بیست وپنجم بهمهن ماه
بیست وسوم بهمن ماه
میلسپو در ایران
روز 19 بهمن 1321 دکتر میلسپو برای اداره امور مالی ایران وارد تهران شد. وی طی سالهای 1301 تا 1304 نیز جزو هیأت کارشناسان مالی آمریکا در ایران فعالیت کرد.
آرتور چستر میلسپو ( Arthur. Chester) روز اول مارس 1883 م، در مزرعهای واقع در پنج مایلی شهر «اگوستا» ( Augusta ) در ایالات میشیگان متولد شد. دوره دبیرستان را در شهر «آگوستا» در سال 1902 به پایان رساند. در سال 1908 درجه لیسانس از کالج «آلیبون» (Albion college)، در سال 1910 درجه فوق لیسانس از دانشگاه ایلی نویز و بالاخره در سال 1912 درجه دکترای خود را (پی . اچ. ای) در رشته «اقتصاد» از دانشگاه معروف «جانهاپکینز» دریافت داشت (بعداً در سال 1939 یک درجه دکترای افتخاری حقوق نیز از طرف دانشگاه ایلی نویز به او اعطا شد. از سال 1912 به عنوان استاد علوم سیاسی در کالج «ویت من» ( Whitman college) واشنگتن و از سال 1917 در سمت دانشیار علوم سیاسی دانشگاه «جان هاپکینز» به کار پرداخت. در اواخر سال 1918 در وزارت خارجه آمریکا استخدام شد و به عنوان مشاور درجه چهارم در امور اقتصادی نفت مشغول به کار گردید و در همین سمت بود که برای بار اول در سال 1922 به استخدام دولت ایران در آمد.
دکتر میلسپو روز 9 سپتامبر 1921 با «ماری هلن مک کانل» ( Mary Helen Mac Connell) ازدواج کرده بود و موقعی که در ماموریت اولش در ایران به سر میبرد از او صاحب پسری شد که او را «ابوت» Abbott)) نامید ولی به علت اینکه تولد او در شمیران صورت گرفت،(1) میلسپو پسرش(2) را به نام تجریش میخواند.
میلسپو اندکی پس از پایان دوره نخست خدمت خود در ایران در سال 1927 م، از طرف وزارت امور خارجه آمریکا به سمت مشاور کل امور مالی «هائیتی» ( Haiti ) منصوب گردید که درباره این ماموریت نیز کتابی با عنوان ( Haiti, under American Control) به رشته تحریر در آورد. (3) فعالیت وی در هائیتی سه سال ادامه یافت. وی از پایان سال 1929م، به آمریکا و فعالیتهای دانشگاهی بازگشت و در سال 1930 به تدریس در دانشگاه «بروکلین» و همکاری با مؤسسه پژوهشی طرحهای علوم اجتماعی واشنگتن پرداخت، تا آن که دوباره در فاصله سالهای 1943 تا 1945 به ایران آمد و ریاست کل دارایی ایران را به عهده گرفت(4) و همان طور که اشاره شد درباره ماموریت ثانوی خود در ایران همان کتاب آمریکاییها در ایران را نوشت. و پس از بازگشت از ایران دوباره در همان شغل سابق در دانشگاه بروکلین مشغول به کار شد.
میلسپو پس از اتمام ماموریت دومش در کتاب آمریکاییها در ایران هر نکته مثبتی را در کتاب اول درباره شماری از ایرانیها، از جمله رضاشاه گفته بود، کم و بیش پس گرفت. عجیب آن است که میلسپو که آتش خشم خود را متوجه استبداد و خودکامگی رضاشاه کرده بود، خود اعتراف داد که نمیتوانست در جامعه نسبتاً باز ایران تحت اشغال، پس از شهریور 1320 که جناحها و گروههای مختلف فراوان بود، خوب کار کند. ماموریت دوم میلسپو در ایران از بهمن 1321 تا آذر 1324 شکست کامل بود.
دلایل شکست ماموریت دوم میلسپو متعدد است: عدم نیاز واقعی به مستشاری خارجی و آن هم با اختیار اجرایی بیاندازه، نخوت شخصی و که حضور متفقین در ایران به آن دامن میزند، سالمندی او، وجود فضای باز سیاسی که خلاف دوره اول ماموریت او، به روزنامهنگاران و نمایندگان مجلس اجازه داد به انتقادهای تند از او بپردازند. به طوری که وضع روحی وی دگرگون شده بود و نسبت به همه چیز در ایران بدبین شده بود.
میلسپو در سال 1949، بازنشسته شد و در پنج سال آخر زندگی رئیس شورای نویسندگان (سردبیری) روزنامه «کالا مازوگازت» ( Kalamazoo Gazette) را به عهده داشت. (5)
دکتر میلسپو سرانجام پس از 72 سال زندگی عصر روز 24 سپتامبر 1955 م به علت سکته قلبی درگذشت، اما تا صبح روز بعد کسی از مرگ او مطلع نشد، زیرا میلسپو به تنهایی زندگی میکرد و پسرش در آن زمان در شهر نیویورک زندگی میکرد همسایگان میلسپو به دلیل پخش صدایی رادیو از اطاق او به صورت متوالی در طول شب، کنجکاو شده و در صدد کشف علت این موضوع بر آمدند که با جسد بیجان میلسپو سردبیر روزنامه شهرشان روبرو شدند.
جنازه دکتر میلسپو در زادگاهش (آگوستا) در ایالت میشیگان به خاک سپرده شد. (6)
دکتر میلسپو در طول زندگی خود ده کتاب به رشته تحریر در آورد که به شرح ذیل است:
میلسپو در نظر سیاسیون ایران
نگاهی به اظهارنظرهای چند تن از کسانی که در دوران ماموریتهای میلسپو در ایران مسئولیتی به عهده داشتهاند، جالب است. در این رابطه عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من» چنین آورده است:
«... سر هم رفته خدمت این مستشارها برای کشور بیفایده نبود و برای بودجه ده بیست میلیون تومانی آن روزی ایران خوب بودند. خصوصاً قدرت دولت هم که در همه جا بسط پیدا کرده و مالیاتها را خوب وصول میکرد، کمک زیادی در نظم عمل و حسن شهرت آنها کرد و همین حسن شهرت سبب شد که برای دفعه دوم پس از شانزده هفده سال دکتر میلسپو را مجدداً برای اداره کردن مالیه طلبیدیم ولی این بار بودجه کشور بیست برابر سابق شد و سر به سیصد چهار صد میلیون تومان زده و کار به قدری شعبه پیدا کرده بود که اداره آن به شخص باهوشتر از میلسپو حاجت داشت. سن دکتر هم زیاد شده و نمیتوانست به تمام کارها برسد، قدرت سردار سپه هم در کار نبود ... مجلس ما هم از این میلسپوی کم هوش و حواس توقع اعجاز داشت و بار او را با رجوع کارهای اقتصادی خارج از اندازه سنگین کرد. این بود که کار از خرک در رفت .... تا بالاخره همه تنگ آمدند و آقای دکتر را به خدا سپردند... »(7)
و در جای دیگر مینویسد:
«...دانش میلسپو که دکتر اقتصاد بود چیزی نیست که قابل انکار باشد ولی فعالیت و هوش «شوستر» را نداشت، وی مردی متین و آرام و شاید قدری ضعیفالنفس بود ...» (8)
ابوالحسن ابتهاج که به عنوان رئیس بانک ملی ارتباطات فراوانی با وی داشته بر این باور است:
«... تنها موفقیتی که نصیب دکتر میلسپو گردید وصول مالیاتهای عقب افتاده از عدهای متنفذین ایران بود که این موفقیت هم به هیچوجه مربوط به شخص میلسپو نبود بلکه در نتیجه قدرت رضاشاه بود که به واسطه به وجود آوردن حکومت مرکزی قوی قادر بود تصمیمات وزارت دارایی را بدون ملاحظه و با کمال شدت اجرا نماید...» (9)
حاج میرزا یحیی دولت آبادی هم معتقد است:
«... میلسپو شخص فهمیده متینی است گرچه هوش و جربزه سرشاری ندارد ... »(10)
مخبرالسلطنه هدایت نیز درباره میلسپو مینویسد: «میلسپو یک دنده است و بد کله! ...» (11)
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پینوشتها:
1ـ میلسپو، ماموریت آمریکاییها در ایران، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، انتشارات پیام، ج اول 2536، ص 20.
2ـ پسر دکتر میلسپو در ماموریت دوم پدرش در ایران با او همراه بود و مخصوصاً در ایامی که میلسپو در بیمارستان بستری بود، اغلب کارهای اداری او را انجام میداد.
3 - (Millspaugh , Americans in Persia , Washington D.C, 1946,P.67)
4- Who Was Who in U.S.A
5ـ نصرتالدوله و میلسپو (پایان ماموریت آمریکاییها در ایران) به اهتمام دکتر ناصرالدین پروین، محمد رسول دریا گشت، تهران، انتشارات اساطیر، ج 1، 1380، ص 17و 18.
6ـ ماموریت آمریکاییها در ایران، ص 21 و 22 به نقل از روزنامه Battle Greek News مورخ 26 سپتامبر 1955 منتشر شده است.
7ـ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، ج 3، ص 533.
8ـ همان، ص 531
9ـ سالنامه دنیا، ج 19، ص 139.
10ـ دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی، ج 4، ص 309.
11ـ هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، ص 403
از دید ارتشبد حسین فردوست، اویسی افسری کم سواد بود که در فروش محمولههای بزرگ تریاک دست داشت، از دید تیمسار قرهباغی، اویسی فردی دروغگو و متملق بود و از دید مردم، اویسی فردی جنایتکار بود که در دو فاجعه 15 خرداد 1342 و 17 شهریور 1357 نقش اساسی داشت.
ارتشبد غلامعلی اویسی فرزند غلامرضا عامل کشتار مردم تهران در دو فاجعه بزرگ 15 خرداد 1342 و هفدهم شهریور 1357، در سال1297 در قم به دنیا آمد. او در سال 1315 دوره 6 سال دبیرستان نظام و در 1317 دورة دانشکده افسری را به پایان رساند. اویسی در 1317 تا 1331 در مشاغل گوناگون نظامی از جمله فرماندهی گروهان و گردان و آموزشگاه گروهبانی لشکر 2، ریاست شعبه بازرسی دژبان مرکز و فرماندهی هنگ 52 دژبان ـ قرار داشت و در 1332 فرمانده هنگ 16 تیپ کازرون بود. پس از کودتای 28 مرداد 1332، اویسی به دریافت نشان درجه 2 رستاخیز، نائل شد و به تدریج ترقی وی در هرم دیوانسالاری نظامی آغاز گردید.
اویسی در سالهای قبل از دهه 1340 و بعداز کودتای آمریکائی 28 مرداد 1332 عضو «انجمن اخوت» گردید. این انجمن یک تشکیلات فعال فراماسونری بود وچهرههائی چون عبدالله انتظام، امیر اسدالله علم و دکتر منوچهر اقبال در رأس آن بودند. اویسی به عنوان عضو فعال این انجمن در کنار بخشی از وزیران و تیمساران شاه در جلسات آن دیده میشد.
اویسی پس از طی دوره دانشگاه جنگ در تهران و دوره ستاد و فرماندهی در امریکا، در 1339 به ریاست ستاد گارد و در 1341 به فرماندهی لشگر یک گارد رسید و در همین سمت بود که به عنوان فرماندار نظامی تهران به قتل عامل قیامکنندگان 15 خرداد 1342 دست زد. وی در 1348 فرماندهی ژاندارمری کل کشور و در 1351 فرماندهی نیروی زمینی ارتش را عهدهدار بود. اویسی در جریان انقلاب اسلامی بار دیگر عهدهدار سمت فرماندار نظامی تهران و حومه شد. وی عامل کشتار خونین 17 شهریور تهران شناخته شد و به علت موقعیتش در رأس نیروی زمینی، فرمانداری نظامی سایر شهرها را نیز تحت کنترل داشت. او در 14 دی 1357 به بهانه معالجه تقاضای بازنشستگی نمود و از ایران خارج شد. اویسی در زمره نخستین افسران عالیرتبه متواری رژیم پهلوی بود که با سرمایه سرویسهای اطلاعاتی غرب فعالیت تروریستی علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران را از خاک عراق و ترکیه آغاز کرد.
او رهسپار پاریس شد و به شبکهای پیوست که با همراهی بهرام آریانا، اشرف پهلوی، رضا پهلوی و علی امینی و با مساعدت مالی سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس و اسرائیل سرگرم طرح نقشه کودتا در ایران بودند. روزنامه فیگارو چاپ فرانسه 4 روز پس از ورود اویسی به پاریس در گزارشی نوشت: «اویسی سعی میکند کارتر را به انجام یک کودتای نظامی در ایران متقاعد سازد.»
اویسی ابتدا به کمک جمعی از سلطنت طلبان و نظامیان فراری حکومت سرنگون شده شاه، ستادی را در پاریس تشکیل داد و اقدام به تشکیل «ارتش آزادیبخش ایران» گرفت. در چهارچوب این ارتش یک گروه نظامی در ترکیه پشت مرزهای ایران، و یک گروه نیز در آن سوی مرزهای عراق تدارک دیده شدند. اما در عمل وی نتوانست کاری از پیش ببرد. اویسی روز 18 بهمن 1362 در پاریس به دست افرادی ناشناس به قتل رسید.
تیمسار قرهباغی آخرین رئیس ستاد ارتش رژیم شاه میگوید: «اویسی فردی دروغگو و متملق بود. او در دورهای که ازهاری نخستوزیر شد، در تلاش برای رسیدن به این مقام بود. اما وقتی اوضاع را نامناسب دید، به دنبال تهیه گذرنامه و خروج از مملکت شد.» قرهباغی میگوید: «موضوع خروج اویسی در شرایط بحرانی کشور را با شاه در میان گذاشتم ولی او فقط گفت: اشکالی دارد؟ چه کار کنیم میگوید مریض است...»
ارتشبد حسین فردوست در خاطرات خود دربارة شخصیت ارتشبد غلامعلی اویسی مینویسد: «ارتشبد غلامعلی اویسی از آغاز افسر کم سوادی بود و تا پایان نیز معلومات نظامی کمتر از متوسط داشت و مطلقاً اهل مطالعه نبود. حتی در دورهی دانشکدهی افسری در هیچ یک از دروس و تمرینات شرکت نمیکرد و در طول دو سال دانشکده انبارگردان گروهان بود. ولی او توانست با زد و بند ونزدیک کردن خود به شاه ترقی کند و به مشاغل مهم برسد. اویسی از همان زمان دانشکده، افسری عادی بود و برای بستن بار خود از هیچ کاری کوتاهی نمیکرد. زمانی که فرمانده ژاندارمری بود، سهم خود را از تریاکهای وارده از افغانستان وترکیه بر میداشت و زنش در کرمان تشکیلات سازماندهی فرم تریاک در خانه داشت. او تریاکهای مکشوفه را نیز بلند میکرد و میفروخت. گاه روزنامهها مینوشتند که مثلاً در زیرسازی یک نفتکش یک تن تریاک کشف شده است. قاعدتاً باید این تریاکهای مکشوفه به سازمانی خاص در دادگستری تحویل داده میشد ولی اویسی آن را عوض میکرد و به جایش مادهای که مخلوطی از چند گیاه است تحویل میداد که رنگ و بوی تریاک داشت. اویسی از این طریق طی چندسالی که در ژاندارمری بود حداقل 5 میلیارد تومان دزدید و همه را دلار کرد و به خارج برد.