ابوبکر محمد بن علی بن محمد بن احمدبن عبدالله بن حاتم طائی
ابوبکر محمّد بن علی بن محمّد بن احمدبن عبدالله بن حاتم طائی از عارفان بزرگ است. وی در سال 560 (ه.ق.) در شهر مورسیای اسپانیا به دنیا آمد. از جمله? مشهورترین القابش الشّیخ الاکبر، و محی الدّین است، به ابن افلاطون و ابن سُراقه (در اندلس) هم معروف بود، و در شرق به ابن عربی شهرت دارد.
ورود رسمی ابن عربی به تصوف در سنّ 21 سالگی یعنی در سال 580 (ه.ق.) روی داد، ولی او به زودی و در زمانی اندک بلندآوازه گردید، و مشایخ زمانش به دیدار او شتاب نمودند. محی الدّین آثاری گران سنگ و پرارزش در شاخه های مختلف حکمت و علم پدیدآورد، تصوف را به نوعی فلسفه تبدیل کرد، و در نوشته هایش عقاید و باورهای بسیاری از مکاتب را تبیین و تفسیرنمود (ص-ص 51 - 55 مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز.)
آثار ابن عربی
ابن عربی را نویسنده ای پرکار ذکرکرده اند که آثار زیادی را از خود برجای نهاده است. فهرست آثار و کتاب های وی به شرح زیر است:
کتاب ها
1. فصوص الحکم
2. الفتوحات المکیة فی معرفة أسرار المالکیة والملکیة
3. عنقاء مغرب فی معرفة ختم الأولیاء وشمس المغرب
4. کتاب العقائد
5. العقد المنظوم والسر المختوم
6. محاضرة الأبرار ومسامرة الأخیار
7. مشاهد الاسرار القدسیة ومطالع الأنوار الإلهیة
8. ترجمان الاشواق فی غزل والنسیب
9. جامع الاحکام فی معرفة الحلال والحرام
10. تنزل الاملاک فی حرکات الأفلاک
11. الدرة الباضعة من الجفر الجامعة
12. کتاب مواقع النجوم ومطالع أهلة الأسرار والعلوم
رسائل
1. الاسرا إلى المقام الاسرى
2. مشکاة العقول المقتبسة من نور المنقول
3. حرف الکلمات وحرف
4. رسالة الأزل
5. رسالة الأنوار
6. رسالة الحجب
7. رسالة روح القدس
8. الرسالة الغوثیة
9. الرسالة القدسیة
10. رسالة القسم الإلهی
11. رسالة کنه مما لا بد منه
12. رسالة المیم والواو والنون
13. کتاب الیاء وهو کتاب الهو الخ
14. رسالة انشاء الدوائر
15. رسالة الأنوار فیما یفتح على صاحب الخلوة من الاسرار
16. قصیدة عظیمة للشیخ محی الدین بن عربی
17. حلیة الأبدال
18. رسالة الحجب
19. السبحة السوداء
20. شجون المسجون
21. الأمر المحکم المربوط فیما یلزم أهل طریق الله تعالى من الشروط
22. کتاب الفناء فی المشاهدة
23. کتاب بلغة الغواص فی الأکوان إلى معدن الإخلاص (تحت الطبع)
24. کتاب الجلال والجمال
25. کتاب الألف و هو کتاب الأحدیة
26. کتاب الجلالة و هو کلمة الله
27. کتاب القربة
28. کتاب الشأن
29. کتاب الشاهد
30. کتاب التراجم
31. کتاب منزل القطب و مقامه و حاله
32. رسالة الانتصار
33. کتاب الکتب
34. کتاب المسائل
35. کتاب التجلیات
36. کتاب الإسفار عن نتائج الأسفار
37. کتاب الوصایا
38. کتاب نقش الفصوص
39. کتاب الوصیة
40. کتاب اصطلاح الصوفیة
27 دی ماه سالروز شهادت مرحوم نواب صفوی است . سیدمجتبی میرلوحی صفوی، از روحانیون مبارز و رهبر جمعیت «فدائیان اسلام»، 1303ش. در محله خانیآباد نو و در خانوادهای روحانی دیده به جهان گشود. پدرش سیدجواد میرلوحی به دنبال صدور قانون «لباسهای متحدالشکل» ـ 1314 ش. ـ لباس روحانیت از تن بیرون کرد و به عنوان وکیل دعاوی دادگستری مشغول به خدمت شد، اما پس از چندی در پی یک مشاجره سخت، سیلی محکمی به صورت علیاکبر داور وزیر عدلیه وقت زد که نتیجه آن گذران محکومیت سه ساله در زندان بود. او چندی پس از گذراندن دوره محکومیت و آزادی از زندان دارفانی را وداع گفت. طی این سه سال سیدمحمود نواب میرلوحی، از بستگان نزدیک سیدمجتبی، عهدهدار سرپرستی وی بود.
سیدمجتبی در 7 سالگی وارد دبستان حکیم نظامی شد و سپس در مدرسه صنعتی آلمانیها به تحصیل ادامه داد. او همزمان در یکی از مساجد خانیآباد نو به فراگیری دروس دینی نیز مشغول شد و پس از خروج رضاخان از کشور به فعالیتهای سیاسی روی آورد. سخنرانی وی علیه دولت قوامالسلطنه در 17 آذر 1321 در حالی که 18 سال بیش نداشت اولین مبارزه وی علیه حکومت پهلوی محسوب میشد. در پی این سخنرانی و تهییج دانشآموزان دیگر مدارس و همراهی عدهای از مردم ناراضی، تظاهراتی در مقابل مجلس شورای ملی علیه قوام برگزار شد که با مداخله و تیراندازی پلیس، دو نفر شهید شدند. این حادثه اثر عمیقی در شخصیت سیدمجتبی گذاشت و او را در راه مبارزه با حکومت پهلوی مصممتر ساخت.در 1322 سیدمجتبی به استخدام شرکت نفت درآمد و پس از مدت کوتاهی به آبادان منتقل شد. مدتی بعد برخورد شدیدی از سوی یکی از متخصصین انگلیسی شرکت نفت با یکی از کارگران صورت گرفت که به دنبال آن، نواب کارگران را به اعتراض و اجرای قصاص دعوت کرد. با دخالت پلیس و نیروهای نظامی، اعتراضات سرکوب شد. نواب نیز فرار کرده و شبانه به وسیله قایق از آبادان به سوی بصره و سپس نجف روانه شد. او برای امرار معاش به ساخت و فروش عطر روی آورد.
سیدمجتبی در مدرسه «قوام» نجف اقامت گزید و از همان روزهای نخست، دوستی و رابطه نزدیکی با علامه امینی ـ که در یکی از حجرههای فوقانی مدرسه، کتابخانهای تأسیس کرده و در حال تألیف اثر مشهور خود ـ الغدیر ـ بود، برقرار کرد.
وی فقه و اصول و تفسیر را از استادانی چون علامه امینی، حاج آقا حسین قمی و آقا شیخ محمد تهرانی آموخت. او در نجف، یکی از آثار احمد کسروی را که در آن به یکی از امامان معصوم(ع) توهین شده بود مطالعه کرد و چون برخی از مراجع نجف کسروی را مرتد دانستند، از این رو به ایران بازگشت تا کسروی را از آن کار بازدارد. وی پس از چند جلسه بحث و گفتگو با کسروی، وی را عنصری بیدین یافت. در مرحله بعد به کمک حاج سراج انصاری، شیخ قاسم اسلامی، شیخ مهدی شریعتمداری و جمع دیگری از فضلا و نویسندگان تهران «جمعیت مبارزه با بیدینی» را تشکیل داد. اما این جمعیت علیرغم تماسها و مذاکرات متعدد نتوانست کسروی را از دینستیزی و اغفال جوانان بازدارد. به همین دلیل نواب صفوی پس از آنکه در آخرین ملاقات خود با کسروی، توسط او و گروه مسلح همراهش تهدید شد، مصم گردید وی را از میان بردارد. بدین منظور با تهیه پول از دو نفر از روحانیون ـ سید اسدالله مدنی و آقا شیخ محمدحسن طالقانی ـ کسروی را در 23 اردیبهشت 1324 در میدان حشمتیه تهران ترور کرد، اما کسروی جان سالم به در برد و نواب دستگیر و زندانی گردید. وی چندی بعد به درخواست علمای ایران و نجف پس از دو ماه، با قید کفالت آزاد گردید.
نواب، پس از آزادی از زندان، طی اعلامیهای جمعیت «فدائیان اسلام» را تشکیل داد. وی در این اعلامیه برادری، استقامت و اتحاد را خط کلی جنبش فدائیان اسلام؛ رسیدن به حاکمیت اسلام و قرآن را هدف اصلی جنبش؛ و شهادت و انتقام و قصاص را روش اصلی مبارزه معرفی کرد.
نخستین اقدام این جمعیت، ترور مجدد کسروی در 20 اسفند 1324 بود که به قتل وی در جلسه دادگستری انجامید. متعاقب آن، نواب مخفیانه تهران را به قصد نجف ترک کرد. در آنجا از مراجع و علما خواست تا برای آزادی قاتلان کسروی بکوشند که بر اثر تلاشهای وی، آنان نیز پس از مدتی از زندان آزاد شدند.
نواب چندی بعد به تهران بازگشت و روابط نزدیکی با آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی، که به تازگی از تبعید بازگشته بود، برقرار ساخت.
به دنبال اعلام تشکیل دولت اسرائیل توسط سازمان ملل متحد در 1327ش.، نفرت و انزجار عمومی سراسر جهان اسلام و از جمله ایران را فراگرفت. به دعوت آیتالله کاشانی در روز جمعه 31 اردیبهشت 1327 اجتماع اعتراضآمیز بزرگی در مسجد سلطانی (امام خمینی فعلی) تهران برگزار شد که در آن آیتالله کاشانی و نواب صفوی شرکت داشتند. فدائیان اسلام نیز با ثبتنام از نیروهای داوطلب، پنج هزار نفر را برای اعزام به فلسطین و نبرد با اشغالگران بسیج کردند که دولت وقت مانع از اعزام آنان گردید.
نواب صفوی در 27 خرداد 1327 بانی تظاهرات عظیمی علیه دولت عبدالحسین هژیر بود. این تظاهرات به فاصله 4 روز پس از به قدرت رسیدن هژیر به وقوع پیوست. تظاهرکنندگان نمایندگانی را که به هژیر رأی داده بودند، مذمت کردند و خواستار عزل او شدند.
در 14 آبان 1328، عبدالحسین هژیر، که نقش اصلی در تقلب انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی داشت، توسط فدائیان اسلام به قتل رسید. رژیم که یکی از مهرههای اصلیش را از دست داده بود و خود را در مقابل عملیات فدائیان اسلام به شدت آسیبپذیر میدید، ناگزیر عقبنشینی کرد و انتخابات دوره شانزدهم را در فضای نسبتاً آزاد تجدید کرد که در آن آیتالله کاشانی به عنوان نماینده مردم تهران انتخاب شد و او پس از چندین ماه تبعید در لبنان به وطن بازگشت.
در اردیبهشت ماه 1329 جنازة رضاشاه به ایران منتقل شد. قرار بود جنازه در قم دفن شود، اما با مخالفت پیگیر نواب صفوی و دیگر یارانش، رژیم ناگزیر منصرف شد و جد را در شهر ری دفن کرد. در تیر 1329 سپهبد علی رزمآرا به نخستوزیری رسید. هدف از انتصاب او نایده گرفتن جنبش ملی شدن صنعت نفت و به تصویب رساندن لایحه «گس ـ گلشائیان» بود. این لایحه از طرف کمیسیون نفت مجلس شورای ملی رد شد و آیتالله کاشانی نیز طی بیانیهای بر ضرورت ملی شدن صنعت نفت تأکید کرد، اما رزمآرا و اکثریت نمایندگان مجلس همچنان در برابر تصویب ملی شدن صنعت نفت مقاومت میکردند. در چنین بنبست سیاسی، به دستور نواب صفوی، فدائیان اسلام، رزمآرا را در روز 16 اسفند ترور کردند و متعاقب آن، رژیم شاه و اکثریت مجلس که به شدت مرعوب شده بودند چارهای جز عقبنشینی در برابر خواست اکثریت مردم نیافتند. از این رو مجلس شورای ملی، پس از ماهها کشمکش سرانجام لایحه ملی شدن صنعت نفت را در کمتر از دو هفته بعد از قتل رزمآرا، تصویب نمود.
ترور رزمآرا، نخست راه را برای ملی شدن صنعت نفت و سپس نخستوزیری دکتر مصدق در 15 اردیبهشت 1330 گشود، اما بلافاصله فدائیان را سلام دستگیر شدند و نواب صفوی نیز در تیرماه 1330، کمتر سه ماه بعد از نخستوزیری دکتر مصدق، دستگیر و زندانی شد.
پس از ملی شدن صنعت نفت و نخستوزیری دکتر مصدق، به تدریج روابط میان فدائیان اسلام و آیتالله کاشانی به سردی گرایید، زیرا فدائیان انتظار داشتند که از آن پس اقدامات عملی برای تحقق حکومت اسلامی صورت گیرد. نواب صفوی در این مقطع با چاپ و انتشار جزوهای تحت عنوان «راهنمای حقایق» و با شعار «الاسلام یعلو و لایعلی علیه» اهداف، اصول و شیوههای سیاسی و برنامه حکومت اسلامی موردنظر خود را که در حقیقت منشور فدائیان اسلام بود عرضه کرد. اما آیتالله کاشانی مهمترین هدف را در آن مقطع حفظ دستاوردهای ناشی از ملی شدن صنعت نفت و کوتاه کردن دست استعمار انگلیس میدانست. با این همه، پس از حوادث تیر1331 و بروز اختلاف شدید میان جبهه ملی و آیتالله کاشانی، فدائیان اسلام لحظهای در حمایت از آیتالله کاشانی تردید نکردند و از او در برابر افتراها و تهمتهای سیاسی جبهه ملی و حزب توده دفاع کردند.
نواب صفوی در شهریور 1332 به دعوت سید قطب از رهبران اخوانالمسلمین برای شرکت در «کنگره اسلامی قدس» عازم بیتالمقدس شد. او در آن کنگره سخنان پرشوری ایراد نمود و مسلمانان را به وحدت برای آزادسازی سرزمین فلسطین فراخواند. وی در این سفر از عراق، سوریه و لبنان بازدید کرد و در شهر صور لبنان با شرفالدین عاملی ملاقات نمود. در خلال همین سفر بود که نواب صفوی با یاسرعرفات که دانشجو بود ملاقات کرد و او را برای نجات فلسطین و مبارزه با اسرائیل تحریک و تهییج نمود، به طوری که عرفات در سفری که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به تهران داشت، گفته بود عامل اولیه حرکت وی در این قیام توصیه نواب صفوی بود.
نواب در ادامه سفر خاورمیانهای خود پس از لبنان به دعوت اخوانالمسلمین مصر رهسپار قاهره شد. این دوره مصادف با کودتای ژنرال محمد نجیب و برکناری ملک فاروق، پادشاه مصر بود. وی در دانشگاه الازهر سخنرانی کرد که با استقبال هزاران تن از حاضران مواجه گردید، و اندکی بعد «جمعیت اخوانالمسلمین» به توسط دولت مصر غیرقانونی اعلام شد. نواب صفوی پس از اطلاع، در تلگرافی که از ایران به قاهره مخابره نمود، مراتب نگرانی خود و عموم مسلمانان را از اقدام دولت مصر اعلام کرد و خواستار تجدیدنظر فوری آن دولت نسبت به اخوانالمسلمین گردید.
پس از کودتای امریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد 1332، همه دستاوردهای نهضت ملی برباد رفت و زنجیرهای اسارت اقتصادی و سیاسی یکی پس از دیگری با انعقاد پیمانهای گوناگون، توسط رژیم کودتا به دست و پای ملت ایران بسته شد. از جمله آنها، پیمان نظامی بغداد بود که در 1334 میان عراق و ترکیه منعقد شد و سپس ایران، انگلستان و پاکستان بدان پیوستند. این پیمان، کشورهای منطقه را به عنوان سپر امنیتی و نظامی امریکا و انگلستان در برابر شوروی در میآورد. فداییان اسلام به عنوان مخالفت با این قرارداد، حسین علاء نخستوزیر وقت را در آستانه سفر به بغداد جهت شرکت در اجلاس این پیمان در روز 25 آبان 1334 ترور کردند، اما وی جان سالم به در برد و ضارب دستگیر شد و به دنبال آن نواب صفوی و دیگر اعضای مؤثر فدائیان در اول آذر آن سال بازداشت گردیدند. آنان تحت شکنجههای شدید قرار گرفتند و در دی همان سال در دادگاهی نظامی محاکمه شدند.
سرانجام پس از چند جلسه، دادگاه، نواب صفوی و سه تن دیگر (سید محمد واحدی، مظفر ذوالقدر و خلیل طهماسبی) را به اعدام محکوم کرد. حکم دادگاه در بامداد 27 دی 1334 به اجرا درآمد. آنها را پس از شهادت در مسگرآباد تهران به خاک سپردند. مدتی بعد جنازة آنان به قم منتقل شده و در آنجا دفن گردید.
کتاب «جامعه و حکومت اسلامی» از آثار نواب صفوی است.
1. روحانی مبارز، سیدابوالقاسم کاشانی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، جلد 1، ص 138.
2. روحانی مبارز، همان.
3. تاریخ و فرهنگ معاصر، فصلنامه مرکز بررسیهای اسلامی، 1370، ج 2، ص 12.
4. علمای مجاهد، محمدحسن رجبی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 522.
5. در آن روز دولت قوام برای فرونشاندن خشم مردم به خاطر اهانتی که کسروی در کتاب خود به مبانی دینی مرتکب شده بود، محاکمهای صوری برای وی در دادگستری ترتیب داد. وی نیز توسط سیدحسین امامی یکی از اعضای فدائیان اسلام در جلسه دادگاه ترور شد.
6. مشاهیر سیاسی قرن بیستم، انتشارات محراب قلم، احمد ساجدی، ص 285.
حضرت آیت الله سید محمود طالقانی رحمه الله علیه
شایسته است حال که به سالروزشکوهمند پیروزی انقلاب اسلامی نزدیک میشویم یادی کنیم از یکی از موثر ترین افراد این حماسه بزرگ تاریخ اسلام آن عزیزی که سهم بسزایی در این حرکت انقلابی داشت افسوس که کمی بیشتر در میان امت نبودتا شاهد رشادتهای امت اسلامی در دوران جنگ باشد و از طرفی ببیند کسانی که سالها با رژیم شاه در تضاد ومبارزه بودندو داعیه اسلام و خلق و حق را داشتند کم آوردندودر مقابل زن بچه پیرو جوان مردم کوچه وبازار قد علم کردندو به قتل وعام آنان پرداختند وکاش میبود و میدید که مطهری ها و بهشتی ها و مفتح ها وخیل کثیری از اندشمندان مان را هدف قرار دادند وای کاش بود تا هرآینه بهتر اسلام وانقلاب عرضه میشد ویاران امام و رهبری را تنها نمیگذاشت
احمد صدر حاج سیّد جوادی، وزیر کشور و دادگستری دولت موقّت، میگوید:
«بعد از انقلاب، در حالی که در دولت بسیار کار داشتم، روزی طالقانی مرا احضار کرد و گفت: "در اطراف منزل ما یک دکّان مشروبفروشی بود که مردم در روزهای اوجگیری انقلاب، حمله کردند و همه وسایلش را از بین بردند. شاید آن بیچاره نمیدانسته که این کار حرام است، و یا برای اداری زندگی مجبور بوده که این کار را بکند. گذشته از این، تنها مشروبات دکّان قابل امحا بوده و کسی شرعاً حق نداشته است سایر وسایل را از بین ببرد. الآن صاحب آن مغازه از زندگی ساقط شده است. او را پیدا کنید و کمکش دهید تا دوباره روی پای خود بایستد." باور کنید که من(وزیر کشور) تا چند روز در آن منطقه میگشتم تا صاحب آن مشروبفروشی را پیدا و دستور طالقانی را اجرا کنم.»
آیت الله مهدوی کنی میگوید: «[در زندان] هیچ گاه ندیدم تند و عصبانی بشود. هرگز نشنیدم که از کسی غیبت کند، و همه مسائل را با حسن نیت تحلیل میکرد. نمازهایش را چنانکه مستحب است با فاصله میخواند و شبی را ندیدم که نماز شبش ترک شود. رفتارش از عظمت روح او خبر میداد و نسبت به ما امتیاز داشت.»
چنان با همگان مهربان بود که کسی از عتابش نمیرنجید و پیوند مهر از او نمیگسست. وقتی در خطبه نماز عید فطر گفت: «این جوجهکمونیستها ... خیال میکنند قیم همه مردم هستند»، مخاطبان این عتاب درشت، پس از ارتحال او اعلامیه دادند و گفتند: «آقا ما را جوجه خطاب میکرد. ما نیز به دل میگرفتیم؛ اما وقتی در سردسیر بیپناهی و استیصال گرفتار میآمدیم، آقا بود که بالهایش را میگسترد و جوجههایش را مثل جان به خود میخواند.»
میگفت: «ما نیامدهایم که از اسلام فقط حکم اعدامش را اجرا کنیم.» او که خود یک لحظه(آری،یک لحظه) از اندیشی مبارزه با شاه فارغ نبود، سهم هیچ کس را در این مبارزه نفسگیر فراموش نکرد. میگفت: «من به فداکاری این جوانهای چپگرا که جان دادهاند، احترام میگزارم. من بشخصه به این جور مردم فداکار و مقاوم که کشته دادند و 25 سال و 30 سال در زندان بودهاند، از جهت انسانیت، نه از جهت مکتب و وابستگی به مکتبی خاص احترام میگزارم... کمونیستها در این مبازره سهم داشتهاند و شکی در آن نیست. ما با آنها اختلاف ایدئولوژیکی داریم، نه اختلاف در مبارزه.» میگفت: «انقلاب از همه مردم شروع شده است و برای همه مردم است و لذا هیچ گروهی یا حزبی حق ندارد برای خود حق بیشتری قائل شود و انقلاب را در انحصار خود درآورد.»
میگفت: «این قدر که دشمن را بزرگ میکنند، بزرگ نیست. ما نباید همه فکر و ذهنمان را متوجّه آن کنیم. ما باید خودمان را بسازیم. ما باید پیش از اینکه به دشمن توجّه کنیم، خودمان را بسازیم... بیش از آنکه استعمار بر سر ما بزند، ما به سر همدیگر زدیم و خودمان را ذلیل کردیم.»
میگفت: «همه این مبارزات و زحمات برای این بود که همه چیز قانونمند شود.»
میگفت: «من معتقدم در این مجلس[خبرگان] همه گروهها باید راه پیدا کنند. ما تابع قرآنیم: فبشر عباد الذینیستعمون القول ... در مجلس ما باید مخالفین هم بیایند؛ اگر نیایند ما باید دعوتشان کنیم تا حرفشان گفته شود.... وگرنه پنجاه –شصت نفرکه هملباس و همفکر باشیم و در یکجا جمع شویم، معلوم است که همه یک رأی داریم.»
میگفت: «آن وقتها که من در شمیران جلسات تفسیر قرآن داشتم، جلال [آل احمد] به آنجا میآمد. یک روز به جلال گفتم: این وضعی که برای تو پیش آمده، که به مکاتب دیگر روی آوردی، نتیجه فشاری است که خانواده بر شما وارد میکرد. مثلا او را به شاه عبدالعظیم میبردند تا دعای کمیل بخواند. پدر ایشان از پیشنمازهای خوشبیان و متعبد و اهل دعا بود، اما تعبدش خشک بود.»
روحش شاد و یادش گرامی باد
آیت الله بهجت
از ما، عمل چندانی نخواسته اند
مهم تر از عمل کردن، "عمل نکردن" است
تقوا یعنی "عمل گناه را مرتکب نشدن
همه میپرسند چه کار کنیم؟
من میگویم: بگویید چه کار نکنیم؟
و پاسخ اینست:
گــــــــنــــــــــــاه نــــکــنــیــد.
شاه کلید اصلی رابطه با خدا " گــنــاه نــکــردن " است