پینویسها
1. یادداشتهای گوناگون دکتر خلیل خان ثقفی (اعلمالدوله) – صفحات 111-112.
2. سوگند سلطنتی (هنگام شروع سلطنت پادشاه جدید در ایران) با این جملات شروع میشود:
«من خداوند قادر متعال را گواه میگیرم و به کلامالله مجید و به آنچه نزد خدا محترم است قسم یاد میکنم که تمام هم خود را صرف حفظ استقلال ایران نموده حدود مملکت و حقوق ملت را محفوظ و محروس بدارم. قانون اساسی و مشروطیت ایران را نگهبان بوده و بر طبق مقررات آن قانون سلطنت نمایم... و در تمام اعمال و افعال خود خداوند عز شأنه را حاضر و ناظر دانسته منظوری جز سعادت و عظمت دولت و ملت ایران نداشته باشم... الخ» - اصل 39 متمم قانون اساسی
میدانیم که در واپسین سالهای سلطنت محمد رضا پهلوی، «محفل خصوصی شهبانو» دارای تأثیر جدی در شئون سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور بود و با گذشت زمان نفوذ فرح و اطرافیان او عمق بیشتر یافت. معهذا، تاکنون چنان که بایسته است به نقش «باند فرح» در تاریخ سلطنت پهلوی پرداخته نشده است. فرح و اطرافیان او ـ به ویژه رضا قطبی دارای فرهنگ «لیبرالی» بودند. سخن گفتن از «لیبرالیسم» فرح نباید موجب این توهّم شود که گویا وی در قطبی متضاد با استبداد خشن و خونین همسرش قرار داشت. خیر! سخن بر سر ویژگیهای روانی و شخصیتی اوست: فرح دیبا در یک خانوادة متوسط غربگرا به دنیا آمد. در دوران تحصیل در پاریس با مبتذلترین تجلیّات فرهنگ اروپایی آمیزش یافت و شیفته آن شد. شخصیت فرح پهلوی را میتوان ثمرة پیوند عقدههای دوران کودکی و رویاها و سوداهای دوران نوجوانی و خودباختگیهای یک دختر غربزده، با تمامی احساس حقارتها و سرکوفتگیهایش، باخلقیات فرهنگ «آبستره» محافل دانشجویی و روشنفکران پاریس سالهای 1960 ـ آمیزهای از «مدرنیسم» و الحاد و چپگرایی متداول ـ دانست.
ارتشبد حسین فردوست مینویسد: در آن زمان، فرح که دختر فقیری بود تمایلات چپ و کمونیستی داشت و باتعدادی دانشجو رفاقت داشت که یکی از آنها لیلی امیرارجمند بود. خود من برخی از دانشجویان این دانشکده را در پاریس دیدهام که همه افکار کمونیستی داشتند... در مورد فرح با توجه به وضع زندگی و فقر مادیاش زمینه چنین گرایشی وجود داشت. به هر حال، فرح این فرهنگ چپ را در دوران زندگی با محمدرضا حفظ کرد و دفترش را به مرکز اشاعه این نوع فرهنگ تبدیل نمود و تعدادی از افراد دارای تمایلات کمونیستی را در آنجا جمعکرد(1) در پی ازدواج فرح دیبا با محمد رضا پهلوی، این فرهنگ ولنگار در پهنة یک کشور امکان بروز و تحقق یافت و در اقدامات فرح پهلوی و دفتر مخصوص شهبانو رخ نمود، صدها روشنفکر بیریشه و مبتذل و بیمار و جاه طلب و فاسد را گردآورد، به صورت جشن هنرهای کذایی و نمایش شنیعترین صحنههای جنسی در خیابانها نمود یافت، و ذائقه لوس و تنوع پرست شاه را با سرگرمیهای جدید آشنا نمود. اسناد موجود نشان میدهد که فرح دیبا، به دلیل این خصوصیات که دارای همگونیهای فراوان با شیوة زندگی امریکایی بودـ مورد پسند مقامات و تحلیلگران آژانس مرکزی اطلاعات امریکا (سیا) قرار داشت که او را به عنوان برجستهترین نماد تجدد (مدرنیزاسیون) ایرانی ارزیابی میکردند. مجموعه اسناد لانه جاسوسی امریکا تمایل جدی کاخ سفید را به فرح به روشنی بیان میدارد و آشکار میسازد که در طرحهای اضطراری «سیا» برای شرایط سقوط شاه، فرح پهلوی مهمترین آلترناتیو امریکا محسوب میشد. تعمّق در این اسناد روشن میسازد که در صورت وجود شرایط مساعد، امریکا تمایل داشت که فرح در نقش یک پیش نمونة ایرانی خانم آکینو ظاهر شود(2)
پی نوشت :
1 - ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج اول، خاطرات ارتشبد حسین فردوست، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ اول، 1369، صص 210ـ 211.
2 - دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، مجموعه اسناد لانه جاسوسی امریکا، تهران، ج اول ،1366، صص 117ـ 122، 279ـ 288، 316ـ 321.
ناصرالدین شاه در آستانه پنجاهمین سال تاج گذاری خود در سال 1275 ه .ش به دست میرزارضای کرمانی از پیروان سیدجمال الدین اسدآبادی و به تحریک وی در حرم شاه عبدالعظیم در شهرری ترور شد و از آن پس تهرانیان قدیم به ناصرالدین شاه لقب شاه شهید را دادند. تا مدتها کالبد ناصرالدینشاه در تکیه دولت نگهداری شد و سپس در سالروز مرگش با اجازه علما و به دستور امینالدوله (صدراعظم وقت) در آرامگاه دایمی خود در کنار مرقد حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد اما این پایان ماجرا نبود.
از آنجا که شاهزادگان و درباریان قاجاری نتوانسته بودند آرامگاهی اختصاصی برای شاه شهید! بنا کنند، به یکی از استادان برجسته سنگتراشی آن زمان بهنام استاد حسین حجار (حجارباشی) در یزد دستوری مبنی بر ساخت سنگ قبری برای ناصرالدینشاه دادند.
استاد حسین حجارباشی چهار سال زمان برای ساخت سنگ قبر ناصرالدین شاه کرد. وی از یک تکه سنگ مرمر سبز با حجاری خارقالعادهاش، تمثالی از شاه را حک کرد و نهایت ظرافت و زیبایی را در آن سنگ قبر به کار برد و دورتادور آن نیز، شعری 12بیتی در سوگ او حک کرد. این حجاری از شاهکارهای دوران قجر محسوب میشود که تا به امروز کسی نظیرش را ندیده است.
سنگ قبر ناصرالدین شاه با مرارت و زحمت فراوان توسط مردم از یزد به تهران منتقل شد. در هر آبادی، حاکم نایبالحکومه، کدخدا و اعیان مجبور بودند که در مسیر سنگ صف بکشند و کشاورزان هر آبادی سنگ را با غلتاندن آن روی تیرهای چوبی، به سمت تهران حمل میکردند. گفتهها حاکی از آن است که به دلیل وزن سنگین این سنگ، تحمل آن برای افراد بسیار سخت بود تا آنجا که بین 30تا 50 نفر از مردان بهدلیل فشار سنگ، کشته شدند.
جعفر شهری، مورخ معاصر، سنگ قبر ناصرالدین شاه را اینگونه توصیف کرده است: «سنگ مرمر یکتکه در دو متر طول و یک متر و یک چارک (25 سانتیمتر) عرض و چهار وجب ضخامت سوای زیرپایه یک پارچه بزرگتر از رویی به امضای عمل استاد حسین حجارباشی با زیور و زوایا و با حاشیه از مروارید، پرزحمتترین، دقیقترین و هنرمندانهترین حجاری است که چهار سال پیوسته صرف آن شده است.» بعد از اتمام ساخت سنگ قبر ناصرالدین شاه، مظفرالدینشاه به استاد حسین، صدتومان دستمزد داد که این رقم ناچیز برای آن کار سخت و دشوار برای این سنگتراش چنان توهینآمیز بود که وی از شدت رنج و اندوه بیمار شد و درگذشت.