حکومتی باید دائماً به افراد نزدیک این مسئله را گوشزد کند که آزادی لازمه دین است و این گونه گمان نکنند که فلانی شخصیت بزرگی است و هیچ کس نباید بگوید بالای چشم او ابروست!»
با خواندن این سطور آدم های مریض ممکن است نتایج دلخواه خودشان را بگیرند، اما حاج احمدخمینی در ادامه منظور خود را به طور شفاف بیان می کند و به ما می گوید که دقیقاً منظورش چه کسانی است:« بجز رعایت حریم رهبر معظم انقلاب اسلامی که وظیفه همه است، مسئولیت ها هر اندازه بزرگتر باشد مردم باید نسبت به طرح نقطه نظرات و انتقادات خود درباره آنها حساستر باشند!...
یکی از گرفتاری هایی که متأسفانه بعضی ها به آن دچار شده اند این است که نمی توانند نظرات مخالف خود را تحمل کند. این شیوه عمل منجر به دیکتاتوری می شود و با فرهنگ انقلاب و اصول بنیادین نظام اسلامی ما مغایرت دارد». (70/8/23).
وی در موقعیت های مختلف خطر عدم تحمل انتقاد توسط مسئولان را گوشزد می کند: «دیدگاهی که بیان ضعف ها را باعث تضعیف نظام می داند، دیدگاه اشتباهی است، نقد یک حرکت و سیاست بد، دقیقاً عین حمایت از نظام است و رسانه ها و دستگاه های خبری کشور باید در این زمینه به نحو احسن ایفای نقش نمایند. متأسفانه بعضی ها به غلط معتقدند اگر از سیاستی و یا عملکرد مسئولی در منطقه ای از کشور عمل خود را عین اسلام و حرف خود را حکم اسلامی دانسته و باورش می شود که اسلام و انقلاب همان است که من مسئول فکر می کنم. این باورهای غلطی است .... این گونه روحیات و نفوذ آن به جامعه مقدمه دیکتاتوری است و رسالت رسانه های خبری و خبرگزاری جمهوری اسلامی این است که با آن مقابله کند» و در همین سخنرانی بار دیگر تصریح می کند:« میزان تشخیص حق و باطل و ملاک عمل برای ما، رهنمودهای مقام رهبری به عنوان ولی و پایه اساسی نظام و انقلاب است و حکم ایشان حرف نهایی در همه صحنه هاست»(72/3/6).
اما شاید یکی از حساسترین و بحث برانگیزترین سخنرانی های حاج احمدخمینی، سخنان او در جمع مدیران وزارت اطلاعات در مهرماه سال 73 باشد. وی در این سخنرانی ابتدا کارکنان وزارت اطلاعات را«سربازان گمنام امام زمان» می نامد و ادامه می دهد: باید با گروه های آشکار و پنهان که ثبات و امنیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را تهدید می کنند امام گونه برخورد کنیم و اجازه ندهیم تحت عناوین فریبنده متخصص ولو غیرمتعهد، سرمایه داران بزرگ که مسلماً در بین آنها جاسوس ها هم هستند، برای گردش چرخ های اقتصاد کشور در بدنه نظام نفوذ کنند. اینجانب چندسال قبل هشدار دادم که مذاکره با سرمایه داران بزرگ برای به گردش درآوردن چرخ اقتصاد کشور خطر بزرگی برای انقلاب است! امروز هم سرمنشأ گرانی و اخلال در امور را نفوذ سرمایه داران بزرگ در پیکره اقتصاد کشور می دانم. ما اگر بخواهیم با کسبه جزء و خرده فروشان برخورد کنیم به بیراهه خواهیم رفت. باید با تروریست های اقتصادی و سرمایه داران وابسته به خارج بشدت برخورد کنیم. آنها کسانی هستند که خود و ایادی متخصصشان در رشته های مختلف در ارگان های اقتصادی، فرهنگی و دانشگاهی نفوذ کرده اند و در مواردی با نفوذ در دستگاه های دولتی، عملکرد انقلابی نظام و فرزندان امام را زیر سؤال می برند. در کارخانه ها و ادارات همه تلاش خود را می کنند تا مردم را نسبت به نظام اسلامی و انقلاب بدبین کنند... از اول گفتیم که این گونه سرمایه داران بغیر از منافع شخصی به چیزی معتقد نیستند. چون جو عمومی کشور مذهبی است، با یک ته ریش و تسبیح، خود را مسلمان دو آتشه جا می زنند و به کار خودشان مشغول می شوند. اینکه در ادارات فساد و رشوه خواری است به این علت است که ما از اول برخورد قاطعی با این گونه افراد نداشته ایم. وقتی می بینید عده ای بی ضابطه و از برخورد آرام نظام سوء استفاده کرده و وارد کشور می شوند، اموالشان را پس می گیرند و براحتی فعالیت های گذشته خود را ادامه می دهند و کم کم به صورت شبکه های حرفه ای وارد مراکز اقتصادی و تولیدی، ادارات و دانشگاه ها می شوند، باید انتظار داشت که جوان های انقلابی که تا دیروز در برابر گلوله های دشمن می ایستادند امروز بی تفاوت شوند!» او سپس نکاتی را درباره احترام به آزادی بیان مطرح می کند و باز به طور شفاف می گوید که منظورش چیست:« حذف حصارهای خودسانسوری، لازمه تحقق جامعه سالم است. مردم ما، انقلاب، نظام، امام، رهبر و کشورشان را دوست دارند. بنابراین لازم است در کمال آزادی حرفشان را بزنند. این جوّی که الان درست کرده اند و مردم را از دستگاه اطلاعات می ترسانند به مصلحت انقلاب و نظام نیست. نباید این جو باشد. چرا مطبوعات و نمایندگان مجلس بعد از موضع رئیس محترم جمهوری جرئت پیدا می کنند و حرف دلشان را بیان می کنند! همین حرف ها را که قبل از سخنرانی رئیس جمهور می دانستند، چرا نمی گفتند؟»(73/7/18)
خاطرات دکتر علی لاریجانی از آن روزها و بازتاب این انتقادها خواندنی است: « دراخبار داخلی، موضعگیری و انتقاد شدید اللحن حجت الاسلام آقای حاج سیداحمد خمینی خبرمهمی بود. سخنان ایشان در رسانه های داخلی و خارجی انعکاس گسترده ای داشت. رسانه های خارجی این سخنان را مخالفت با سیاست های دولت آقای هاشمی تلقی کرده و روی آن داستان سرایی کرده اند. هرچند ظاهر این مطلب مخالفت با سیاست های دولت آقای هاشمی است، ولی نه آن طور که در رسانه های خارجی بزرگ شد!»( سه شنبه73/7/5) « آقای هاشمی قدری گرفته به نظر می رسید. احتمال می دهم به دلیل نوع موضعگیری هایی که این روزها برخی شخصیت ها و روزنامه ها درباره کارنامه دولت داشته اند، خوشحال نیست!» ( چهارشنبه73/7/6). البته ذکر این نکته ضروری است که ما هرگز این انتقادهای حاج احمدخمینی را از دولت، به منزله دشمنی و مخالفت او با آقای هاشمی تلقی نمی کنیم، اما به هر حال نباید فراموش کرد که حاج احمد از سیاست های فرهنگی و اقتصادی دولت و عدم توجیه کافی به آزادی بیان و رفع محرومیت ها گلایه داشت. البته خود آن مرحوم در سخنان دیگری به این شبهه مخالفت پاسخ می دهد: «بعضی ها ایجاد شبهه می کنند که من با آقای هاشمی اختلاف نظر دارم، اما حقیقت مطلب این گونه نیست و ما در اصول کلی وحدت رویه داریم و اصلاً هیچ اختلافی در میان ما وجود ندارد.»(72/4/26)، «فشارهای اقتصادی نباید ما را مأیوس کند. کسی منکر فشار و مشکلات اقتصادی نیست... البته ممکن است بعضی از سیاست ها و برنامه ها غلط باشد، اما بی انصافی است که به خاطر چند تا اشتباه، کارهای زیربنایی بزرگی را که انجام شده منکر شویم و آنها را نادیده بگیریم»(73/12/4).
به هر حال مجموعه ای از عوامل مختلف از جمله برخی سیاست های دولت بویژه در بخش های اجتماعی و اقتصادی و عدم توجه کافی به عدالت اجتماعی و شیوع اشرافیگری و نیز عدم تحمل صدای مخالف، علت بسیاری از انتقادهای فرزند امام بود. همان طوری که ابتدا اشاره شد، برخی افراد مغرض بعد از درگذشت حاج احمد سعی کردند. بیماری و در نهایت رحلت وی را به این انتقادها مرتبط کنند و حتی مدعی روابط تیره آن مرحوم با رهبر انقلاب شدند! اما با مروری بر مواضع آن روز رهبر انقلاب متوجه می شویم که انتقادهای حاج سید احمدخمینی تا چه میزان به مواضع رهبری نزدیک بوده است. فراموش نکنیم که اولین منتقد آن وضعیت، شخص رهبر انقلاب بودند که بارها درباره اشرافیگری و عدم توجه کافی به بحث عدالت اجتماعی به مسئولان مخصوصاً دولت تذکر داده بودند: « جامعه اسلامی با عدل و قسط است که قوام پیدا می کند. بدون عدل ممکن نیست. ولو همه ارزشهای مادی و ظاهری و دنیایی فراهم شود، اگر عدالت نباشد، در حقیقت هیچ کاری نشده است.»(71/3/30).
« هدف اصلی در کشور ما و در نظام جمهوری اسلامی عبارت از تأمین عدالت است و رونق اقتصادی تلاش سازندگی مقدمه آن است. ما نمی خواهیم سازندگی کنیم که نتیجه این سازندگی یا نتیجه رونق اقتصادی این باشد که عده ای از تمکن بیشتری برخوردار شوند و عده ای فقیرتر شوند. این به هیچ وجه مورد رضای الهی و رضای اسلام و مورد قبول ما نیست.»(72/1/1)، «آنچه که عمومی است - مثل فرصت ها و امکانات- متعلق به همه کشور است و باید در اینها تبعیضی وجود نداشته باشد. معنی ندارد که یک نفر پای خود را بگذارد روی دوش مأموران دولتی و با ترفند و خدای نکرده با اعمال روش های غلط امتیاز بگیرد. رشد افسانه ای بکند و بعد بگوید آقای من ثروت را خودم به دست آورده ام.»(72/5/12)، «آنچه که در این بین بایستی با وسواس و دقت دنبال آن باشید مسئله عدالت اجتماعی است که با رشد و توسعه هم سازگار است. بعضی این طور تصور می کردند- شاید حالا هم تصور کنند- که ما بایستی دوره ای را صرف رشد و توسعه کنیم و وقتی که به آن نقطه مطلوب رسیدیم، به تأمین عدالت اجتماعی می پردازیم. این فکر اسلامی نیست. عدالت هدف است و رشد و توسعه، مقدمه عدالت است. آن روزی که در کشور عدالت اجتماعی نباشد، اگر بتوانیم، باید آن روز را تحمل نکنیم».(74/6/8).